تاریخ آخرین بروزرسانی: 2 سپتامبر 2017 در 11:32 ب.ظ
مقایسه علم فقه با علم طب از اساس غلط است!
متن پیشرو یادداشت انتقادی حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی ایازی در واکنش و نقد این باور و نگاهیست که مدعیست علم طب همانند علم فقه بوده و تماما کارکرد همان را بعهده دارد. این مطلب به تازگی در فضای مجازی توسط بعضی جریانات طب اسلامی منتشر شده است.
یادداشت انتقادی حجتالاسلام ایازی
درباره طب اسلامی دو نکته اساسی باید مورد توجه قرار گیرد، تا ثابت شود که ما چیزی به نام طب اسلامی داریم: نخست: ثابت شود در دین اسلام به جز دستوراتی کلی در جهت رعایت بهداشت و سلامت، دستوراتی در جهت چگونگی درمان بیماران آمده است و این دستورات امروز مشکل بیماریها را درمان میکند. مثلاً اگر کسی امروز دچار گرفتگی عروق شد، با دستوراتی از قرآن و حدیث میتوان درمان کرد، و در نتیجه به اسلام نسبت داد که نظام درمان قلب و عروق چنین است. این معنا بسته به اثبات چنین تعالیم معتبری از سوی شرع است. در قرآن که چنین دستوراتی نرسیده است و حتی درباره عدد رکعات نماز و خصوصیات روزه نرسیده است تا چه رسد به نظام پزشکی و این امر در مرتبه دوم رسیدن روایاتی معتبر و اطمینان آور از پیامبر و اهلبیت (علیهمالسلام) است، در صورتی که کتابهایی که منسوب به پیامبر و ائمه اینگونه از روایات نقل شده، منابع معتبری نیست و علمان اسلامی به صورت مفصل این کتابها را نقد کردهاند و به جز نقل روایات ضعیف از منابع نامعتبری این کتابها نقل شده است و ازنظر دانشمندان علم حدیث این روایات تضعیف شده است.
بنابراین این که گفتهشده علم طب تماماً همانند علم فقه است، نوعی مغالطه است، علم فقه مستند به آیات قطعی قرآن و احادیث معتبر است و در این هزار سال از سوی عالمان بارها غربال شده است لذا مقایسه فقه با طب مقایسهای غلط است و نشانه از خلط مسائل علمی با غیرعلمی است. هیچ فقیهی و عالمی آگاه به مصادر روایات، چنین جرئتی ندارد که بگوید علم طب تماماً همانند علم فقه است مگر بخواهد برای طب دم و دستگاهی قداست آور و دکان درست کند. اما این که گفتهشده تکیهگاه طب اسلامی قطع و یقین است و شک و گمان جایگاهی در طب اسلامی ندارد. سؤال این است که در این کتابهایی که شما به نقل از مصادری مرسل و به نقل و جاده روایات را مستند کردهاید چگونه علم پیدا میشود در صورتی که حدیث مصادر و سلسله سند آن درست باشد ظنیالصدور است. اما اگر سخن از تجربه باشد، مبنای تجربه هم استقراء از موارد و نمونهها است و استقراء حداکثر موجب علم جزئی خواهد بود. امروز پزشکان هم با همه دانش و تجربه خود چنین ادعایی ندارند، بلکه میگویند با توجه به مطالعات و تجربیات ما این مسئله به دست آمده است و در آینده بسا ممکن است، دانش پزشکی نکات و مسائل جدیدی را درباره آن مسئله کشف کند.
مسئله دوم و اساسی در بحث پزشکی اسلامی مشخص کردن قلمرو دین در مقام بیان مسائل پزشکی است. به این معنا که آیا وظیفه دین است که مسائل درمان بیماران را و چگونگی معالجه آنان را بگوید و یا به علم و تجربه بشر ارجاع داده است؟ روشن است که معارف قرآن و اهلبیت (ع) برای بیان عقاید و اخلاقیات و نسک است، اما این که دستگاهی برای علم پزشکی فراهم ساخته باشد و نظام درمان را به وجود آورده باشد، و گفته باشد، چگونه باید سلامت را حفظ به صورت خاص به جز دستورات حداقلی کرد و چگونه درمان کرد خود پیامبر و ائمه در روایات فراوان ارجاع به طبیب میدادهاند و این نشان میدهد که قلمرو دین غیر از بیان مسائل پزشکی است. البته احکام پزشکی داریم اما احکام پزشکی مثل این که اگر دست شما مجروح شد چگونه باید وضو گرفت و چگونه باید غسل کرد، ربطی به علم پزشکی ندارد. لذا اثبات نظام پزشکی قابل اثبات نیست.
البته در کنار نظام پزشکی جدید ما نظام طب سنتی را هم داریم، که منکر آن نیستیم، اما آن نظام که بسا مواردی از آن از قبل از اسلام و طب ایرانی و یونانی بوده و میتواند در جایی که به صورت علمی ثابت شود تلفیق شود بحث دیگری است.