-
📣. اطلاعیه/ روابط عمومی موسسه طبنا:
حمایت مالی جهت استمرار فعالیتهای پژوهشی موسسه طبنا.
حجت الاسلام علی امیری پس از چندین سال فعالیت پژوهشی و آموزشی منسجم در حوزه دین و سلامت، با تاسیس موسسه تخصصی فقه الطب «طبنا» در سال 1395، فعالیتهای پژوهشی خود را در قالب این موسسه پیگرفتند و برحسب تخصصها و خلاهای مورد نیاز، به مرور محققان حوزوی جدیدی از بین طلاب جوان و دغدغهمند به این جمع اضافه شد.
پژوهشگران و محققان همراه با موسسه، که غالباً دوران تحصیل خود را در حوزههای علمیه قم سپری کردهاند، تقریباً سیر مشترک و مشابهی در پیوستن به فعالیتهای موسسه داشتهاند. اغلب پس از آشنایی با مباحث حجت الاسلام علی امیری (مدیر موسسه) از طریق جلسات تدریس خصوصی و عموی یا یادداشت ها و مقالات ایشان در فضای مجازی، از عمق علمی و محتوایی مباحث، در کنار کاربردی و عملیاتی بودن آنها لذت برده و بهرهمند شده اند.
این عامل، به علاوۀ درک تشنگی و نیاز جامعه حوزوی به مباحث تخصصی فقه پزشکی و روایات حوزه سلامت از طرفی، و استقبال بسیاری از دانشگاهیان و حوزویان از این مباحث از طرف دیگر، بیشترین مشوق برای تلاش در راستای تهیه، عرضه و نشر این مباحث از طرق پژوهشی را ایجاد میکرد؛ تلاشی که طبیعتاً چنانچه با انگیزههای مخلصانه و هدایتگرانه همراه شود، مخاطب این فرمایش رسول خدا (ص) قرار میگیرد که به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «به خدا قسم اگر یک نفر به واسطۀ تو هدایت شود، برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن میتابد؛ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ»(کافی/5/28)
در حال حاضر میتوان فعالیتهای موسسه را در محورهای زیر خلاصه کرد:
1.. تحقیق و پژوهش:
تحقیق و پژوهشهای قرآنی، حدیثی، تاریخی و علوم مرتبط با سلامت و پزشکی در دو عنوان کلی «فقه پزشکی» و «روایات حوزه طب و سلامت» با رویکرد فقاهی و اجتهادی2.. تالیف و تدوین کتاب، مقاله و حمایت از پایاننامه:
تنظیم تحقیق ها و پژوهش های صورت گرفته در قالبهای مکتوب برای انتشار به صورت کتاب یا مقاله و پایاننامه3.. ضبط مصاحبه تصویری:
ضبط تصویری سلسله مصاحبه های تصویری از اندیشمندان و متفکران جهان اسلام در موضوعات مرتبط با نظام سلامت در اسلام و فقه پزشکی(لازم به ذکر است تمام هزینه هایی که از طرف شما خوبان به دست موسسه می رسد تماما در امور تحقیقی و پژوهشی خرج میشود)
در حال حاضر موسسه تخصصی فقه الطب، طبنا یکی از مهمترین پایگاههای پژوهشی – تحقیقاتی حوزه مطالعات دین و سلامت در کشور است که توانسته اعتماد مخاطبان گوناگون، علی الخصوص نخبگان و محققان حوزوی را به خود جلب کند. رویکرد فقاهی _ اجتهادی این موسسه به مقوله نظام سلامت و فقه پزشکی و همچنین نگاه جامع و موضوع شناسی شده به امر سلامت، به لطف پروردگار توانسته در فضاهای علمی نقش بسزایی در روشنگری فضای غبارآلود کنونی، علی الخصوص در میان نخبگان حوزوی ایفا نماید.
«طبنا» هم اکنون به صورت کاملا مستقل به فعالیت خود می پردازد و ابداً به هیچ نهاد، سازمان و ارگانی وابستگی مالی و معنوی ندارد و به کمک خیرین و کمک های مردمی اداره میشود.
ضمن تشکر از تمام عزیزانی که تاکنون به صورتهای مختلف برای کمک به فعالیتهای موسسه طبنا اعلام آمادگی نمودهاند، در حال حاضر زمینههای همکاری در دو بخش مشارکت در هزینهها (کمکهای مقطعی و کمکهای ثابت ماهیانه) و همکاری در تولید محتوا و پژوهش فراهم شده است که شما خوبان میتوانید با سامانه 500054216 در ارتباط باشید.
در صورتی که مایل به مشارکت در هزینهها هستید از یکی از دو راه زیر (واریز آنلاین وجه یا انتقال به حساب) به صورت مشارکت مقطعی و مشارکتهای ثابت ماهیانه میتوانید در هزینهها سهیم باشید. (حتی کمک های اندک شما نیز سهم قابل توجهی در پیشبرد اهداف موسسه و برنامههای تحقیقاتی خواهد داشت)
1.. واریز آنلاین (اینترنتی):
لینک درگاه موسسه فقه الطب (طبنا) :
(روی لینک زده و وارد صفحه پرداخت آنلاین شوید)2.. واریز مستقیم به حساب:
شماره حساب: 0354282149008
شماره کارت: 6037997330497372
شماره شبا: IR020170000000354282149008
صاحب حساب: علی امیری (مدیر موسسه طبنا)در صورت واریز وجه، از طریق پیامک (500054216) اطلاع دهید. با تشکر
21 جولای 2020 در 1:22 ق.ظ
-
📣. یادداشت/ حجت الاسلام علی امیری:
«کرونائیسم» در هندسه معرفتی عالمان مذهب!.
این اثر یادداشت علمی – تحلیلی حجت الاسلام علی امیری مدیر موسسه فقه الطب است که پیرامون واکـاوی مبانی معرفتی مواجهه عالمان دین و اندیشمندان با مسائل نوپدید پزشکی و پاندمی ویروس «کرونا» نگاشته شده است.
همچنین می توانید فایل PDF این یادداشت را از لینک زیر نیز دانلود نمایید:
توجه شما را به یادداشت حجت الاسلام امیری جلب می نماییم:
——————————————————–
بِسـمِ الله الرَحمـنِ الرَحِـیم…
1.. مَدخل مَقال!
(1 – 1) فیل در تاریکی!
حکایت تحلیلهای کرونایی برخی دانشوران امامیه، حکایت همان مردمانی است که با لمس یک فيل در حجرهای تاريک به فراخور درک خويش، هرکدام تشریحی ارئه میکنند. آن که دستش به خرطوم فیل رسيده، آن را «ناودان» مینامد و آنکه گوش زبان بسته را مسح نموده، آن را «بادبزن» میخواند و دیگری که دست بر پايش سوده، آن را به «ستون» مانند میکند. اما جملگی غافل از آن که «در کف هر کس اگر شمعي بُدي / اختلاف از گفتشان بيرون شدي»!معرفت آدمی به حقائق، بر مدار بینش و دانش او از واقعیات این عالم میچرخد و واقعیات نیز بسته به زاویه دید ناظر، صور مختلفی را نشان میدهد، همچنان که یک مجسمه «چند منظری» با تغییر زاویه دید، به شما شکل متفاوتی ارائه میکند.
(1 – 2) از «شک مقدس» تا «جهاز هاضمه»!
آنکه از زاویه اخباریگری مینگرد، لاجرم با ساده انگاری از یک روایت معتبره «عدم سرایت» را نتیجه میگیرد! دیگری هم که شریفه «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ…» را مشق کرده، «کوویید 19» را جنگافزار بیولوژیک یهود تفسیر میکند و آن را در جهت تعدیل جمعیت و مطابق با نظریه «مالتوس» بیان میدارد! آن دیگری نیز که عِرق عُشّ آلمحمد (ص) دارد، دفع دخل میکند از «قم هراسی»!
اربابان بصیرت اما! خامه به دست میگیرند و آن را «توطئه شب انتخابات» مینویسند و در غایت تحلیل، آن را دعوای اقتصادی چین و ایالات متحده مینامند و مدیران مسئولیتگریزِ کاخنشین را نشانه میروند! برخی هم از باب «ضمانات قهریه»، فقه بیماری «کرونا» را استخراج کرده و محتکران را در قوطی میکنند.
کم نیستند متخصصانی که عمری موش کتابخانههای پزشکی بودهاند و کرونا را یک پاندمی طبیعی و حاصل یک جهش ژنی میدانند و بر خفاشهای محترم، اُف و لعنت میفرستند. مومنین و مومنات اما! در راستای سلسله آزمایشات الهی آخرالزمانی، چله التجاء و تضرع به درگاه باری (عز شأنه) را تجویز عمومی میکنند.
در این وانفسا عِدادی هم آب را گلآلود کرده و عقده گشایی مذهبی میکنند و طلاب چینی را مقصر ماجرا و شفاء را فقط در ید خداوند باری میدانند.
مُفَکرانی هم با دغدغه خرافهستیزی، شمشیر زیر گلوی طب قدیم مینهند و دواء و درمانهای زبان بسته طب سنتی را روی چوبهدار «شبه علم» میبرند و با لگد «توسعه علمی» آن را حلق آویز میکنند و بر لزوم وایتکسپاشی در حلق بیماران مفلوک، تاکید میورزند.
عدهای هم خود را آماج بدگمانی قرار داده و کرونا را پروژه از قبل تعریف شده در فیلم «شیوع Contagion» میدانند و مانند کاراکتر «آلن» در این فیلم، آن را یک کلاه گشاد از سوی کارتلهای واکسنسازی تحلیل میکنند.
هر کدام از این تحلیلها در عین حالی که میتواند صواب باشد و برآمده از یک «شک مقدس»، همانگونه هم میتواند غلط بوده و برآمده از «جهاز هاضمه»!(1 – 3) غایت مقال!
راقم این سطور اما، دأبش این بوده و این خواهد بود، که از زاویهای به پیرامون بنگرد که کمتر چشمی از آن سو نظاره میکند. به همین مقصود و فارغ از جنبههای طبی کرونا ویروس، و صد البته در چارچوب بحثهای جاری در حوزه مبانی معرفتی دین، در سیاهه پیشرو صرفا از خلال این زاویه نگریسته شده است که بنیانهای معرفتی نانوشته عالمان دین و نهادهای حوزوی به پزشکی و عرصه سلامت چیست، و تاثیر این مبانی در مواجهه با بحرانهای نوپدیدی چون امراض پاندمیک چگونه تحلیل میشود؟
در نهایت، غایت این مقال ارائه الگویی درست و سرمشقی صحیح در برخوردهای معرفتی با موضوعات پزشکی است، این قلم کوشیده تا از وادی تحلیل علمی و اِمعانِ فقاهی دور نشود، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید..
2.. پیشینهی قابل اعتماد!
(2 – 1) سرگشتگی اطبای قدیم!
بر اهل فن پوشیده نیست که جمهور اطبای متقدم در توصیف علل امراض و تبیین اسباب کِسالات با مشکلات و تردیدهای جدی روبرو بودهاند. این را میشود از تناقضات توصیفی و تعریفی در علل، اسباب و علائم این عارضهها دریافت.
فی المثل برخی از متقدمینِ اطباء، در الگوی توضیحی مرض وبا آن را ذیل عنوان «حُمّیات» ارائه کردهاند، شماری نیز همچون «میرزا احمد تنکابنی» وبا را گونهای از «اسهال وبایی» و پارهای از متطببین نیز آن را همسِنخ «هیضه» میدانند. اندک اعجوبههایی نیز بودهاند که علت وبا را در «اجرام علوی» و «کواکب ثابته» میدانستند و از سر مقارنه شمس و مریخ، به دنبال اسباب ممرضهی وبا میجستند!
قلیل کسانی نیز چون «کریمخان کرمانی» بساط صوفیانه پهن میکردند و سرنوشت خود را به تقدیر میسپردند، و به حکمِ شریفهی «أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَة» قرار در «هوای وبایی» را، بر فرار ترجیح میدادند.
با اندک تتبعی سرگشتگی اطبای قدیم در سببشناسی (اتیولوژی) و همهگیرشناسی (اِپیدمیولوژی) و آسیبشناسی (پاتولوژی) برخی امراض مسری روشن میشود.
از بای بسم الله تا تای تمت امور طبیعیه طب قدیم، مالامال است از اباطیل شاخداری چون بساطت اُسطُقُساط اربعه – بخوانید موهومات اربعه! – و یا تُرهات بیحاصلی چون اَبحاث ارواح، قوا و افعال! و البته خَروار خَروار فرضیهسازیهای بیبرکتِ بلغمی و سوداوی که حقیقتاً «لا یشبع بطناً و لا یرضی…»!
تبیین خبطهای فاحش تشریحی و مغلوطات آناتومیک آن نیز، بماند در وقت دِگر! (بخوانند طالبان علم، بخش تشریح آناتومی قلب و توصیف سیستم چرخه گردش خون طب قدیم را!)(2 – 2) عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو!
همانگونه که این سرگشتگی را نقص میدانم، توانایی طب قدیم را در درمان و پیشگیری، نقطه قوت آن میدانم لذا تمام نکته در این نهفته و تمام راز این سخن، در این خوابیده است که اساساً باید بین الگوهای توضیحی – توصیفی طب قدیم با پروتکلهای بهداشتی – درمانی آن تفاوت قائل شد.
به باور نگارنده، شالوده درمانی طب قدیم و پایههای بهداشتی آن، ریشه در ریلگذاریها و پیریزیهای انبیاء الهی علیهم السلام دارد. برای تبیین مقصود، این مثال روشنگر مطلب است، هنگامی که طبیب نسخه و دارویی تجویز میکند، بیمار فقط تاثیر و نتیجه درمانی را میبیند و از مکانیسم دواء و چگونگیِ کارگراُفتادن دارو بیاطلاع است. حال اگر این بیمار برای تبیین سازوکار اثر گذاری دارو، به فرضیهسازی اشتباه و حدس و گمانهای غلط روی آورد، هیچ خللی به صحت دارو و تجویز درست طبیب وارد نمیکند.
به همین دلیل هم، حتی اگر عمده توضیحات و توصیفات طب قدیم در پاتولوژی و اتیولوژی بیماری اشتباه باشد، هیچ خللی به غالب دستورات پیشگیرانه و درمانی آن وارد نمیشود. چرا که بنابر مَطمَح نگارنده، علم طب در افق وحی طلوع کرده و در همان سدههای نخستین خلقت، تمامی علوم معاش از جمله دانش طب به سِدرة المُنتَهیٰ رسیده است و برای تمدنی که غایت آن «عبودیت» طراحی شده، تابش این خورشید وحیانی، کافی و وافی خواهد بود.
درازنای تاریخ علم بشر بر این گواه است که دخل و تصرفات بعضاً مشرکانه یونان باستان در امور طبیعیه و همچنین ذهن فرضیهساز آنان در ضرب کردن سکه حدس و گُمان و غالب کردن آن به نام سببشناسی و علتشناسی امراض، چنان گَرد شبهعلم را بر این دانش وحیانی پاشید، که آن را زیر خرواری از خرافات مدفون کرد و فیالحال چارهای جز این نیست که برای استخراج الماسهای وحیانی علم طب، صیادانی به قلب این معدن زده و با اَلکهای پژوهشی، خروار خروار شبهعلم یونان باستان را به نیت یافتن الماسهای طبی بیخته کنند.(2 – 3) افتراق بین الگوها!
نکته سزاوارِ ذکر اینجاست، که علیرغم سرگشتگی طب قدیم در تبیینِ توصیفی برخی امراض، همواره رویه اغلب حکما و اسلوب طب قدیم بر التزام عملی به مجموعهای از بایدها و نبایدها پیشگیرانه و احترازات درمانی در رویارویی با امراض مسری هولناک بوده است. پارهای از آنها که متفقٌعلیه عموم حکمای طب قدیم در مواجهه با این دست امراض است، به صورت فهرستوار بدین شرح میباشد:
الف) راهکارهای پیشگیرانه:
1.. قرنطینه بحری و بری در هوای وبایی 2. تنظیف مساکن و معابر 3. ایزولاسیون بیمار جهت کاهش سرایت 4. ممانعت از ورود بهایم و سِباع و حشرات به مساکن و معابر 6. جداسازی قرابت چاه مَبال با چاه آب خوراکی 7. جابجایی از منزل طاعونی 8. پاکسازی نهرها و آب انبار دیارات، حتی برخی از این احترازات، مانند «ترک سرزمین طاعونی» جواز روایی نیز دارد. (بخوانند مشتاقان تفقه، روایات ذیل «بَابُ جَوَازِ الْفِرَارِ مِنْ مَکَانِ الْوَبَاءِ وَ الطَّاعُونِ» در باب بیستم «أَبْوَابُ الِاحْتِضَارِ وَ مَا يُنَاسِبُه» در مجموعه گرانسنگ «وسائل الشیعه» را!)ب) راهکارهای درمانی:
1.. تقلیل دم 2. استعمال منضجات و مسهلات 3. تنقیه خلط فاسد 4. استعمال بخورات 5. مداخلات اسعافی در حُمیات و دوران بحران 6. مدیریتِ تغذیه، نور، تهویه، رایحه و ملبس بیماران 7. پایش نبض و تنفس 8. اعمال یداوی چون حجامت تر و خشک.
رویارویی پیشگیرانه و درمانی با امراض مسریِ هولناک در گفتمان طبابت طب قدیم، مبتنی بر علائم بروز این امراض و نشانههای بالینی بیماری بوده است. از همین رو عموم پروتکلهای آن نیز از یک وحدت رویه و انسجام درونی برخوردار بوده است، که این شکلگیری و مواجهه نظاممند، ریشه در تعالیم انبیاء پیشین و میراث وحیانی این علم دارد.(2 – 4) اِدبار از طب قدیم!
یکی از مُرتکزات اندیشمندان دینی در عصر ما این است که تمدنهای بشری ماقبل از دوران مدرنیسم، پُر بوده از بلیههای پاندمیک طبیعی و امراض لاعلاجی که همواره خرمنسوز حیات اُناث و ذُکور و شیخ و شاب بوده است.
قاطبه دانشوران ما اینگونه در ذهن میپرورانند که هر ماه و هر سال اهالی بلوکات و دیاراتِ تمدن قدیم، در اثر طاعون و سیاهسرفه و وبا و حصبه و آبله، سفر آخرت پیش میگرفتند.
چُنان نکبتی را از گذشته در ذهن تصویر کردهایم که ناخواسته قلبما از طب قدیم اِدبار کرده است و به دانش پزشکی امروز اِقبال!
برخی اندیشوران و عالمان ما اینگونه میاَنگارند که این تکنولوژی و پیشرفت بشری بوده است که از قرن دوازهم به این سو، آرام آرام ناجی خلق الله شد و توانست آنها را از نگونبختی دوران قدیم نجات دهد.(2 – 5) میزان انعکاس وبا، جذام و طاعون!
اگر این تلقی از گذشته صحیح و منطبق بر واقعیات تاریخ پزشکی باشد لاجرم باید صاحب مکتبان طبسنتیایران در منابع مکتوب خود به تفصیل به آن پرداخته باشند و انتظار این است که دستکم سه مرض مهلکِ مُسری و البته معروف وبا، جذام و طاعون، در چهار حوزه اسباب، علل، علامات و علاج، بازتاب گستردهای در ابواب و فصول کتب معتبر طبی داشته باشد.
به همین مقصود و برای به چالش کشاندن این انگاره سنتستیز، این سه عارضه را در فهارس، سرفصلها، ابواب و صفحات ده منبع مکتوب پزشکی، که از قرون سوم تا یازدهم هجری نگاشته شده است، تتبع نمودیم، که نتیجه آن به شرح ذیل میباشد:
1.. «فردوس الحکمة فی الطب» اثر «علی بن سهل طبری» (قرن 2 و 3) در خصوص «جذام» دو صفحه (الباب الثالث في الجذام و علاجه و…)، در «طاعون» یک صفحه (الباب التاسع في …الطواعين و…) و در خصوص «وباء» هیچ مطلب تفصیلی ذکر نکرده است.
2.. «المنصوری فی الطب» اثر «ابوبکر محمد بن زکریای رازی» (قرن 3 و 4) در خصوص «وباء» سه صفحه (في الحمّى الوبائية و…)، در «جذام» یک صفحه (في الجذام و…) و در خصوص «طاعون» هیچ مطلب تفصیلی ذکر نکرده است.
3.. «هدایه المتعلمین فی الطب» اثر «ابوبکر اخوینی بخارائی» (قرن 4) در خصوص «وباء» ده صفحه (فى الحميّات الوباييه و…)، در «جذام» چهار صفحه (فى الجذام و…) و در خصوص «طاعون» یک صفحه (فى الطّاعون و…) ذکر کرده است.
4.. «کامل الصناعه الطبیه» اثر «علی بن عباس مجوسی اهوازی» (قرن 4) در خصوص «وباء» هفت صفحه (الباب الحادي عشر في صفة الهواء الوبائي و…)، در «جذام» هفت صفحه (الباب الثالث في علاج الجذام و…) و در خصوص «طاعون» هیچ مطلب تفصیلی دکر نکرده است.
5.. «القانون فی الطب» اثر «ابن سینا» (قرن 4 و 5) در خصوص «وباء» سه صفحه (فصل في حميات الوباء و…)، در «طاعون» دو صفحه (فصل في الطواعين و…) و در خصوص «جذام» ده صفحه (المقالة الثالثة فى الجذام و…) ذکر کرده است.
6.. «ذخیره خوارزمشاهی» اثر «سید اسماعیل جرجانی» (قرن 5 و 6) در خصوص «وباء» چهار صفحه (باب چهارم … در شناختن تبهاى وبايى و…)، در «طاعون» دو صفحه (باب پنجم … اندر طاعون و…) و در خصوص «جذام» شانزده صفحه (باب دوم اندر … علّت جذام و…) ذکر کرده است.
7.. «الاغراض الطبّيه و المباحث العلائيه» اثر «سيد اسماعيل جرجانى» (قرن 5 و 6) در خصوص «جذام» پنج صفحه (باب دوازدهم … اندر علة جذام و…)، در «وباء» دو صفحه (باب سيزدهم … اندر وبا و تب وبايى و…) و در خصوص «طاعون» یک صفحه (باب دوم … اندر آماس طاعون و…) ذکر کرده است.
8.. «شرح الاسباب و العلامات» اثر «مولف نفیس بن عوض کرمانی» (قرن 9) در خصوص «جذام» ده صفحه (الفصل الرابع و العشرون: في الجذام و…)، در «طاعون» سه صفحه (الفصل العاشر: في الطاعون و…) و در خصوص «وباء» هیچ مطلب تفصیلی ذکر نکرده است.
9.. «خلاصه التجارب» اثر «بهاء الدوله رازي» (قرن 10) در خصوص «وباء» پنج صفحه (حمى عفونى وبايى و…)، در «طاعون» یک صفحه (در طاعون و…) و در خصوص «جذام» دو صفحه (در جذام و…) ذکر کرده است.
10.. «خلاصة الحکمة» اثر «محمد حسین عقیلی خراسانی» (قرن 12)، در خصوص «وباء» ده صفحه (علامت حمّى وَبايى و…)، در «جذام» دو صفحه (داء جذام و…) و در خصوص «طاعون» هیچ مطلب تفصیلی ذکر نکرده است.تذکر این نکته ضروری مینماید که علائم، اسباب و علل «وبا» و «طاعون» در انگارههای طبسنتیایران، لزوماً تطابق کامل با شناخت امروزی ما از «وبا» و «طاعون» ندارد.
فیالمثل بخش قابل توجهی از منابع طبقدیم، به مجموع اورامِ سوزناکی که در مفرغههای بدن سبب فساد و تغییر حالت شود «طاعون» میگویند. بدیهی است که این نوع شناخت از «طاعون» امکان خطا را در تشخیص قطعی این عارضه بالا خواهد برد.
موید دیگر، ادیبانی چون ابن منظور (قرن 8)، صاحب بن عباد (قرن 4) و زبیدی (قرن 13) هستند که وبا را به مفهوم «هر بیماری مهلک فراگیر» معنا کردهاند. این نوع مواجهه نیز میتواند منجر به خطای تشخیصی بین وبای معهود امروزی، با گزارشات منابع طبسنتیایران شود.
لذا شناخت امروزی ما از این سه عارضه، با آنچه که منابع کهن بازتاب کردهاند، لزوماً تطبیق کامل ندارد و بدیهی است در این حالت دایره انعکاس واقعی این عارضه، محدودتر از آنچه که گفته شد خواهد بود.
بر ضمیر اربابان تدقیق و تتبع پوشیده نیست که این حجم از ایجاز و اختصار و اجمال در رسائل اطبای متقدم، در بازتاب سه مرضِ وخیمِ مُعدی، گواه بر یک واقعیت در حوزه تاریخ پزشکی است که به آن بیشتر خواهیم پرداخت.(2 – 6) حکمت این اختصار!
به زعم راقم این سطور، این حجم از اختصار و اجمال، بیدلیل و بیحکمت نیست! دلیل آن هر چه باشد، عجز و استیصال، و یا جهل و بیاطلاعی اطبای کهن در مواجهه با این بیماریها نخواهد بود! چرا که طب قدیم نیک نشان داده است که در فرضیهسازیهای بلغمی و سوداوی و گمانهای مزاجی و خِلطی – به قرینه علاجات مندرج در ذخائر التراكيب و ﻗﺮاﺑﺎدﻳﻦها – ید طولا و لسان مَنیعی دارد.
اگر گستره بروز این امراض از نوع «اپیدمیک» یا «پاندمیک» و البته «همیشگی» میبود، دستکم اطبای پیشین میتوانستند دهها پاپیروس را حرام کرده و الگوهای عِلّی – سببی این امراض مسری را – ولو با حدس و ظن – سیاهه کنند. چنان که این خبط را در کثیری از امراض جزئیه، همچون در باب «حُمیات» مرتکب شدهاند.
فی المثل جناب «پورسینا» چنان در موضوع «حُمی» بحثیده است که گویی خلقالله صَباحاً و مَساءً در تب میسوختهاند و مرضی جز «تب» دامنگیر بشر نبوده است! (بخوانند طالبانِ ظن و مشتاقان گمان، جلد چهارم از «القانون فی الطب» بخش «كلام فى الحُميات» را!)
قبل از آنکه حکمت این اختصار بیان شود، به جهت دفع دخل، تذکر این مهم ضروری مینماید که امراض مسری همیشه بوده، هست و خواهد بود. اینان برای مومنین بهمثابه ضُیوفی هستند که بیآنکه دعوتشان کرده باشیم به خانه دل و جانِ ما آمده و این خانه را میروبند و میآرایند.
اشارات قرآنی، روایات انوار مقدسه و همچنین گزاراشات تاریخی گواه بر وجود امراض مسری بوده و خواهند بود. (بخوانند طالبان علم حقیقی، شأن نزول شریفه «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ…» را!)
نگارنده اما! هم از «طاعون عمواس» که جان شمار زیادی از صحابه را سِتاند، مطلع است و هم فی المثل از وبای تبریز در زمان «سلطان اویس آل جلایر» (قرن هفتم) که موجب مرگ 300 هزار نفر شد، شنیده است. اپیدمی طاعون در سال (18 ق) شام و هم در سال (53 ق) در کوفه و هم در سال (70 ق) در بصره و هم در سال (107 ق) در یمن را نیز، نیک میداند.
اما تمام ابهام و اشکال نگارنده، بر سر کیفیت، کمیت و اسباب پزشکی این دست امراض است که محل بحث جدی این وجیزه میباشد. متذکر میشود که کمترین ثمره التزام به نتیجه این مقال، تغییر بنیانهای فکری در مقولات پزشکی خواهد بود.
باید این آویزهی سوالواره را همیشه به گوش باشیم، که به چه دلیل بازتاب این دست امراض مهلک و انعکاس جنبههای پزشکی آن، در قیاس با امراض غیر مهلک و جزئی دیگر، انقدر ناچیز بوده است که میتوان اوراق آن را با انگشت شماره کرد و مجموع صفحات آن را با یک عدد دو رقمی به خاطر سپرد؟ دلیل این حجم از اختصار و اجمال چیست؟
در مقام اجابت، به یکی از حکمتهای این امر از حنجره قلم «ملک الاطبای شیرازی» (قرن 13) اشاره میکنم، او در کتاب «رساله طاعونیه» به صراحت اینگونه نگاشته است:
«احتمالاً این مرض [طاعون] در زمانی که اطبای پیشین زیستهاند، رخ نداده تا به تفحص و تدبر در اقسام و اجزاء آن در بیایند»
در خانه اگر کس است، همین اشارت «ملک الاطباء» کافی است و البته بدیهی است که مراد ایشان نفی کلی وقوع این امراض نیست، چرا که کثیری از مصنفان کهن، به الگوهای درمانی این امراض – ولو در حد اندک – اشاره نمودهاند. آنچه ایشان در این فراز کوتاه بدان تاکید کرده، همان تحلیلی است که نگارنده نیز در پی اثبات آن است.(2 – 7) قداستِ حاصل از سیلاب «تحریف»!
برای تمدنی که پایبندی حداقلی به اولیات پیشگیریِ طب قدیم دارد (و نه تمدن قرون وسطایی) و از گلستان وحی، حلال و حرامهای فردی و اجتماعی را خوشهچین کرده است (و نه تمدن مشرکانه جاهلی) و صد البته برای تمدنی که از چنگال مظاهر مدرنیسم، استعمار و آوردههای منحوس آن در اَمان است (و نه تمدن رنسانسزده)، اساساً این امراض یا رخ نمیدهد، یا در این وسعت و گسترهای که برای ما تصویر کردهاند به وقوع نمیپیوندد. شاهد آن نیز بخشی از گزارشات مطروحِ بالا و پایین میباشد.
مدید ایامی است که ذهن اندیشمندان و مفکران ما، در محاصره تعاریف جهتدار تاریخی و شرح مغرضانه از ملل ماقبل مدرنیسم درآمده است. اغراق نکردهام اگر اینگونه بنویسم که پزشکی رایج بخشی از قداستش را از میان سیلاب شروح جهتدار تاریخ مکیده است.
گذشته را چُنان برای ما تصویر کردهاند که گویی قرون ماضی، فصل خزان آدمی و برگریزان نفوس بشری بوده است. بلایی بر سر اندیشهمان آمده است که هرگاه پایِخیال را در کوچههای تاریخ مینهیم، هرآینه صدای خردشدن استخوانهای مطعونین، مجذومین و مسلولین را در زیر قدمهایمان میشنویم و اینگونه میاَنگاریم که با این حجم از مرگ و میر، چگونه نسل بشر تا به اکنون ادامه یافته است؟
اندیشه ما به گونهای ورز خورده است که به تعبیر «جلال آلِ احمد» با خود میگوییم: «خوشآبهحال ما که در این عصر، نزول اجلال فرمودهایم»! با همین توهم نیز روزانه تُرابِ «تجدد» توتیای چشم میکنیم و سر هر هفته، «ساینس» را غرغره حلق مینماییم، و باد به غَبغَب میاندازیم و بادگلوی تجدد چاق میکنیم، که بله! عهد قدیم نکبتایامُ و فلاکتدورانی بوده است!
غافل از آنکه این انگارههایِ زهی خیالِ باطلیِ ما، ریشه در واقعیات تاریخ پزشکی ندارد. این تصویرهای وهمآلود از سیر تاریخ بشر، ناخودآگاه ضمیر اندیشمندان را به این سو نیل میدهد که بشر همواره در حال پیشرفت بوده و در یک سیر تکاملی تاریخی قرار گرفته است.
بدیهی است، در چنین بستری از اندیشه، با پیدا شدن قائلهای به نام «کرونا»، فاضل ارجمندی چون جناب محمدجوادفاضللنکرانی میفرمایند:
«ما مرجع تقلیدی نداریم که در زمان کنونی با رشدی که علم پزشکی کرده است از عمل به دستورات آن استنکاف کرده باشد»
معالاسف باور قاطبه عوام و خواص ما این است که در طول تاریخ ارّابه پزشکی با اسبهای نوبهنو، به راههای پر پیچ و خمِ سلامتی تاخته و اکنون در راه فتح قلههای علم و پیشرفت است.(2 – 8) تیر خلاص بر انگارههای باطل!
موید دیگر باطل بودن این انگارهی سنتستیز و تجددپرست، رسالههای مجزایی است که با موضوع وباء، طاعون، جذام و دیگر امراض مهلک مسری، از قرن دوم تا قرن یازدهم به رشته نوشته درآمده است. بسیار قابل توجه است که بدانید شمارگان مجموع این آثار، نهایتاً ده رساله مجزا و مکتوب میباشد.
به عنوان مثال، رساله «الجُدَري و الحَصبة» از جناب «زکریای رازی» (قرن 3)، کتاب «مادة البقاء» از جناب «التمیمی» (قرن 4)، رساله «کتاب فی الطاعون» از جناب «ابوسهل مسیحی» (قرن 4) و کتاب «بَذل الماعون فی فَضل الطاعون» از جناب «ابن حجر» (قرن 9) و در نهایت چند اثر مجزای دیگر، که تعداد مجموع آنها از حدود ده نسخه تجاوز نمیکند.
این گزارش کوتاه نیز چنان انگارههای امروزی ما را نسبت به دوران ماقبل مدرنیسم به تلاطم میکشاند که ناخودآگاه از ضمیرمان استفسار میکنیم که اگر گذشتهما مالآمال بود از اپیدمیهای هولناکِ مرگبار، چرا باید در مدت زمان ده قرن، کمتر از ده رساله مجزا در این خصوص نگارش یافته باشد!
نکته قابل مداقه اینجا است که شمارگان آثار منتشر شده با همین موضوعات، در قرون دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم، یعنی دقیقا در دوران ورود مدرنیسم به ایران، کاملا متفاوت از ده قرن قبل از آن است. در طول این سه قرن، بیش از چهل رساله مجزا منتشر شده است که از جمله آنها میتوان به عناوین زیر اشاره نمود:
کتاب «رساله وبائیه و رساله طاعونیه» جناب «ملک الاطباء» (قرن 13) و رساله «کفایه وبائیه» از جناب «صدیق الحکماء» (قرن 14) و «رسالة الجدرى» از جناب «موسوى تبریزى» (قرن 14) و کتاب «الوبائیة» از جناب «میرزا محمد فارسى» (قرن 13) و دهها اثر دیگر که مجموعاً بیش از 40 عنوان رساله و کتاب مجزا در موضوع امراض مسری مهلک نگاشته شده است.(2 – 9) پسزمینه تاریخی امراض مُعدی!
سفرنامهها از مهمترین منابع اطلاعاتی در واکاوی ابعاد پیدا و پنهان تاریخمعاصرایران است. از دوران شاهعباسصفویاول تا پهلویِ پسر، مجموعاً 64 سیاح غربیِ دارای سفرنامه به ایران وارد شدهاند.
بیشترین بسآمد محتوایی سفرنامههای این 64 سیاح غربی – که البته عمده آنان نیز انگلیسی بودهاند – ناظر به تاریخ شهرها، توصیف روستاها و اوضاع و احوال حاکم بر آنها بوده است.
با تتبع در برخی از این سفرنامهها به گزارشات جهتداری برمیخوریم که بخشی از آن حاکی از بازتاب غرضورزانه در امور بهداشتی – درمانی است. (چیزی شبیه به پروپاگاندای غولهای رسانهای غربی در این دوران)
نگاههای شخصی و برداشتهای فکریِ سیاحان انگلیسی فقط در منافع سیاسی بریتانیا خلاصه نمیشود، بلکه در چگونگی انعکاس اوضاع بهداشت و درمان در دوره قاجار نیز اثر گذار بوده و در جنبههای خبری آن نقش ویژهای ایفا کرده است. (بخوانند طالبان جریانشناسی تاریخ، کتاب «تصویرهایی از ایران» نوشته «گرترود بِل» ترجمه «بزرگمهر ریاحی» را!)
فیالمثل هر مُتطَببی نیک میداند که یکی از زمینههای بروز وبا، در دوران قحطی و در تنگناهای معیشتی است. صد البته اما! کیست که نداند خاک معیشتی و ارتزاق عمومی مناطق گستردهای از ایران در دورههای مختلف توسط استعمار به توبره کشیده شده است.
اما صورتبندیهایی که سیاحان انگلیسی از تاریخ بهداشت و درمان ایران در دوره قاجار ترتیب دادهاند، به گونهای بوده است که تماماً بروز این دست عارضهها به پای جهل، خرافات و عقبماندگیهای علمی و ابزاری مردم ایران تمام شده است و راه حل را نیز همواره در قبول معاهدات بین المللی درمانی و ابتنای به سیاستهای بهداشتی مدرن ارائه کردهاند.
این سیاحان همواره برای ما از کشتههای هزارنفره و دههزار نفره طهران و کرمانشاه و ارومیه و تبریز، در اثر تیفوس و طاعون و وبا و آبله گزارش دادهاند، اما هرگز کسی این سوال را در ذهن نپرورانده است که در دورهای که نهاد سرشماری رسمی و قابل اعتمادی وجود ندارد چگونه عِداد نفرات فوتی، آن هم به صورت روزانه و دقیق به شماره در میآمده است! بیشک باید در قبول آمار و ارقام ارائه شده توسط مورخان، و مخصوصا سیاحان انگلیسی محتاط بود.
اما در عین حال نیز باید عنایت داشت که در یک تحلیل جریانشناسانه، ریشه این مصائب را میتوان در برخی از گزارههای زیر جُستار کرد:
1.. استعمار، جنگهای جهانی و در نتیجه آن قحطیهای معیشتی، 2. تبعات شوم پدیده جهانیشدن، در ابعاد گونهگون اجتماعی 3. ازدیاد سیاحت و جهانگردی، 4. توسعه گردشگری و صنعت توریسم، 5. سرعت حمل و نقل خاکی، آبی و هوایی، 6. استحاله خطمشیهای طب قدیم (که میراث انبیاء پیشین بوده است)، 7. قبول معاهدات بین المللی پزشکی (و در دوره فعلی نیز قبول بخش سوم سند توسعه پایدار 2030)، 8. ابتنای به درمانهای جزءنگرانه و علامتی، 9. تطور سیاستهای پیشگیرانه، بر محور موسسات نوین بهداشتی از جمله انستیتوپاستور ایران.
این قلم به عنوان نمونه، به سوغاتی از جنگجهانی اشارتی میکند که موج تیفوس سال 1321 را به جان ایرانیها انداخت و به تعبیر مورخان «از کشتهها پشته ساخت»!
برخی مورخان در علت بروز تیفوسِ سال 1321 در ایران، اینگونه نگاردهاند که اُسرای لهستانیِ جنگجهانی، اَلبسه آلوده به تیفوس خود را، به قیمت پشیزی به مساکین و تنگدستان ایران میفروختند و این مهم را، زمینه اصلی بروز تیفوس تحلیل کرده و اینگونه نگاشتهاند که با خروج متفقین از ایران شدت این بلاء نیز فروکش کرد.
جالب توجه اینجاست که در همان موسم نیز، بسیاری از اندیشمندان و عالمان دینی و روحانیون آگاه با حضور اروپاییان به عنوان علل بروز این بلایا ابراز مخالفت کردهاند. کتاب «تصویر هایی از ایران» نوشته سیاح انگلیسی «گرترود بل» در صفحه 52 به همهگیری وبا اشاره میکند و در این خصوص مینویسد:
«روحانیون به اروپاییان به عنوان یکی از علل اصلی بلائی [همهگیری وبا] که باید ریشه کن شود اشاره میکردند»
البته و متاسفانه! همیشه این دست گزارشات با رویکرد تحجری، خرافهانگاری و جهل روحانیون و عالمان دین تحلیل میشود.
کمترین بازتاب سفرنامههای سیاحان انگلیسی از اوضاع بهداشتی ایران، سستکردن پایههای طب قدیم در انگارههای اندیشمندان ما بوده است به گونهای که رسوخ باورِ «بیاعتمادی» به قرونماضی، سبب شد تا شیخ و شاب در برابر برق علم و تکنولوژی مدرن، دین و دل از کف داده و از عمق ایلغار مدرنیته غافل شوند.
معرفی و توصیف درست از پسزمینههای تاریخیِ امراض واگیردار، نهتنها به افزایش درک ما در نوع مواجهه با امراض جهانگیرِ فعلی کمک خواهد کرد، بلکه چنین تتبعاتی میتواند روشنگر پارهای از ابهامات تاریخ علمدینی در سده ما نیز باشد و به شدت بر موضعگیریهای اندیشمندان دینی ما در مواجهه با موضوعات نوپدید پزشکی اثر گذار باشد..
3.. تحلیل علم شناسانه از اِستقراء!
(3 – 1) تولیدِ منطقِ احتمال!
شناخت مبانیِ معرفتی در مطالعات تجربی امری لازم و ضروری است. تصویر غلطی که فیلسوفان از «استقراء و تجربه» و همچنین «عقل عملی» ارائه کرده، تلقی برخی عالمان مذهب را از علوم تجربی به انحراف و اعوجاج کشیده است و ناخواسته زیربنای تئوریکی را بنیان نهاده، که عاقبت آن در علوم معاش، تایید ضمنی گزارههای بیوتکنولوژی و همسو شدن با تغییرات خانمانسوز مدرنیته و کوبیدن مهر برائت پای قبالهنامچه دانش پزشکی رایج است.
هنگامی که از مطالعات پزشکی سخن میگوییم، با یک واقعیت بیرونی از دانش سر و کار داریم. آنچه امروزه تحت عنوان روشتحقیق پزشکی از آن یاد میشود، نه روش برهانی است و نه استدلالی! و نه حتی ما را نزدیک به واقع میکند! بلکه دستآورد این روشتحقیق – آن هم در عالیترین مدل خود – نهایتاً یک معرفت نسبی از قضایای خارجیه خواهد بود و نه کشف قضایای حقیقیهی مبتنی بر نظم تکوینی این عالم!
البته اگر کسی در مطالعات تجربی به گزارههای حقیقیه و مبتنی بر واقع دست یازد، هم سخنش حجت است و هم اِنقیادش فریضه! و هم این معرفت، حاکیِ از «فعل خداوند» در طبیعت خواهد بود. اما تمام سخن در این «اگر» خوابیده است، چرا که دانش پزشکی امروز، منطقش تولید فرضیه، آزمودن فرضیهها و اسقراء ناقص از آنها است و این امر نیز چیزی فراتر از «احتمال» را به ارمغان نمیآورد، به لسان عامیانه: «این «اگر» را کاشتیم و سبز نشد!».(3 – 2) زایش استقراء!
کهنترین باور فیلسوفان علم از علوم طبیعی، ثبت مشاهدات، ضبط روابط حاکم بر طبیعت و در نهایت تعمیم این دادهها بوده است، به نحوی که سلیقه، باورهای شخصی و خرافات به آن وارد نگردد.
بر این اساس، روشتحقیق مطالعات پزشکی «استقراء» قرار داده شد، تا جایی که آزمون و خطای استقرائی، وجه ممیز علم از شبه علم و خرافه بیان شد.
«استقراء» یعنی رسیدن به نتیجهٔ کلی از طریقِ مشاهداتِ جزئی و البته مکرر! فرآیند استدلال استقرائی از مشاهدات جزئی شروع و به استنتاج از دادهها و تعمیم نتیجه ختم میشود. به عبارت دیگر پژوهشگر با جمعآوری دادهها و کشف الگوی بین متغیرها، فرضیهای درمیاَندازد و آن را به دست آزمون میسپارد. استقراء در یک بیان، به معنای تجربه مکرر از یک پدیده است.(3 – 3) کارآزمایی بالینی (RCT)!
سنگ بنای دانش استقراءگِرای مدرن را، خواسته یا ناخواسته «فرانسیس بیکن» بنا نهاده است، تا آنجایی که او را «پدر تجربهگرائی» تاریخ علم میخوانند. بِیکن از نخستین فیلسوفانی است که دانشوران را تحریص نمود که هر چه میتوانند داده گردآوری کنند و با طراحی جداولِ معیاری، نتایج حاصل از آن را به طورِ منظم تحلیل کنند و با کشفِ نظمِ حاکم بر این دادهها و سپس تعمیم این استدلالِ استقرایی، گزارههای علمی – تجربی را بنانهند.
این دقیقاً زیربنای تئوریک همان روشی است که امروزه در مطالعات پزشکی به آن «کارآزمایی بالینی» میگویند. «کارآزمایی بالینی سه سو کور» که همراه با گروه کنترل و دارونما باشد، معتبرترین روش تهیهی مستندات بالینی و مطمئنترین راه پایین آوردن خطاهای استنتاجی و آماری در دانش پزشکی است.(3 – 4) شَرر مغلطه استقراء، بر دفتر پزشکی!
خطیرترین بخش مطالعات استقرائی، مرحلهی طرحریزی مطالعه و یافتن فرضیه مورد استقراء است. تجربه و استقراء، به عنوان بنیانهای تولید دانش در مطالعات پزشکی، همواره بر فرضیههای ذهنی و انگارههای احتمالی تکیه داشته است. فرضیهها میدان کاوش در علوم تجربی بوده و چلچراغ استنتاج را برای آن روشن میکند.
شَرر مغلطهی استقراء بر دفتر دانش پزشکی این بوده است که اسب تِروای «عقل عملی» را، با تذکره «عدم رَدع و امضای شارع» وارد دروازههای اندیشه عالمان امامیه کرد، به گونهای که این اندیشوران، استقراءِ برآمده از فرضیههای خودبنیاد بشری را بر بُرج عاجِ تقدسِ نشاندند و ناخواسته سکه «شبه علم» را به نام «حقیقت» ضرب زدند.
غافل از آنکه تنها هنگامی استقراء مفید اطمینان خواهد بود و ضمانت اجرایی خواهد داشت، که فرضیه مورد مطالعه، از مبادی اطمینانبخش و مدخلهای ایمن اخذ شده باشد.
نقضهای مکرر گزارههای پزشکی در دوره معاصر و تغییر سالیانه پروتکلهای درمانی و الگوهای بالینی بر صحت این مطلب شهادت میدهند. (بخوانند مشتاقان بصیرت، کتاب «اثبات کجی دیوار پزشکی نوین» و «دارو مساله قرن» تالیف «مصطفوی کاشانی» و «قتل عام پزشکی در پزشکی آفت زا» به قلم «ایوان ایلیچ» و «فرنگی طب غیر علمی اور غلط هی» اثر «حکیم ملتانی» را!)
عدم عنایت به بنیانهای تئوریک علوم تجربی، انگارههای اندیشمندان ما را لبریزِ از سطحینگری کرده است، به گونهای که برخی متفکرین این مذهب سعی دارند با «حجیت خبر ثقه» و «تراکم قول کارشناس» با فقه مثلاً پویای مبتنی بر اصولِ فلسفهزده شیخاعظم، طرحی نو در مواجهه با موضوعات پزشکی دربیاندازند، چنان که اعزهای فرمودهاند:
«اگر گفتیم خبر ثقه حجت است؛ بر این اساس اگر پزشکان حاذق متدین بر کاری امر کنند بر این اساس نیز میتوان حکم کرد که خبر ثقه حجت است و باید بر اساس آن عمل کرد، همچنین تراکم قول کارشناسان پزشک، مجموعاً میتواند مورد اعتبار و حجیت باشد»
در این تلاطم نظرات کرونایی و کشمکش معرفتی و تنگناهای تصمیمگیری، اینگونه سخنانِ کمعمق حقیقتاً نتیجهای جز کوفتگی دِماغی و قلمی ایجاد نمیکند!(3 – 5) فرضیههای ایمن!
فرضیههای دانش پزشکی – اعم از اینکه از جنس حفظالصحه باشند یا استردادالصحه – که از دل مرویات معتبره امامیه استحصال میشود، در صورت سربلندی در کارآزماییهای استقراءگرا، به این دلیل از ضمانت اجرایی و اطمینان درمانی برخوردار است که از یک مقدمه کلامی نشئت میگیرد. این مقدمه کلامی همان «شئون تکوینی و علم تام معصوم علیهم السلام» به عالم ماده است.
حتی فرضیههایی که از اعماق رسالههای طبسنتیایران صید میشود نیز، به ضمیمه مقبول افتادن در کارآزماییهای بالینی، به این دلیل ضمانت اجرایی قابل اعتنایی پیدا میکند که از یک مقدمه وحیانی در تاریخِ علم برخوردار است.
این مقدمه نیز همان وحیانی دانستن سير تاريخ بشر در عرصه معاش و حيات مادي است که از مبدء خلقت شروع و تا سدههای نخستین بشر ادامه داشته است. (بخوانند طالبان حقیقت تفاسیر روایی ذیل شریفه «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» و «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» و مُعتقدات شيخ مفيد (ره) در کتاب «تَصحیحُ الاعتقاد» را!)
از این رو صائبافتادن استقرائاتی که بر مدار فرضیههای وحیانی و بعد از آن بر مدار گزارههای طبسنتیایران میچرخد، از آن رو که صغرای قضیهای قرار میگیرند که کبرایش «حجیتِ مطمئنترین طُرق کسب معرفت» است، ضمانت اجرایی داشته و عمل به آن، ذمه قانونی و اخلاقی طبیب را اِبراء خواهد نمود.
به عبارت دیگر، تلقی قضیهی حقیقیه، از روشتحقیقی که اساساً مبتنی بر کشف قضایای خارجیه است، سخت مورد تردید است و بیشک اخذ فرضیههای پزشکی از قویترین طریق کسب معرفت، عاقلانهترین مسیر برای تدبیر امور معاش و از جمله الگوهای درمانی در پزشکی است.
به همین دلیل در مطالعات پزشکی، استقراء حتی اگر «تام» هم باشد، تا زمانی که اخذ فرضیههای درمانی مبتنی بر حدسهای سلولپایه یا احتمالات بیولوژیکی و گمانهای میکروبشناسانه و فارماکولوژیک است، مصداق «شبه علم» بوده و نهتنها ضمانت اجرایی نداشته و طبیب را بریُ الذمه نخواهد کرد، بلکه شاهدی بر «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» نیز خواهد بود.
فلذا تا زمانی که طرح فرضیه از منابع معتبر وحیانی و میراث طبسنتیایران ممکن باشد، نوبت به اخذ فرضیه از منبع دیگری نخواهد رسید.(3 – 6) همقطاری استقراء با مبادی برهان!
ارسطو و اَتباعش، برای چارهجویی و بازگرداندن حیثیت علمی به استقراء، دو قیاس خفی را به استقراء پیوند زدند و آن را به «تجربه» تغییر نام داده و همقطار سایر مبادیِ برهانش نمودند.
قاعده اتفاقیه (فان ِالاتفاقی لایکونُ دائماً و لا اکثریاً)، به ضمیمه اصل علیت (هر معلولی، علتی دارد)، همان دو قیاس خفی هستند که در مبادی استقرائی علم جدید اِشراب شد. متفلسفینِ فلسفه و منطق ارسطو، مبتنی بر پذیرش «اصل علیت» و «قاعده اتفاقیه» اینگونه تقریر کردهاند که بر اساس مشاهده مکرر تقارن دو پدیده، احتمال تلازم و عمومیت آن افزایش پیدا کرده و ارزش نتیجهی استقراء متناسب با کمیت مورد مشاهده شده، شدت میپذیرد، از این رو میتوان با ضمیمه این مقدمات، از استقراء (یا همان تجربه) به نتیجهٔ یقینی دست یازید.
«تجربه» از نظر جناب پورسینا، آن استقرائی است که به این دو قیاس خفی ضمیمه شده و علت را یافته است و چون علت را یافته، استنتاج نیز یقینی شده و میتوان از آن در برهان و قیاس بهره برد.
همچنین شهید سیدمحمدباقرصدر (ره) در رساله «الاسس المنطقیه للاستقراء» با افزودن مقدماتی به استقراء اینگونه میاَنگارد که به دلیل تصاعد احتمال وفاق و ضئالت احتمال خلاف، استقراء به سمت یقین جهش میکند و تاکید میکند که ذهن بشر به گونهاى است که به احتمال ضعیف بها نمیدهد. آنچه ایشان در کتاب «الاسس المنطقیة» بر آن تاکید کرده توصیف و تبیین این جهش است.
به زعم راقم این سطور قطعاً مشکل استقراء این نیست که آیا عملاً آدمی از آن، به یقین متعارف مىرسد یا نه! چرا که پُر واضح است که به یقین متعارف مىرسد. مشکل بغرنج استقراء این است که این یقین، یقینِ به حدوث یک قضیه خارجیه است و نه کشف و یقین به یک قضیه حقیقیه!
چرا که گذشت، زمانی استقراء کاشف از یک قضیه حقیقیه خواهد بود که فرضیه مورد مطالعه آن، از مبادی ایمن اخذ شده باشد و حال اینکه عموم فرضیات دانش پزشکی امروز از چنین مبدء ایمن و مدخل مطمئنی اخذ نشدهاند.
با بغضی که در گلوي قلم به دام افتاده عبارات پیشرو را، که دستکم از دو تن از عالمان تراز اول شیعه بیان شده، نقل میکنم:
«مسئولان پزشکی هرچه بگویند برای ما حجت است و عدم رعایت توصیه و تجویز کارشناسان پزشکی معصیت است»
با صعوبتهایی که از بحث استقراء بیان شد، آیا ضمائر اهل انصاف حق نمیدهند که نگاهمان روبهروی این عبارات بلاتکلیف بماند؟! بهتر نیست اگر تکدرختی در شورهزار عصرِحاضر نیستیم لااقل باغبانهای خارستان «شبه علم» نیز نباشیم؟!(3 – 7) آنتیهیستامین یا سَقمونیا!
اِنما الکلام! مؤکداً، محققاً و مسلماً نمیتوان با پیوند این قیاسات خفیه، حقیقیه بودن گزارههای حاصل از استقراء و تجربه را نتیجه گرفت و استنتاجات آن را در امور معاش به کار بست.
فی المثل میگویند داروی آنتیهیستامین قاطعِ ترشحات تنفسی است؛ زیرا به تکرار، مشاهده کردهایم که آنتی هیستامین ترشحات تنفسی را بند میآورد. تکرر و دائمیت اثر این دارو، اتفاقی نیست (الاتفاق لایکون دائمیاً و لا اکثریاً)، پس این اتفاقِ دائمی و اکثری، کاشف علتی در دارو آنتیهیستامین است و همچنین به ضمیمه دلیل تصاعد احتمال وفاق و ضئالت احتمال خلاف، به سمت یقین جهش کرده و آنتیهیستامین یکی از قاطعِات ترشحات تنفسی محسوب میگردد.
اما تمام بحث در اینجا نهفته، که اساساً کشف خارجی اثر آنتیهیستامین، تضمینی در قبال حقیقیه بودن آن ارائه نمیدهد. این استقراء تجربی، تعهدی در قبال انباشتهنشدن فضولات دماغی یا حلقی در محیط خیشوم یا دهها عارضه و آفت دیگر از جمله سینوزیتحاد نمیدهد.
چرا که بهطورکلی طرح فرضیه این دارو مبتنی بر یک خودبنیادی پزشکی و از یک مبدء غیر ایمن، همچون مفاهیم سلولپایه و روشهای فارماکولوژیکِ مدرن بوده است و آن نیز هیچ ایمنیزیستی و مصونیتدرمانی و اخلاقی را در بلند مدت برعهده نمیگیرد.
اما مثالی که شیخ الرئیس دَرمیاَندازد «صمغ سقمونیا» است. او بیان می دارد سقمونیا مسهل صفرا بوده و خاصیت صفرابری آن در بوته آزمایش دائما تکرار میشود، فلذا سقمونیا برای اسهال صفرا، علیت دارد (هر معلولی، علتی دارد) و تصادفی و اتفاقی نیست (الاتفاق لایکون دائمیاً و لا اکثریاً).
با آنچه که گذشت تفاوت ماهوی این مثال با مثال آنتیهیستامین کاملاً روشن است. از آنجا که فرضیه اثربخشی سقمونیا، مبتنی بر مقدماتی است که اعتماد ما را به این دارو بالا میبرد، تعمیم از استنتاج کارآزمایی بالینیِ استقراءمحورِ سقمونیا، برای ایجاد اسهال صفرا، بلا اشکال صحیح میباشد و ضمانت اجرایی دارد.
بله! علم، تجربهپذیریِ همگانی دارد! اما لزوماً اینگونه نیست که هر آنچه که تجربهپذیری داشت، از جنس قضایای حقیقیه بوده و ضمانت اجرایی داشته باشد. نقضهای مکرر گزارههای پزشکی به روشنی شهادت میدهد که روشهای استقرائی – تجربیِ مبتنی بر فرضیههای بشری، قادر به رسیدن به اطمینان عرفی و داشتن ضمانت اجرایی نیست.
به عبارت اَدق و اَصح اما عامیانه، باید اینگونه نگاشت که برخی متفلسفین مکتب ارسطو، اساساً استقراء مبتنی بر فرضیههای خودبنیاد را، رنگِ «برهان» زده و تجربه را برقِ «عقل عملی» انداختهاند و هر دو را نیز بر جایگاه «علم» نشاندهاند.
به همین منظور نیز مدل استدلالی که اندیشوران در مواجهه با دانشپزشکی و این مرض پاندمیک «کویید 19» اخذ نمودهاند مرزهای دانش و علم حقیقی را به مثابه کشوری بدون گمرک خواهد کرد.(3 – 8) سوال عقلبرانگیز!
سوال عقلبرانگیز این قلم این است که اگر آدمی بدون استقراءگرایی مدنظر تجربه گرایان، توانسته است سیر تاریخی خود را از مبدء خلقت شروع کند و در تنگناهای تاریخ، سَر به سلامت ببرد، چرا نتواند با همان روش نیز ادامه حیات داده و در مسیر علمی خود طی طریق کند؟
عقل هر صاحب انصافی شهادت میدهد که وقوعاً مُحال است که شروع سیر حرکت بشر در این عالم مادیِ هزارتو، از قبیل سیر جزئی به کلی بوده باشد. چرا که جهل به جزئیات معاش، قدرت پیشبینی را از آدمی میگیرد و اگر از قبل قضایای کلی یا جزئی شناختهشدهای نداشته باشیم که براساس آن، استقراء کرده و استنتاج آن را تعمیم دهیم، ای بسا نسل بشر در همان سالهای ابتدای خلقت منقرض میشد.
به جرات باید اینگونه نگاشت که فلاسفه به بهانه خرافهستیزی، حقیقت را انکار کردهاند و «شبه علم» را با شمایل شیک منطقی و ظاهر لوکس فلسفی، به حجله ذهن اندیشمندان دینی فرستادهاند..
4.. تاریخ بهترین معلم است!
(4 – 1) این قلم، مَرکب من است!
مینویسم! نه برای عصر خود! مینویسم برای چشمانی که تاریخ را ورق میزند و گوشهایی که آن را تحلیل میکند!
به مانند مرحوم شریعتی، قلم برای من «تُوتِم» نیست! بلکه قلم من، مَرکب من است! مَرکبی است تا واژهها را یکبهیک بر آن بِنشانم و آن را به مقصود تعقل، به مَقصد قلبها هِـی کنم.
«کویید 19» راست یا دروغ! طبیعی یا بیولوژیک! هولناک یا بیخطر! هر چه که باشد برای مَرکب من، یک بهانه است! بهانهای که با آن، عمق فاجعه معرفتِ دینیِ دانشوران را به کاوش بکشانم!(4 – 2) نوجوانک این حکایت!
در اوائل دهه 80 شمسی که سیاستهای منحوس تنظیم خانواده به غایت تعدیل جمعیت، به مرحله میوهچینی رسیده بود، نوجوانکی بودم که در بین اَقرانم یک فعال فرهنگی و ساعی مذهبی به حساب میآمدم!
آن دوره کثیری از معممین جهادی و پاسداران صاحبرَده را، نیک در یاد دارم که برای رضای باریتعالی و در راستای اِنقیاد از قوانین حاکم، به ترویج وازکتومی و توبکتومی صلواتی میپرداختند و متبخترانه مخالفین این طرح را متحجر میخواندند.
کلاهِ گشادِ کاهش موالید تا مرز فروپاشی بالانس جمعیتی کشور پیش رفت و اگر تمهیدات زعیمِ فرزانه نبود وضعیت گونه دیگری رقم خورده بود.
همان دوره به عنوان یک نوجوان دغدغهمندِ جریانپژوه، تصاویر خانوادههای پرجمعیت یهودی را، به تعداد قابل توجه زیرآکس میگرفتم و با ولع نوجوانیام در مجموعههای فرهنگی – مذهبی با چسب اِسکاچ میچسباندم! که مثلا ببینید ایها الغافلون! بیندیشید ای غلامان حلقه به گوش WHO! ببینید که خانوادههای یهودی دستکم دو جین بچه و کچه میزایند و آن وقت شما تبلیغ وازکتومی و توبکتومی صلواتی میکنید!
اما تاریخ علم در دوره مدرنیسم نشان داده است که رفتارهای رتوریک و سوء استفاده از قدرتهای سیاسی در ایجاد مقبولیت اجتماعی، تاثیر بیشتری از روشنگریهای یک نوجوان خواهد داشت!
امتداد همان کلاهگشادِ کنترل جمعیت، قبول معاهدات بینالمللی پزشکی و از قضا، اجرای بخش سوم سند توسعه پایدار 2030 است که اگر میخ آهنین در سنگ فرو رفت، این مهم نیز در ذهن برخی اندیشمندان دینی ما فروخواهد رفت.
اینجاست که باید نگریست و سیر گریست! آن هم بر مرکزخدمات حوزههایعلمیهای که بند ناف ارتزاق علمیش را به درگاهی وصل کرده است که معاونت سلامت آن با افتخار ابراز میدارد:
«از جمله برنامههای آموزش محور مرکز خدمات، انتخاب محتواهای آموزشی از منابع معتبر همچون WHO و سایت وزارت بهداشت میباشد»(4 – 3) ارکستر سمفونی حوزوی!
برای دوری از برچسب «لنگ کردن از خارج گود» و برای آنکه روی اسب بازنده شرط نبسته باشم و از نزدیک عمق فجایع را به عنوان «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» این امر کاویده باشم، در همان روزهای اول اسفندماه 98، چندین روز در بیمارستان فرقانی قم به بررسی میدانی بیماران کرونایی و نحوه مواجهه کادر بیمارستان و اجرای پروتکلهای درمانی پرداختم.
فارغ از مفاهیم بنیادین دانش استقراءگرای پزشکی مدرن و با تمام چالشهای پیرامون تاریخ پزشکی که تفصیل آن گذشت، حقیقتاً با دیده انصاف و رعایت تقوا باید عرض کنم که عمده آنچه که به عنوان الگوهای درمانی کرونا، در بیمارستانهای ما رقم میخورد نتیجهای جز «تسریعِ مرگ» و «تاخیرِ درمان» ندارد.
شرح جزئیات آن در حوصله این قلم نیست اما خلاصه آن را میتوانید در دستورالعملهایی مراقبتی و درمانی بیابید.
برخی دانشوران ما از ترس متهمشدن به خرافهاَنگاری و مداخله در پزشکی، خودزنی علمی کردهاند و با رد شبهه «تقابل علم و دین»، از اسلام و عمامه و نعلین سنگوارهای نمکین ساختهاند برای خوشمزه کردن خیارسبز علم جدید!
در این بین نیز آنچه مغفول مانده، واکاوی زوایای نظام مراقبتی، درمانی و پیشگیری است که معالاسف غالب اندیشمندان ما یکصدا و یکنفس، بهمثابه یک «ارکستر سمفونی حوزوی» در قم و نجف، ندای تبعیت از تدابیر بهداشتی مدرن را نواختند، تا خدایی ناکرده قائله و مؤونهای برای حوزه و روحانیت تراشیده نشود و حتیالامکان مهر تاییدی شود به پای برنامههای ایشان و چسبی شود بر دهان دغدغهمندانِ تحولخواه!
حقاً اینجانب وضعیت فاجعه بار تندرستی رُجُولِمان را و اسفناکی آمارِ اَمراضِ نِسوانمان را در عصر حاضر، تابعی از همین زاویه گشوده شده میدانم، که اگر لَختی نیندیشیم باید منتظر تطور آن به زاویه منفرجه و سپس به زاویه منفجره باشیم! این وصف، سرانجامِ اندیشه منحطی است، که برخی اندیشمندان دینی ما آن را به نام «عقلایی و تخصصی بودن» تایید مینمایند.
از نگاه حقیرِ نگارنده! در چنین اتمسفری از علم و دانش، قراردادن بخشی از سهم «سبیلالله» از زکات، و نصف سهم امام (ع) از خمس، مصداق «کور زدن» و «ریختن مهمات، بدون گِرای لوجستیکی» است که نتیجهای جز هدر رفت مهمات جنگی ندارد!(4 – 4) شروع قائله «کرونا»!
داستان «کرونا» از دسامبر ۲۰۱۹ در «ووهان چین» آغاز نشد! این قائله از همان روزی شروع شد که «رُبرتکُخ»های تاریخ، ذرهبین بهچشم و میکروسکوپ بهدست، در پی شناخت میکروارگانیسمها شدند و با لِه کردن مفاهیم فنوتیپی طب قدیم، که بر پایه «مزاج» و «شرح علائم بالینی» بنانهاده شده بود، نظام پزشکی جدید را با مفاهیم جزءنگر «سلولپایه» و مدالیل عنصرنگر «مولکولپایه» پیریزی کردند.
این تلقیِ زیستشناسانه و بیولوژیکی محض از طبیعت، به نقطهای رسیده است که بحث از ارتباط بدن با عوامل بیماریزا، آن هم مبتنی بر مفاهیم «ژنوتیپی» را ارائه میکند.
دانش «فارماکوژنومیک» یا همان تاثیر ساختار ژنتیکی افراد در تعیین پاسخ به دارو، مطالعات پزشکی را روزبهروز به سمت درّهای از خوف و پرتگاهی از وحشت نزدیک میکند که مجنونوار باید از هر عطسهای ترسید و از هر سرفهای فرار کرد و برای هر میکروب و ویروسی واکسنمجزایی، آن هم مبتنی بر ساختار ژنتیکی هر فرد تولید کرد.
این منطق آلوده به وحشت و وهم را – که بر بستر جزئینگری در طبیعت رخ داده است – مقایسه کنید با این عبارت از جناب «بهاءالدوله» در کتاب «خلاصة التجارب»:
«و اما طریق احتیاط از ورود سموم و از حیوانات سمی و موذی، اول آن است که به هر سم قوی عادت کنند تا از هیچ یك مضرت نیابند»(4 – 5) خواب شیرین اُتوپیای تندرستی!
اساس اقتصاد و روابط تجاری در اسلام بر محور «نَقدین» یا همان ذهب و فضه مسکوک تعریف شده است، لذا امکان تحقق اقتصاداسلامی بر محور پول تحریری – یا همان پول اعتباریِ اسکناسی – که بنیانش بر گِرد ربا میچرخد، امری مشکل و مُحال در نظر میآید.
اگر مناط این تمثیل را در مقولات طبی نیز تنقیح نمایید غرضِ مطلوبِ ما روشن خواهد شد. اساساً بستر مدرنیسم، که بنیانهای اجتماعی آن بر رفاه اجتماعی و بهرهوری حداکثری از طبیعت بنا شده، مخالف سلامت جسمی و روحی و در تعارض با مفهوم «عبودیت» تنظیم شده است.
انسان امروز در گردآب علومتجربی و صنعتپزشکی، ثبات سلامت جسمانی و روحانی خود را به فنا داده است و میکوشد به صورت جنونآمیز، این عطش را با سرابهایی چون «میکروبیولوژی» و «بیوتکنولوژی» سیراب کند، از اینرو همواره در استقراء مدام و تجربههای بیوقفه میکروبی و ژنتیکی سر از پا نمیشناسد.
دانشوران ما اما! در تقویم میلادی، به دنبال ماه رمضان میگردند و این گونه برای خود تصویر کردهاند که این بستر تمدنی به مثابه یک چاقویی در دست جراح یا قاتل است و مهم آن است در چه غایتی از آن بهرهببریم.
سادهنگری، جدای از یکسانانگاری و شبیهنگری نیست. توصیه این قلم این است که هر زمان اندیشهتان با اندیشه برآمده از تمدنِ منحطِ پسارنسانسی یکسان بود، به حقانیت آن شک کنید!
تشعشات امواج رادیویی و مخابراتی، بحران پلاستیک، آلودگیهای هستهای و زیست محیطی، بی تحرکی و سکون، تغذیه نامناسب، آب آلوده، استرس و اضطراب، تماماً تلاطمها و مخاطراتی است که به دست نامیمون بشر ایجاد شده است و آنچه که تحت عنوان «سته ضروریه» در طبسنتیایران و مرویات معتبره در قالب گزارههای حفظالصحهای تئوریزه شده، قابلیت تحقق تام بر بستر تکنولوژیک عصر حاضر را ندارد.(4 – 6) رفوزگی کارنامه نهادهای دینی!
با خالی شدن دست برخی متفکراندینی از نظام معرفتی که به تصویر کشیده شد، از دین چیزی جز مجسمهای بیروح باقی نمیماند، و اینجاست که هر لحظه میکوشد با حمایت از رفتارهای دمدستیِ اینجهانی همچون، اهداء گل به پرسنل بیمارستان، یا تِیکشیدن سلامتکدهها و یا گندزدایی از نازل پمپبنزینها و یا سمپاشی معابر و پُرکردن کیسه خاک سیلبندها، اِنقیاد خود را به رخ «شبهعلم پزشکی نوین» بکشد.
دقیقا با همین روند سادهانگارانه، اندیشمندان دینی را از مدیریت کلان اجتماعی خارج کردهاند و در سطح یک «همیار پلیس» خلاصه کردهاند. در چنین فضایی طرح مباحثی چون «فقه حکومتی سلامت» و یا موضوعشناسی تخصصی احکام پزشکی چیزی جز یک «شوخی تلخ» نیست.
البته خاکسار بودن، بخشی از زیطلبگی است، همچنان که مسیحبنمریم پای حواریون را شست و ثامنالائمه (ع) کیسه حمام، بر پشت آن شخص کشید. خدمات عملی نه خلاف زیطلبگی است و نه خلاف زیایمانی. اما نگاه نازل و برخورد سطحی با پدیدهها، مغایر با فهم عمیق از دین است که مومنین به آن توصیه شدهاند.
اگر نهادهای دینی همچون بیوت مراجع معظم، جامعه مدرسین، ائمه جمعه، نهادهای تبلیغاتی و حوزه علمیه، تاثیرگذاری درخوری در هدایتِفکری و ایمانی مردم داشتند و به تکالیف بنیادین خود عمل کرده بودند، نیازی نبود که طلاب مخلص و جهادی همیشه پایِکار با این قبیل اقدامات، نظرگاه مردم را به حوزه و روحانیت تغییر دهند. کما اینکه مردم از هیچ پزشک و مهندسی انتظار حضور در بحرانهای طبیعی را ندارند.
این روزها رفوزگی کارنامهی نهادهای دینی، حتی در حداقلیترین موضوعات مرتبط با حوزه، یعنی فریضهی «تجهیز میت» عیان شد. مواجهه منفعلانه حوزه با مسئله تغسیل و تکفین اموات کرونایی و عدم موضوعشناسی صحیح و جامع و البته سریعِ آن، حتی توسط نهادهایی که متولی موضوع شناسی احکام پزشکی هستند، موجب شد تا این فریضهالهی بر زمین گرم باقی بماند و آفتابسوزانِ بیمبالاتی تا هفتهها بر آن بتابد..
5.. مطالبه عمومیِ عالمان مذهب!
(5 – 1) سنگ روی سنگ!
از آن رو که در نظامات اجتماعی مدرن تصمیمگیری با حجتهای شخصی و عقائد صنفی و گروهی، موجب هرج و مرج و اختلال در نظامات است، بدون شک وحدت رویه در امر سلامت و وجود یک سامانه پزشکی حاکم – ولو آنکه ملغمهای باشد از گزارههای صحیح و سقیم – بهتر از حاکمیت چند مرجع تصمیمگیری خواهد بود.
لذا به هیچ عنوان توصیه به رفتارهایی که موجب اختلال در نظام پزشکی شود را ندارم، و البته پر واضح است که روشنگری، بصیرتآفرینی و نقد هر غیرمعصومی با رعایت ضوابط علمی، آن هم در مجاری پژوهشی و تخصصی خودش به معنای ایجاد اختلال نیست!
از این رو هنگامی که به موضوع «تغییر» در نظامات مستقر در دوره مدرن عنایت میشود، این نگاه کمالگرایانه و آرمانگرا است که همیشه به محاق میرود و همواره با موانع اجرایی برخورد میکند.
در این هنگام هر خردی بدین سو میرود که به جای آرمانگرایی دست نیافتنی، به کاستن مضرات وضع موجود رضایت داده و در نهایت نگاه «واقعگرا» را جایگزین خیالات واهی کند.
به همین مقصود، آنچه در پاندمی فعلی، مقدورِ قاطبه اندیشمندان دینی بوده و در طاقت اجرایی مسئولین بهداشتی میگنجد را، در قالب هفت بندِ پیشنهادی، تبویب و تدوین نمودهام که به اختصار به استحضار میرسانم.(5 – 2) سیاستهای پیشنهادی!
1).. تشکیل شورای مرکزی:
تشکیل بیدرنگِ شورای مرکزی و استراتژیک مقابله با «کویید19» با رویکرد طبسنتی، متشکل از رؤسا، اساتید و اعضای هیئت علمی دانشکدههای طب ایرانی و طب مکمل و نخبگان برجستهی صاحب تصنیف در طبسنتیایران و پژوهشگران صاحبنظر حوزوی، با سابقه تدقیق در امور طبسنتی، روایات طبی و مراقبتهای معنوی.
وظیفه اصلی این شورا، شامل رصد و پایش علمی – میدانی، طراحی ایدههای درمانی، تدوین پروپوزالهای پژوهشی در خصوص پیشگیری، تشخیص، درمان و بازتوانی بیماران کرونایی است که تماماً مبتنی بر گزارههای معتبر وحیانی و متون طبسنتیایران و با تکیه بر تجارب و شواهد بالینی اعضای شورای مرکزی، تدوین میگردد.
نظرات متفقعلیه اعضای این شورا در امور درمانی، حمایتی و مراقبتی باید برای آحاد نهادهای تصمیمگیر فصلالخطاب تلقی گردد.
2).. اختصاص بیمارستان:
اختصاص یک بیمارستان در هر استان جهت انجام درمانهای حمایتی و کارآزماییهای بالینی – درمانیِ طبسنتی، تحت نظر مصوبات شورای مرکزی و با مسئولیت دانشکدههای طبایرانی.
3).. تدوین برنامه حمایتی:
تدوين برنامه جامع پیشگیری، مراقبتي و حمايتي، با استفاده از مجربات غذایی، دارویی، یداوی و معنوی، جهت پایش و اصلاحات گوارشی، دماغی، خونی و نفسانی، با هدف ارتقاء کیفیت درمانی بیماران کرونایی.
این برنامه با قطع نظر از این مهم تدوین شود که این مداخلات هیچگونه تداخل دارویی و بالینی با روشهای درمانی رایج نداشته و صد البته اثرات مثبت علامتی – و نه علتی – آن به تایید شورای مرکزی رسیده باشد.
این برنامه جامع در اسرع وقت تدوین و بدون نیاز به انجام RCTبه بیمارستانهای تحت نظر این شورا ابلاغ گردد.
4).. تدوین پروتکلهای درمانی جهت کارآزمایی:
تدوین دستورالعملها و فرضیههای درمانی طبسنتیایران در قالب پروتکلهای مدون و گامبهگام برای کارآزماییهای بالینی در بیمارستانهای تحت نظر شورای مرکزی در هر استان.
5).. تغییر رویکردهای غلط درمانی – مراقبتی:
تسریع در تغییر رویکردهای غلطِ پروتکلهای سازمانبهداشتجهانی، که با تردیدهای جدی شورای مرکزی در ابعاد پیشگیرانه و درمانی مواجه است.
همچنین تدوین، ابلاغ و جایگزینی بیدرنگ شیوههای ضدعفونی و پاکسازی شهری، به منظور پیشگیری و شکستن چرخه انتقال بیماری، مبتنی بر آموزههای وحیانی و طبسنتیایران.
6).. استفاده از تمام ظرفیتها و نظارت بر فضای مجازی:
استفاده از ظرفیتهای طلاب جهادی و روحانیون فعال در حوزه سبک زندگی برای پیشبرد، تئوریزه کردن و انجام پروتکلهای شورای مرکزی.
همچنین تسریع در تعیینتکلیف علمی و قضاییِ شیادان مدعی طباسلامی و طبسنتی، با ورود قاطع دستگاه قضایی و نظارت هر چه بیشتر بر فضای مجازی توسط وزارت ارتباطات و شورای عالی فضای مجازی.
7).. حمایت نهادهای دینی:
حمایت همهجانبه مادی و معنوی نهادهای دینی – حوزوی از سیاستهای هفتگانه ابلاغی، از جمله اختصاص بخشی از سهم «سبیل الله» از زکات، و نصف سهم امام (ع) از خمس..
(5 – 3) ختم کلام!
در پایان، بر خود فرض میبینم از محقق کوشا، جناب مستطاب «مهدی تلخابی» جهت یاری در گردآوریِ برخی مستندات علمی این اثر، کمال امتنان را داشته باشم و متذکر میشود که به دلیل حجم بالای استنادات، از ذکر منابع در این یادداشت خودداری شده است.
به فضل یگانه هستی بخش عالم، پژواک روشنی بخش این دفتر متصل به بلندای منارههای تنویر عصر ظهور باشد، تا اِن شاءَ اللّه جملگیِ ساعیانِ روشنگری، بر خوانِ کرم حضرتش به ضیافت درآیند..
و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين
علی امیری – 6 شعبان ۱۴۴۱.
پایان این دفتر…
———————————————
می توانید فایل PDF این یادداشت را از لینک زیر نیز دانلود نمایید:
1 آوریل 2020 در 12:10 ب.ظ
-
📣. خبر/ معاونت پژوهش موسسه طبنا:
حمایت از پایان نامه های سطح سه و چهار حوزوی.
مؤسسه تخصصی فقه الطب (طبنا) از پایان نامه های حوزوی سطح سه و چهار حوزه علمیه (همچنین ارشد و دکتری دانشگاهی) حمایت پژوهشی و علمی می کند.
براساس این گزارش، پایان نامه های حوزوی سطح سه و چهار حوزه علمیه در زمینه روایات طبی و فقه پزشکی مورد حمایت قرار خواهند گرفت، این حمایت ها شامل:
🔹تعیین موضوع
🔸هدایت مستمر علمی و پژوهشی
🔹همراهی کامل استاد راهنما و مشاور
🔸ارتباط با اساتید مجرب حوزوی
🔹جلسات مستمر پژوهشی و آموزشی پایان نامه نویسی
🔸موضوعات کاربردی فقه پزشکی و روایات طبیطلاب و دانشجویان می توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر به شماره 09107555328 پیامک ارسال نمایند و یا با آیدی @tebona_admin در پیام رسان ایتا در ارتباط باشند.
13 فوریه 2020 در 12:05 ق.ظ
-
📣. یادداشت/ حجت الاسلام علی امیری:
خودسوزی اُتوریته طب اسلامی با هیزم «هاریسون»!.
متن پیش رو یادداشت اختصاصی حجت الاسلام علی امیری (شماره 11)، مدیر موسسه فقه الطب، طبنا است که پیرامون سوزاندن کتاب هاریسون توسط مدعی دروغین طب اسلامی نگاشته شده است.
همچنین می توانید اصل این یادداشت را از لینک زیر نیز دانلود نمایید:
توجه شما را به یادداشت حجت الاسلام امیری جلب می نماییم:
بسم الله الرحمن الرحیم.
همه شاهد اقدام نسنجیده مدعی دروغین طب اسلامی بودیم. بدون شک این اقدام مذبوحانه، آن هم در عصر تکنوپولی، نه پسندیده است و نه اثر گذار! صادقانه معترفم که دست الفاظِ حقیر، از توصیف این همه بلاهت کوتاه است و یارای اَدای حقِ مطلب را ندارد. یادتان باشد که رنج درختان جنگل از تبرِ آهنی نیست، بلکه از دسته آن است که از جنس خودشان است. حقیقهً جریان موجود طب اسلامی برای چون منی، به مثابه آب دهان سر بالاست.
آنچه که به ظاهر سوخت و دود شد، مشتی پاپیروس بی جان بود! اما در واقع هیزمِ خودسوزیِ حضراتِ مدعی طب اسلامی بود و تا دودمانِ سلفی مسلکشان را به باد ندهد، خاموش نخواهد نشست. چنگ کشیدن به کتابی که نماد پزشکی رایج محسوب میشود حتی اگر سراپا سقیم هم باشد – که نیست – اماره جهل کسانی شد که بضاعتِ مُزجاتِ علمیشان را در طب و فقه الحدیث، سالهاست صِیحه می زنیم. به تعبیر امام امت بالاترين قذارات معنويّه، كه تطهير آن را با هفت دريا نتوان نمود، قذارات جهل مركّب است.
خدا می داند که هم از لبخند لبریزم و هم از گریه فراوان! لبخند برای سادگی، سفاهت، مفاخره و مکابره این حضرات! و سراپا گریه ام برای مظلومیت مرویات معتبر طبی که اینگونه در چنگال مشتی نااهل به محاصره در آمده اند.
کسانی که حتی توانمندی تمشیتِ یک کانال تلگرامی را نیز ندارند و روز و هفته ای نیست که افاضاتشان در فضای مجازی مایه مضحکه اَعداء نباشد، ردای براندازی طب شیمیایی برایشان گشاد تر از حد تصور است.
با مفتوح شدن باب اقدامات داعش گونه، قطعا زمينه براي به مُحاق رفتن کثیری از خزائن موثق و وحیانی طبی فراهم مي شود و عرصه براي بي دينان حوزه سلامت فراخ! و در نهایت آنچه ذبح می شود، مجامع موثق حدیثی است که به قتلگاه شبه علم و خرافه انگاری می رود.
بنده نه سمپات تربیت شدگان ساینتیسمِ پزشکی هستم و نه ارادتی به کارتل های صهیونیست و مافیای داروسازی عصر حاضر دارم و نه حتی دلدادگی خاصی به جریان موسوم به «طب ایرانی»! همه را میکاوم و آزادانه رد یا قبول می کنم. لذا اگر این را صادقانه مُقر نباشم جفا در حقِ «تجربه» کرده ام. کراراً برای تکمیل زنجیره مطالعاتم در کتاب «هاریسون» جستار داشته ام و در مطاوی آن مطالب مفید در حوزه نشانهشناسی، تشخیص و سببشناسی کم ندیده ام و هیچگاه آن را در رده کتب ضاله به حساب نمی آورم. «فاعتبروا یا اولی الالباب»!
آنچه در این مقال حیاتی است واکاوی ابعاد و بررسی علل این اقدامات افراطی و مشمئز کننده است. لذا حرف دل را به قلم سپرده و در چهار بخش، چشمان شما را به نکاتی مهمان می کنم:1.. ریشه این فتنه را در قرون هفتم بدانید!
آن زمان که مجلسی ثانی در بحار الانوار نوشت: «كتاب طب الأئمة … ليس في درجة سائر الكتب لجهالة مؤلفه و لا يضر ذلك … في الأدوية و الأدعية لا نحتاج إلى الأسانيد القوية». علامه مجلسی خشتِ کجی را بنا نهاد که امروز کجی آن را در ثریای جریان طب اسلامی به نظاره نشسته ایم.
دریافته های این طلبه ابجدخوان آن است که خبط استراتژیک محدثین قرون هفتم تا دهم هجری، در نقل مرویات نامعتبر طبی و اعتماد نابجا به برخی کتب حدیثی، تخم فسادی را کاشت که امروز ثمرِ آن، تفکرِ متصلب مدعیان طب اسلامی است. ضربه سهمگینی که ناخواسته از این اعاظم به بدنه حدیثی شیعه وارد شد ای بسا تا عصر ظهور هم قابل جبران نباشد. (البته نگارنده متذکر می شود که ابداً رویه علامه مجلسی و هم اقرانشان در فهم و بررسی رویات طبی با مدعیان طب اسلامی یکسان نبوده و تفاوت ماهوی دارد)
آنچه که استنادات بی ضابطه و اجتهاد های افسارگسیخته به مرويات غير موثق طبی را رقم زد ریشه در تسامح حدیثی در قرن هفتم تا دهم هجری دارد.
تا زمانی که در حوزه علمیه روش های اعتبارسنجی و فقه الحدیث به سامان نیاید و فقاهت ورزی در مقام درخور خود ننشیند و معرفت عالمانه افعال خداوند در طبیعت، نه با نگاه داروینی و همسو با مدرنیته، بلکه با نگاهی هماهنگ با تمدن سنتی و وحیانی انبیاء، کاویده و پژوهش نشود، باید همچنان نظاره گرِ افراط های حضرات طب اسلامی باشیم.2.. «این» افراط ها، نتیجه «آن» تفریط ها است!
اَجلایی که به مناصب رده بالای حدیثی در قم تکیه زده اند و در موسسات، پژوهشگاه ها و هیئت علمی ها جا خوش نموده اند و با تبختر سخن از تیغ تیز علم رجال می گویند و چگونگی تشخیص وَضع و جَعل مرویات طبی را در کُتُبِی چون «الموضوعات» و در خلال مطالب بی مایه افرادی چون «ابن جوزی» دنبال میکنند، الان عمامه شان را بلند تر و کلاهشان را بالاتر بگذارند! طبعاً بيراهه رفتن شما حضرات، از بيابان سر درآوردن آقایان طب اسلامی است!
غوغاسالارى ها و هجمه هاى تیز و تند و بعضا هتاكانه كه توسط سخنوران و متولیان همايش های «نظام سلامت در اسلام» نسبت به مرويات موثق طبي نثار شد، جدای از اینکه حكايت روشن از «جدايي علم و دين» داشت، بستری را فراهم کرد برای این دست اقدامات!
عالیجنابان صاحب منصب حدیثی در قم! که فقط تیغ تیز نقدتان یک لَبه دارد! و با آن لَبه هم فقط دامانِ اسلام را از طب و سلامت می زدایید! و ننگِ عقلایی خواندن بهداشت مدرن را بر پیشانی خود می نهید! و رسواییِ مهر برائت زدن، بر سیاست های شوم پزشکی مدرن را در فقه پزشکی به نام خود ثبت می کنید! بیایید و ثمره تفریط های خود را در افراط های حضرات طب اسلامی مشاهده کنید!
هنگامی که شما متبخترانه سخن از قلع و قمع کردن میراث حدیثی شیعه و صحت پنج درصدی این احادیث می گفتید و بی اطلاع از معتَقدات حقه امامیه در «علم الامام» با حدیث مجعول تابیر نخل، پیامبر ص را از علم طب و امور دنیوی خلع ید می نمودید، باید تحمل آلام خارهای خارستان طب اسلامی را چشمانتان داشته باشید.3.. وضعیت اسفناک حوزه امروز!
بی رغبتی عملی علما، فقها و مدیران ارشد حوزه علمیه به پژوهش های روایی طبی، زمینه را برای جولان نااهلان فراهم کرد. نیک به یاد دارم چند سال پیش چندین سیاهه ممهور را برای برخی مدیران و معاونان ارشد حوزه ارسال کردم. همانجا هشدار این بی توجهی حوزه علمیه را به این میراث عظیم متذکر شدم و مدت مدیدی است به هر بهانه ای کاغذی را قلمی می کنم بدان امید که تنویری صورت گیرد و دِماغی از جای خودش بجنبد! اما نه آبی از حضرات گرم شد و نه صدایی از کسی بلند شد و نه کَکی از کَسی گَزش نمود!
حضرات مسئول در حوزه علمیه! زمانی که نه یک پژوهشگاه حوزوی را و نه حتی یک زیر پله نمور در فیضیه را به امر پژوهش و بررسی مرویات طبی اختصاص نمی دهید و حتی یک پول سیاه را هم در این امور روا نمی دارید، فی الحال رئوس مبارکتان را بالاتر بگیرد و این فضاحت مدعیان طب اسلامی را مشاهده کنید. یادتان باشد! هر کسی از این اوضاع امروز شکایت کند، شما حق تظلم و اعتراض و شکوه ندارید!
به عنوان یک متأمل در روایات طبی و آگاه به جریانات طبی موجود در حوزه معتقدم، نه مدیر و معاونان ارشد حوزه، نه جامعه مدرسین و نه حتی برخی بیوت، حق تبری، اعتراض و شکوه از این اقدام سفیهانه را ندارند! شما مدیدی است با سهل انگاری، کم کاری و بی خیالی نسبت به مرویات طبی، ناخواسته به این دست اقدامات داعش گونه دامن زده اید و زمینه به مقتل رفتن طب و اسلام را فراهم نموده اید.
زمانی که حتی یک مدرس و درس رسمی را در حوزه به پژوهش در مرویات طبی اختصاص نداده اید و جملگی اساتید و متفکرین حوزه را مشغولِ برگرداندن ضمائر بی ثمر کفایه و مکاسب کرده اید و بُکرَتاً و عَشِیاً زوائد علم اصول را به نام علم و فقاهت قالب زده اید، باید الان بنشینید و به زبان سکوت سخن کنید و فضاحت موجود را تحمل کنید!
آن زمان که ما و همکشیان ما، حنجره قلمشان را پاره کردند و کرارا و مرارا متذکر شدند که آقایان مدیر حوزه! «فکری به حال وضعیت روایات طبی کنید» باید این روز را نیز پیش بینی می نمودید. شاید خلاصه این بخش، این فراز باشد که:
«ماه درخشنده چو پنهان شود، شب پره بازيگر ميدان شود»4.. مسامحه دادگاه ویژه روحانیت!
امیر بیان فرموده اند: «يَجِبُ على الإمامِ أنْ يَحْبِسَ … الجُهّالَ مِن الأطِبّاءِ»
بدون شک مسامحه و تاخیر در محکومیت قطعی و عادلانه این اقدام مشمئزکننده جایز نیست. هر چه دیرتر سر نشتر قانون و عدل بر عروق جهالت و افراط بنشیند، زمینه فراگیری این فساد نیز بیشتر می شود و لاجرم علاج آن هم دشوارتر! قطعا نباید برخوردهای عادلانه قضایی فقط نسبت به یک فرد فروکاسته و محدود شود، بلکه برای یک مقابله سلبی صواب، باید تمام جغرافیای این جریان کاویده و ابعاد مختلف آن به همراهی جمعی از متفکرین این حوزه و جریان شناسان بررسی شود.
آن زمان که این جریان نطفه ای در رحم بود، به هشدارهای دلسوزان و اخطارهای مطلعین توجه نشد. اگر آن زمان با ایشان برخورد قاطعانه شده بود، زمینه تجری و گستاخی امروز این آقایان فراهم نمی شد.
ریشه افراط های امروز را در آن زمانی ببینید که چشم بر مفاسد این جریان بستید و مصانعه و مجامله را به حد اعلا رساندید و از زیر سبیل مبارک، جرائم را آهسته رد کردید و به مشتی تعهد کاغذی قانع شدید. اگر مواجهه جدی صورت نگیرد، در آینده نیز باید منتظر سوزاندن یک کتابخانه پزشکی یا به آتش کشیدن یک بیمارستان باشید. والله العالمو آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين
علی امیری — 28 جمادی الاول 144125 ژانویه 2020 در 3:00 ق.ظ
-
📣. یادداشت/ حجت الاسلام سجاد عبدالامیر:
تحقیقی در واژه «الزحف»
متن پیشرو تحقیقی در واژة «الزَّحْف» در روایت «… اجْعَلْ شَرْطَكَ زَحْفاً …» است که توسط نویسنده محترم حضرت حجت الاسلام سجاد عبدالامیر محقق و پژوهشگر علوم اسلامی نوشته شده است.
متن این پژوهش را می توانید از بخش زیر دانلود نمایید:
لازم به ذکر است که این پژوهش توسط واحد پژوهش موسسه طبنا ویرایش و در نهایت منتشر شده است، که توجه شما را به این پژوهش جلب می نماییم.
بسم الله الرحمن الرحیم
انواع شرط (تیغ زدن در حجامت)!
می توان سه ویژگی اصلی برای شیوة شرط یا همان تیغ زنی در حجامت بر شمرد:- سرعت (تندی یا کندی نشتر زدن).
- طول (کوتاهی یا بلندی زخم نشتر).
- عمق (سطحی یا عمیق بودن زخم نشتر).
بر اساس این سه ویژگی، 8 نوع مختلف از نشتر زنی (یا همان تیغ زدن) قابل تصوّر است:
- کند و بلند و عمیق.
- تند و بلند و عمیق.
- کند و کوتاه و عمیق.
- تند و کوتاه و عمیق.
- کند و بلند و سطحی.
- تند و بلند و سطحی.
- کند و کوتاه و سطحی.
- تند و کوتاه و سطحی.
از میان این انواع، نوع اوّل (یعنی کند و بلند و عمیق) آزار دهنده ترین، و نوع هشتم (یعنی تند و کوتاه و سطحی) کم آزار ترین حالت تیغ زدن برای محجوم است.
بررسی روایت!
در کتاب شریف «الخصال»، در باب «ما جاء في يوم الخميس»، روایتی از قول امام صادق ع وارد شده است. بخشی از این روایت به شیوة کشیدن نشتر در حجامت مربوط است. حضرت به غلام خود که مشغول حجامت آن حضرت است، می فرماید: « … اجْعَلْ شَرْطَكَ زَحْفاً … » . یعنی نشتر خود را به صورت «زحف» بر پوست بکش.
تمام مطلب در این عبارت، در فهم معنای واژة «الزَّحْف» خلاصه می شود. اهمّیّت فهم این واژه وقتی بیشتر می شود که بدانیم در میان روایات متعدّد حجامت، عبارت دیگری که به شیوة نشتر زدن و نوع تیغ زدن بپردازد یافت نمی گردد. بنابراین اگر کسی روایت مذکور را بپذیرد و بخواهد بر مبنای آن عمل کند – البته با صرف نظر از نظر حکما و اطبای متقدم در نوع و شکل نشتر زنی، که بدون شک برای طبابت این امر باید لحاظ شود – باید مطمئن گردد که مفهوم عبارت مورد اشاره را به خوبی فهمیده است. چون در غیر این صورت ممکن است حجامت را که رکن رکین طبّ قدیم و شیوة بی بدیل درمانی در این طبّ است، به صورت نادرست انجام داده باشد.یک برداشت غلط!
برخی از مدعیان طب اسلامی واژة «الزَّحف» را به معنای «خزیدن» گرفته اند و بر این مبنا استنباط کرده اند که زدن نشتر باید مانند خزیدن یک خزنده، سه ویژگی داشته باشد:- کند باشد.
- بلند باشد.
- سطحی باشد.
ایشان اینگونه استدلال می کنند که همانگونه که خزنده ها، آرام روی زمین می خزند، پس تیغ حجامت را نیز باید آرام و به کندی روی محل حجامت کشید و اگر کسی تیغ را به سرعت در محل حجامت قرار دهد خلاف روایات عمل کرده است.
همچنین همانگونه که خزنده ها بعد از خزیدن یک رد بلندی از خود روی زمین به جای می گذارند، پس تیغ حجامت نیز باید کشیده و بلند باشد. به همین دلیل مثلا اگر کسی تیغ حجامت را به طول نیم یا یک سانتی متر بر محل حجامت وارد کند، در واقع خلاف روایات عمل کرده است.
همچنین حالت سومی که از خزیدن متصور است سطحی بودن خزیدن است، به همین دلیل تیغ حجامت به هیچ عنوان نباید عمیق زده شود، به همین دلیل اگر کسی به دلیل خاصی تیغ حجامت را عمیق تر از حالت عادی وارد نماید از نظر ایشان خلاف روایات عمل کرده است.
نقد دلالی این برداشت!
بر فرض اینکه که بپذیریم واژة «الزَّحف» به معنای خزیدن است، این معنا تنها می تواند صریح در سطحی بودن باشد و دلالتی بر بلندی و یا کندی ندارد. زیرا حرکت خزنده می تواند کوتاه یا سریع نیز باشد و در عین حال باز هم بدان اطلاق خزیدن گردد. پس این معنا فقط دلالت دارد بر اینکه حرکت نشتر بر روی پوست باید سطحی باشد؛ اما از بیان طول زخم نشتر (یعنی کوتاهی یا بلندی آن) و یا سرعت نشتر (یعنی سریع یا آرام زدن تیغ) این روایت ساکت است و برداشت چیزی جز سطحی بودن از آن جفا در حق روایات است.
همچنین برداشت دیگری که از این واژه می شود – برفرض که بپذیریم واژه «الزَّحف» به معنای خزیدن استعمال شده است – این است که تیغ حجامت مانند سوزن زدن نباشد و کمی روی پوست کشیده شود. بعد از معنای «سطحی بودن تیغ» این نیز به ذهن متبادر می شود که وجه شبه در خزیدن یک خزنده و تیغ زدن یک حجام این است که تیغ حجامت باید کمی روی پوست کشیده شود (در واقع صرف زدن نباشد و در بلندی و کندی آن لفظ ساکت است). لازم به ذکر است این بدان معنا نیست که حجام تیغ حجامت را، مثلا از بالا تا پایین محل محجمه، آن هم به اندازه حدودا 10 سانتی متر بر بدن بیمار وارد کند.)نقد تطبیقی
بنابر برداشت مدعیان طب اسلامی (یعنی همان کشیدن نشتر کند، آرام و سطحی و کشدار)، طبیعی است که در چنین شیوه ای، محجوم درد و سوزشی به یادماندنی را متحمّل می گردد. نیز ردّ زخم حجامت (خصوصاً در مواضع حسّاسی چون صورت) ممکن است بیشتر باقی بماند. اینجا این پرسش پیش می آید که آیا عملی یداوی چون حجامت، که برای صحیح و سقیم، و به صورت عمومی و موضعی، و برای کودک و پیر و جوان توصیة اکید شده است، آیا می تواند به صورت دردآور و مُزجع تجویز شده باشد که خاطرة آن همیشه در ذهن بماند و مردم از انجام آن احتراز نمایند؟! و با توجّه به آنکه حجامت فقط یک راهکار درمانی نیست و به عنوان یک دستور بهداشتی و پیشگیرانه نیز توصیه شده، و اسلام عزیز هم دین سهله و سمحه است، و خداوند متعال هم در تشریع و تکوین خود امر مشقّت آور را روا نمی دارد، آیا می توان به چنین برداشتی از واژة مورد بحث که مستلزم میزانی از عسر است قانع شد؟!
پاسخی که ممکن است به این پرسش داده شود این است که: «ما مصلحت امر و نهی روایات را نمی دانیم و ممکن است حکمت و فایدة این نوع نشتر زدن زجر آور، در همان زجر و وجع آن باشد. اصلاً ای بسا وقتی چنین درد و سوزشی در محلّ حجامت رخ می دهد، برخی غدد بدن هورمونی را وارد خون نمایند که تمام یا اکثر نفع حجامت، به آزاد شدن همان هورمون باشد. یا شاید درد و سوزش محلّ حجامت باعث شود گلبول های سفید بیشتری در محلّ زخم جمع شوند و مانع ورود و هجوم عفونت ها از راه خراش حجامت به بدن گردند. و یا هزار و یک مصلحت دیگر که ما از آن بی اطلاعیم و فقط معصوم می داند».
اینطور پاسخ های ایمان گرایانه به پرسش مطروحه، هرچند غیر عاقلانه نیست، اما فقط در حدّ احتمال است و باید توانایی انطباق با روح قوانین اسلامی و نصوص محکم را داشته باشند. این پاسخ ها تنها در صورتی قابل پذیرش می باشند که بتوان اطمینان نمود که روایت مورد بحث، افادة کندی و بلندی می کند. در غیر این صورت اصل آن است که نباید محجوم را مورد آزار قرار داد و سنّت حسنة حجامت را به خاطره ای دردناک و ترسناک تبدیل نمود. و حتی بعید هم نیست که از قضا سرکنگبین صفرا فزاید و اساساً چنین شیوة آزار دهنده ای برای حجامت، نه تنها اثر بخشی نداشته باشد، که از سویی باعث واکنش منفی بدن و نفی برخی فوائد جسمی حجامت گردد، و از سوی دیگر نیز نوعی اضطراب و بحران روحی برای محجوم و بیمار پدید آورد که از خود بیماری ضررش کمتر نباشد. در صورتی که نتوانیم این نظریّه را بر قوانین کلّی اسلام تطبیق دهیم، طبعاً اجازة تبعیّت از آنرا نخواهیم داشت و باید نوع هشتم از نشتر زنی را که کمترین آزار را برای بیمار دارد تجویز نماییم (یعنی سریع، کوتاه و سطحی)نقد لغوی!
حال وقت آن رسیده است که به معنای مصدری و برخی مشتقّات واژة «الزَّحْف» بپردازیم تا درک دقیقی از آن پیدا کنیم. با دقّت در صروف مختلف این واژه می توان پی برد که دو نوع معنا در بطن ریشة آن خوابیده است:
معنای نوع اوّل: خزیدن و کند حرکت کردن.
زَحَفَ: روی زانوها یا بر روی کپل هایش آهسته آهسته به جلو خزید.
زَحَفَ الشَّیئَ: آن چیز را با کندی و آهستگی به سوی خود کشید.
الزَّواحِف: خزندگان.
معنای نوع دوّم: خسته شدن از حرکت و درماندن از طیّ مسیر طولانی.
زَحَفَ البَعیرُ: شتر خسته و مانده شد.
الزُّحفَه: کسی که خیلی به سفرهای نزدیک می رود و به جاهای دور نمی رود.
طبق معنای نوع اوّل، عبارت « … اجْعَلْ شَرْطَكَ زَحْفاً … »، بدین معناست: «نشتر خود را به کندی و با حالت خزیدن بر روی پوست بکش، نه با سرعت و عجله». همانطور که گفتم، این همان حالت نوع پنجم است: «کند و بلند و سطحی».
اما بنا بر معنای نوع دوّم، عبارت مذکور را باید اینگونه معنا کرد: «نشتر خود را به کوتاهی بر روی پوست بکش؛ مانند شخصی که در میانة راه از حرکت کردن خسته می شود و از ادامة راه باز می ایستد؛ نه آنکه آنرا تا آخرین حدّ دایرة حجامت ادامه دهی و جای زخم را طولانی کنی».
از این گزاره فقط می توان کوتاهی را استنباط نمود و دربارة سرعت و عمق ساکت است. پس در سرعت و عمق، به اصل مراجعه می نماییم و گزینة «تند» و «سطحی» را اخذ می نماییم که به انضمام گزینة «کوتاه»، حالت هشتم شکل می گیرد: «تند و کوتاه و سطحی».
اگر فرض کنیم هیچ روایتی در زمینة شیوة نشتر زنی در حجامت نداشته باشیم و هیچ توصیه ی طبی از حکما هم در هیچ کتابی وجود نداشته باشد، علی القاعده حق نداریم به هیچکدام از هفت حالت اوّل نشتر بزنیم. زیرا بلند بودن محلّ زخم نشتر، یا کند بودن عملیّات نشتر زدن، و یا عمیق بودن آن، موجب آزار محجوم است. و اصل بر آن است که محجوم باید هر چه کمتر آزار ببیند. و این اصل مورد خدشه قرار نمی گیرد، مگر آنکه از روایات ثابت گردد خلاف آن به مصلحت محجوم است. در سنّتی چون حجامت که طبق برخی نقل ها بیش از 100 روایت دربارة آن وجود دارد، طبعاً اگر دربارة استثناء اصل در شیوة نشتر زنی، مصلحتی وجود می داشت، به صراحت در روایات می آمد.نظر علّامه مجلسی (ره)
و اما علّامة مجلسی (ره) در کتاب بحار در ذیل این روایت می فرماید: «و اجعل شرطك زحْفاً أي أسرِع في البضع و استعمال المِشرط» . از این سخن علّامه معلوم می شود که ایشان اتّفاقاً واژة «الزَّحْف» را به معنای تندی گرفته است، نه کندی! البته این روایت هیچ اشاره ای به سرعت (تند یا کند بودن) در نشتر زدن ندارد و از بیان آن خاموش است. پس منطقی نیست که این فراز روایت را به معنای تندی بگیریم. اما شاید جناب علّامه منظورش تعیین سرعت هر یک بار نشتر زدن نبوده و می خواسته سرعت کلّ عملیّات نشتر زنی در یک حجامت را مورد اشاره قرار دهد. به عبارت دیگر وقتی طبق عبارت مورد بحث، طول مسیر حرکت نشتر در هر بار نشتر زدن کوتاه گردد، علّامه اینگونه نتیجه می گیرد که طبعاً فاصلة زمانیِ میان هر بار نشتر زدن با بار بعدی هم کوتاه می گردد و سرعت کلّ عملیّات نشتر زنی افزایش می یابد.به هر حال علّامه مجلسی هم عبارت مورد بحث را به معنای کند و آرام کشیدن نشتر بر روی پوست محجوم نگرفته است و این مؤیّد نظر ماست.
24 اکتبر 2019 در 9:44 ب.ظ
-
📣. مصاحبه/ استاد محمد تقی اکبرنژاد:
مصاحبه اختصاصی موسسه طبنا با استاد اکبرنژاد
📽 مصاحبه تصویری و تفصیلی با استاد محمد تقی اکبرنژاد / صمیمانه، صریح و شفاف.
خلاصه و عناوین اصلی این مصاحبه به شرح زیر میباشد:
1️⃣ آسیب شناسی و نقد مکتب اصولی شیخ انصاری در پاسخ دهی به مسائل فقه پزشکی
2️⃣ نقد رویکرد میان رشته ای در موضوع شناسی احکام پزشکی
3️⃣ نسبت مدرنیته و تکنولوژی با حوزه سلامت و علم طب
4️⃣ عدم تحقق تمدنی سالم و ارگانیک در عصر مدرنیته
5️⃣ تعریف درست از علم دینی و نسبت آن با علم طب
6️⃣ جایگاه روایات طبی و نسبت آن با آموزه های تجربی و عصر مدرنیته
7️⃣ آسیب شناسی و نقد رویکردهای غیر عالمانه و غیر روشمند به روایات طبی
8️⃣ مخاطرات بیوتکنولوژی و توسعه تراریخته ها و مهندسی ژنتیک و دستآورد های مدرن حوزه سلامت
9️⃣ نقدی بر نظریه اباحه تغییر جنسیت————————————————
▶️ فیلم کامل مصاحبه:
⏱زمان:3 ساعت و 5 دقیقه
✅ نمایش فیلم کامل مصاحبه استاد اکبرنژاد با موسسه طبنا:29 آگوست 2019 در 10:15 ق.ظ
-
📣. یادداشت تحلیلی/ حجت الاسلام علی امیری:
«کتاب به کتاب»، نه «دهان به دهان»!.
متن پیش رو یادداشت اختصاصی حجت الاسلام امیری (شماره 10)، مدیر موسسه فقه الطب، طبنا است که پیرامون نحوه اعتبارسنجی روایات امامیه و سند خطی منتشر شده از رساله ذهبیه نگاشته شده است.
همچنین می توانید اصل این یادداشت را از لینک زیر نیز دانلود نمایید:
توجه شما را به یادداشت حجت الاسلام امیری جلب می نماییم:
بسم الله الرحمن الرحیم
چند و اندی سال پیش، یعنی نخستین بار که مردمک ها خبر آوردند که سندی خطی و ممهور به مهر مامون از مقدمه رساله مذهبه را روئیت کرده اند، آن را بذله و هزلی بیش تحلیل نکرده و ترجیح دادم از همان زمان موسیقی سکوت بنوازم.
انگار اما، همان جماعتی که به تاسی از پسران بسطام، ممزوج ِ موی جوجه تیغی با بُذاق فم را – آن هم به نام فقاهت و درایت – برای ده ها مَصروع و مَفلوج بَخور می دهند، سفیه تر از آن هستند که این خبر را دوباره بر سر دست نگیرند و آن را اماره جهل و کم سوادى خود قرار ندهند!
احیانا برای مکرمینی که از این ماوَقَع مضحک بی اطلاع هستند عرض می شود که مدتی است دوباره برخی مدعیان طب اسلامی تصویری از سند دستخط مامون عباسی بر رساله ذهبیه را، به شکل گسترده در فضای مجازی اشاعه نموده اند (به تصویر شماره یک مراجعه شود) تا به تعبیر خودشان مشتی محکم باشد بر افواه مخالفان و سندی سدید باشد بر حقانیت این رساله مطروح!
لذا صرفا ً و با تاکید بر قید «فقط»! جهت تنویر افکار ساده دلان و زود باوران نکاتی را به اختصار، به استحضار می رساند:1.. چند قدم طریق ناقابل، در موزه نسخ خطی!
ارجمندانی که تنها یکبار در یکی از موزه های مخطوطات کهن اسلامی، چند قدم طریق ناقابل را، گَز کرده باشند نیک می دانند که رسم الخط موجود در این نسخه با اغماض و مماشات، نهایتا مربوط به رسم الخط قرون هشتم یا نهم هجری است و دست کم چند قرن با عصر مامون عباسی فاصله دارد.
این مسئله هر چند بدیهی در نظر می درخشد، اما به ناچار باید سطوری را – آن هم از عمر گرانمایه، که دور فلک لحظه لحظه آن را با شتاب می گیرد – برای آن خرج نماییم. جهت نیل به این مراد، در مدخل بحث نکاتی را در باب سیر تحول مخطوطات اسلامی متذکر می شود:تاريخ 250 ساله اسلام، آن هم به قرائن و آثار متعدد مکتوب و رسائل خطی و متعدد دستنویس، ما را به كم و كيفی از چگونگی مخطوطات اسلامی رهنمون ميسازد، که می توان از لابهلاي آن به سیر تحول و نحوه نگارش متون کهن اسلامی، در هر دوره ای دست یافت.
کتیبه سکه ها، نسخ قرآن کریم و برخی متون اسلامی که برجای مانده از قرون اولیه اسلام هستند نشان از رواج خط کوفی اولیه در ایران را دارد که جملگی مخطوطات آن دوره، با این رسم الخط نگارش و تالیف می شده است. در بسیاری از ممالک اسلامی از جمله در جغرافیای بزرگ ایران نیز این خط متداول بوده است. (به تصویر شماره 2 مراجعه شود)
خط کوفی پس از نضج در جغرافیای ایران کم کم از قرن سوم، با آمیخته شدن طبع و سلیقه ایرانیان، دست خوش تبدلاتی می شود که اندیشمندان این علم، بر آن «خط کوفی ایرانی» نام می نهند.
نسخه های وافر و اوراق کثیری از میراث اسلام به خط کوفی ایرانی از قرون اولیه هجری (قرن سوم و چهارم و پنجم) در موزه ها و مجموعه های نسخ خطی ایران و سراسر دنیا، پراکنده است. رسم الخط و سبک و سیاق این متون کاملا مشابه با یکدیگر و دارای ویژگی های خاص تحریری – نگارشی است. (به تصویر شماره سه مراجعه شود)
به تحقیق و با استناد به نسخ خطی موجود، بر ما آشکار است که در جغرافیای ایران (یعنی حدود نیشابور و دامغان و ری تا غزنه در افغانستان) به مدت سه قرن، یعنی دقیقا در همان دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلام رسم الخط رایج رسم الخط «کوفی ایرانی» بوده است.
آثار، شواهد و مدارک، هادی بر این مطلب است که خط کوفی ایرانی، افزون بر نگارش قرآن کریم، در تحریر متون علمی و نامه نگاری ها نیز کاربرد داشته است و بی گمان انتظار است که اگر مکتوبه مهمی چون مقدمه رساله ذهبیه، آن هم به قلم خبیث مامون عباسی نگارش می شود، دست کم همسانی و مشابهت با این رسم الخط را داشته باشد. اما از آنجا که معمولا سرکنگبین صفرا می فزوند، تصویر مورد ادعای حضرات طب اسلامی کمترین مشابهت و فاقد حداقل های مماثلت با این رسم الخط است.2.. آزمایش کربن 14 یا سیر تحول مخطوطات!
با امعان و تاکید به اینکه، تعیین قدمت نسخ و عمرسنجی اوراق کهن با شیوه های مدرنی چون آزمایش کربن 14، با خطا و پیچیدگی هایی می تواند مواجه باشد، یکی از طُرق میسور، آسان و البته مهم، تدقیق در رسم الخطِ مخطوطات اسلامی است.
اکنون که سکه های ولایتعهدی ابوالحسن الثانی الرئوف علیه السلام، از دل ضرابخانه های کاهگلی قرن دوم هجری، و از میان هزارتوی زمان به دستان موزه آستان قدس رسیده و در حرم بهشتی حضرتش در گنجینه مسکوکات، امانت داری می شود، شاید بهترین گواه و حجت موجود بر رسم الخط های مرسوم دوران مامون عباسی باشد. (به تصویر شماره چهار مراجعه شود)
این آثار در روند پژوهشهای تراثی و علم کودیکولوژی متفق القول بر این هستند، که اگر سندی دستنویس، ویژگی های نگارشی مختص بهقرن دوم را نداشته باشد، شانیت قرار گرفتن در شمول نسخه خطی قرون اولیه اسلام را ندارد. اگر فقط رسم الخط تصویر مورد ادعای آقایان را، با رسم الخط مسکوکات دوران ولایتعهدی حضرتش قیاس کنیم و آن را به محکمه انصاف خود ببریم، پاسخ روشن می شود.
فلذا این سند نه تنها مشتی محکم بر مخالفان رساله مذهبه نیست، بلکه به تعبیر عوامانه، تو دهنی محکمی بر موافقین این رساله نیز هست. به زبان ساده یعنی نسخه ای از قرن نهم، به نام نسخه قرن دوم قالب زده شده و بر اذهان ساده دلان غالب شده است. حقیقتا بر این سادگی عظمی، باید آه و افسوسی آتشین از کوره دل برکشید.
متذکر می شود که راقم این سطور، بی شک معصومین علیهم السلام را اعلم به تمام علوم معاش و از جمله علم طب می داند و هرگز ادعای سخیف رجوع معصومین به طبیب و یا وحیانی نبودن علم طب را بر نمی تابد و نیز هیچ گاه برای طب مدرن و مدرنیته ثمنی قائل نبوده و نخواهد بود، اما این معنایش آن نیست که هر مکتوبه ای را سخن امام پنداشته و آن را در منزلت حدیث و سنت بنشاند.
3.. آیا اینگونه که می نماییم، می شود یا خیر؟!
اکنون به این قضیه از نظرگاه دیگری نظر می اندازیم و در مقام تسامح و مماشات، ادعای مطروح این حضرات را پذیرفته و فرض را بر این می گیریم که دستخط و مهر پسر ملعون هارون الرشید وجود خارجی داشته و حتی دارای ده ها نسخه خطی، آن هم با رسم الخط کوفی ایرانی، در ده ها موزه خطی جهان می باشد.
بنابر مفروض، پرسش این است که آیا می توان رساله ذهبیه را اینگونه به حضرت ثامن الائمه علیه السلام نسبت داد یا خیر؟ فرض را ثقیل تر کرده و اینگونه می نماییم که خودِ رساله ذهبیه – و نه مقدمه آن – دارای چنین نسخه تاریخی از قرن دوم می باشد، حال با این وصف آیا انتساب این رساله به امام رئوف ثابت هست یا خیر؟ به زبان ساده آیا می شود با استناد صرف به نسخه کهن یک مکتوبه (بر فرض وجود چنین نسخه ای) آن را انتساب به معصوم داد؟
قبل از پاسخ، باید تصریح شود که در این ترقیمِ موجز، برآن نبوده که به بیان برهانی پیرامون اعتبارسنجی صدوری احادیث طبی برسیم اما راقم این سطور در مقام توضیح، تبیین و تنقیح مبانی خود، آن هم با تاکید بر قید «ایجاز»، نکاتی را به چشمان شما سروران تقدیم می دارد:
4.. «کتاب به کتاب»، نه «دهان به دهان»!
تفاوت طریقه انتقال میراث حدیثی اهل تسنن با امامیه، گویای تفاوت نوع اعتبارسنجی صدوری این دو مکتب است. نزد امامیون سند رجالی احادیث، طریق صاحب کتاب به متن کتاب حدیثی محسوب می شود، اما نزد اهل سنت سند رجالی احادیث، طریق صاحب کتاب به احادیث شفاهی شمرده می شود.
به همین دلیل زمانی که شما با پنج واسطه رجالی، آن هم مشافهتاً – یعنی دهان به دهان – حدیثی را از پیامبر اکرم ص نقل می کنید، وثاقت تک تک این پنج نفر موضوعیت داشته و باید رجال آنها بررسی شود. اما در جایی که شما کتابی را با پنج واسطه دست به دست می کنید – یعنی کتاب به کتاب به دست ما رسیده است – دیگر وثوق یا عدم وثوق به این پنج نفر موضوعیتی در میزان اعتبار صدوری آن کتاب ندارد! چرا که این پنج تن فقط حمال یا ناقل نسخه مکتوب بوده اند و جرح آنان خللی به نسخه ای که به طبقه بعد تحویل داده اند وارد نمی کند. (دقیقا مانند جایی که شما از یک فروشنده فاسق، کتاب معتبری را تهیه می کنید)
حال این شبهه پیش می آید که ممکن است جُعال حدیث در نسخه مکتوب دست برده و آن را دچار دس کنند، فلذا نیاز به وثاقت ناقل کتاب، ضروری است. پاسخ این است که به دلیل مقابله نسخ در طبقات بعدی انتقال حدیث، جای شک در اصالت مکتوبات اولیه شیعه باقی نمی ماند. یعنی قدمای اصحاب برای نقل یک حدیث از یک کتاب، به نسخه های متعدد از این کتاب رجوع کرده و پس از مقابله آنها با یکدیگر، از نسخه ای که با عموم نسخه ها هم خوانی نمی داشت اِعراض می کردند. به همین دلیل است که ادعا می شود در منابع معتبر شیعه احادیث ضعیف وارد نشده است.
دو مبنای اعتبارسنجی، موسوم به «وثوق به صدور» و «وثوق به سند»، به زعم این حقیر با ریل گذاری و ساختار نقل و انتقال احادیث در میان قدمای امامیه هماهنگ و سازگار نیست. این مبنا را نگارنده در کتاب «اعتبار سنجی صدوری احادیث طبی با تاکیدی بر نظریه «حجیت کتب معتمَد»» به تفصیل و با ذکر دلائل، تهذیب خواهد کرد. (انشاء الله)
5.. کتاب «الف» چگونه منتقل شده است؟
برای ایضاح بحث به این مثال عنایت کنید: تدبیر ائمه علیهم السلام برای هدایت و بقای مکتب امامیه اینگونه بوده است که اگر فقیهی حدیثی را محضر نورانی امام استماع می نمود، باید بدون درنگ در حضور یا غیاب امام، آن حدیث را در کتاب یا رساله «الف» می نگاشت. سپس آن کتاب را برای چندین فقیه و محدث مورد وثوق دیگر – در همان طبقه یا طبقات بعد – قرائت و تحدیث می کرد و آنان نیز ملزم به سماع و کتابت دقیق احادیثِ کتابِ «الف» بودند.
اما کار به اینجا ختم نمی شود! اصحاب برای اینکه خللی در انتقال میراث مکتوبِ حدیثی پیش نیاید و مکتوبات امامیه از گزند دس و تحریف در امان بماند، می بایست از همان کسی که حدیث را نزدش تحمل نموده اند، اجازه نقل حدیث نیز دریافت می کردند. لذا در نسل بعد چندین نسخه از همان کتاب «الف» وجود می داشت که با سماع، قرائت و البته اجازه، تحمل و نقل شده بود، و در نهایت اصحاب متقدم امامیه مانند کلینی، موظف بودند نسخ متعدد از یک کتاب حدیثی را با یکدیگر مقابله کرده و اگر نسخه ای با عموم نسخه ها همخوانی نمی داشت آن را در منابع حدیثی نقل نمی کردند.
این روش تنها اسلوب و سامانه حاکم بر انتقال حدیث در بین شیعیان بوده است که اصحاب امامیه با حدت نظری ستودنی – البته با ارشادات ائمه اطهار علیهم السلام – میراث گران سنگ مکتوبات حدیثی را، دندان به دندان به ما رسانده اند.
اهمیت و جایگاه اسلوب انتقال مکتوبات حدیثی، به حدی نزد اصحاب متقدم مهم بوده است، که اگر محدثی از این روش مالوف تخطی می کرد، با او برخورد های سختی می شده است. (برای نمونه می توانید به جریان اخراج جناب برقی توسط محمد بن عیسی از شهر قم رجوع نمایید.)
…اینگونه بوده است که میراث حدیثی امامیه، به کوفه، قم و بغداد منتقل شد و در کتب متقدم شیعه مانند کتب اربعه راه یافت. لذا به جرات می توان گفت حدیثی را که قدمای امامیه مانند کلینی، صدوق، مفید، برقی و نهایتا چند تن دیگر نقل نکرده باشند، حجتی برای انتساب به معصوم – نزد ما و نزد قدما – ندارد و نداشته است.
«عَجَب» اینجاست! عمده محدثان اولیه که بار سنگین انتقال میراث نورانی حدیثی امامیه را بر دوش کشیده اند عمدتا وکلا، نائبان و افراد مورد وثوق خاص ائمه علیهم السلام بوده اند، از جمله ایشان: محمد بن عیسی، زکریا بن آدم، ابراهیم بن هاشم، علی بن ابراهیم قمی، احمد بن اسحاق قمی و ده ها محدث دیگر که عموما به دستور ائمه و به عنوان وکیل و نائب امام برای میراث داری احادیث به قم مهاجرت کردند، تا میراث عظیم روایی از چنگال پلید جاعلان دور بماند.6.. گرانمایه ترین نکته بحث!
با صراحت علمی و قطع مبتنی بر فحص و البته با تفطن تام به لوازم این بحث، می توان اینگونه نگاشت که در کتب معتبر اولیه امامیه، حدیث جعلی راه پیدا نکرده است. چرا که اساسا جُعال و وُضاع – به دلیل سامانه مطمئن انتقال حدیث – قادر نبوده اند روایات مجعوله خود را درون نسخه ها وارد کنند و اگر فرضا جاعلی هم بر یک یا چند نسخه از کتب حدیثی دست پیدا می کرد، بلافاصله سره از ناسره آن آشکار می شد. به همین دلیل وُضاع حدیث عملاً ناکام مانده و میراث معتبر حدیثی شیعه از گزند جعل و وضع در امان مانده است.
گرانمایه ترین نکته بحث اینجاست! جاعلین حدیث زمانی که خود را ناکام و ناتوان از دس و تحریف میراث مکتوب امامیه دیدند، به جای دخل و تصرف در آثار مکتوب امامیه – که عملا نیز توانایی این کار را نداشتند – رویکرد خبیثانه دیگری را اتخاذ و طرح ریزی کردند.تالیف کتاب یا رساله مستقل در عرض مکتوبات کهن شیعی، یکی از مهم ترین حربه های جریان وضع در شیعه بوده است. ایشان یک رساله و یا یک کتاب را، از ریشه و بن مایه، به طریقی هوشمندانه طراحی میکردند و بعد از آنکه سخنان خود را، با احادیث و آیات می آمیختند، آن کتاب را در عرض سایر مکتوبات حدیثی معرفی می کردند و برای اینکه نزد عامه و برخی خواص ساده لوح، مقبول بیفتد نام ائمه، تایید ائمه، املاء یا حتی نگارش امام را پای آن مکتوبه می گذاشتند.
هر چند این شیوه عموما تا قرن ششم ناکام ماند و قدمای موثق امامیه همچون کلینی، حتی کلمه ای از این کتاب ها را، وارد میراث معتبر شیعه نکردند، اما مع الاسف از قرن ششم به بعد با تغییر شیوه اعتبارسنجی قدما به مبنای سمت «وثوق صدوری» و با ضمیمه تساهل و تسامح در ادله سنن، کم کم این کتاب ها وارد میراث حدیثی شیعه شد.
سر اینکه کتبی مانند رساله ذهبیه، طب الائمه ابنا بسطام، توحید مفضل و ده ها کتاب و رساله دیگر مانند مصباح الشریعه با تاکیدات فراوان به ائمه علیهم السلام نسبت داده شده، همین است. درماندگی جاعلان از وارد کردن تک نگاره های حدیثی، سبب اصلی ورود کتاب های جعلی، آن هم با ادعای تایید، نگارش و یا املاء ائمه علیهم السلام بوده است.
(لازم به ذکر است این نوع از جعل لزوما به معنای غلط بودن محتوای رساله موضوع نیست، چرا که مثلا اگر کتاب رساله ذهبیه به قصد مقاصد سیاسی وضع شده باشد قاعدتا باید محتوای آن نیز در اکثر موارد صحیح باشد لذا شکل، هدف و نوع جعل نسبت به هر کتابی با کتاب دیگر متفاوت خواهد بود و تحلیل خاص خود را دارد)
به همین دلیل حتی اگر از رساله ذهبیه نسخه مکتوب و کهنی یافت شود، به قرینه اینکه هیچ یک از قدمای امامیه آن را در مکتوبات حدیثی خود نقل نکرده اند – که نشان از عدم اعتماد آنان به این کتاب است – قطعا نمی توان با آن به عنوان یک متن حدیثی مواجه شد. (همچنان که تا قرن هفتم هیچ یک از قدما با این دست کتابها چنین مواجهه ای نداشته اند.)7.. محمد بن جمهور یا شیوه مالوف انتقال حدیث!
تتبعِ رساله ذهبیه از این نظرگاه، که ناقل آن محمد بن جمهور بوده و رجالیان، له یا علیه او سُطوری را مَسطور کرده اند، راهی صواب و صحیح نیست، چرا که حتی اگر محمد بن جمهور یکی از موثقین شیعه نیز می بود، چون رساله حدیثی او به غیر طریق مالوف نزد قدما – یعنی طریق «وِجاده» – واصل شده است، باز هم به مکتوبه حدیثی او اعتماد و اطمینان نمی شد – بخوانید نباید میشد -! سِر این سخن در آنچه در قبل نگاشته شد از نظر گذشت… .
یادآور می شود که اگر رساله ذهبیه مورد تایید اصحاب متقدم امامیه می بود، باید توسط اعاظمی چون زکریا بن آدم و محمد بن عیسی (رحمهما الله) شناسایی و نزد اصحاب دارای نسخه متعدد می گشت و بعد به مدرسه حدیثی قم و بغداد منتقل میشد و در نهایت از طریق امثال برقی، کلینی، صدوق، مفید یا طوسی (رحمهم الله اجمعین) به میراث حدیثی شیعه افزون می شد.
نه تنها این اتفاق رخ نداده بلکه اساسا مفاد این رساله تا قرن هفتم (یعنی چند صد سال بعد از تدوین میراث حدیثی شیعه) در هیچ منبع حدیثی (حتی منبع نامعتبر) ضبط نشده و توسط هیچ محدثی استناد داده نشده است و به ناگاه برای اولین بار این رساله کمی قبل تر از زمان صاحب بِحار وارد میراث حدیثی امامیه می شود.
ابایی از تقریر این سخن ندارم که خطای استراتژیک اعاظمی چون علامه مجلسی (که رحمت و درود خدا بر او باد) مبداء ورود و مَدخلِ بسط و منشاء تاییدِ این منابع نامعتبر – بخوانید جعلی – بوده است و اگر ایشان و امثال ایشان، در پذیرش روایات طبی تسامح نمی کردند و بر همان مسلکِ صوابِ قدمای امامیه باقی می ماندند، شاید هیچگاه مکتوبات پسران بسطام و رساله مذهبه مستمسک امروزی مدعیان طب اسلامی قرار نمی گرفت. همانگونه که این مکتوبات تا قرن هفتم، هیچگاه در منابع معتبر شیعه وارد نشد و تا این ثانیه نیز، نقطه ای از آن در منابع اولیه حدیثی به روئیت کسی نرسیده است.
لذا نگارنده این سطور به صراحت اینگونه می نگارد که همانگونه که رساله ذهبیه را ابعد کتب، به امام رئوفمان می پندارد، همانگونه هم روایات طبی مضبوط در کتب معتبر امامیه را اقرب کتب به معصومین علیهم السلام می داند و ارجمندانی که با این رساله معامله سنت و کلام معصوم را می کنند، نیک بدانند که حجتی نزد حق تعالی نخواهند داشت.ساختار سیستماتیک، نظام مند و مدون ورود مرویات شیعی به کتب حدیثی، اصلی ترین عامل اطمینان ما به صدور این روایات است و مفهوم این سخن این است که کتب حدیثی که از این طریق نظام مند به دست ما نرسیده است حجیت استنباط و فقاهت را به عنوان کلام معصوم نداشته و هیچ راه دیگری جابر این مسئله نمی باشد (تاکید می شود هیچ راه دیگری وجود ندارد و بسط این سخن در این مقال نمی گنجد و انشاء الله در مقاله ای پژوهشی آن را خواهیم کاوید.)
8.. ای کاش اندکی انبساط خامه!
آنچه به رشته نوشته درآمد هر چند باعث تنبه خاطر حضرات طب اسلامی نمی گردد، اما امید می رود – هر چند کم سو – که خامه ایشان کمی انبساط یابد، که تا آخر عمر در برهوتی بیگانه تُرک نتازند. اکنون این جریان، نه نماینده عموم پژوهشگران و طالبانِ حوزوی است و نه نماینده جریان معمول طب قدیم! و نه البته نماینده قدمای حدیثی شیعه مانند کلینی و صدوق ها، و نه حتی نماینده اعاظمی چون صاحبان بحار و حدائق ها! بلکه ایشان نماینده تفکری منحط، سهل اندیش، کم سواد، متصلب و در یک کلام، غیر فقاهی هستند که برای اهل فقاهت نه کلاهشان پشمی دارد و نه حنایشان رنگی! آن آش شله قلمکاری را هم که اینان، نام «طب» می نهند و بر آن مهر «اسلامی» می کوبند، نتیجه ای جز چوب حراج زدن به اعتبار و آبروی اسلام و اهل بیت علیهم السلام ندارد.و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين
علی امیری — 21 ذی القعده ۱۴۴۰25 جولای 2019 در 10:14 ب.ظ
-
📣. مصاحبه/ استاد مهدی نصیری:
مصاحبه اختصاصی موسسه طبنا با استاد مهدی نصیری
📽 مصاحبه تصویری و تفصیلی (حدود 4 ساعت) با استاد مهدی نصیری / صمیمانه، صریح و شفاف.
خلاصه و عناوین اصلی این مصاحبه به شرح زیر میباشد:
1⃣ نگاهی به سیر مطالعاتی و کاری استاد نصیری در حوزه سلامت و علم طب
2⃣ منشا پیدایش علوم طبیعی و علم طب
3⃣ نسبت مدرنیته و تکنولوژی با حوزه سلامت و علم طب
4⃣ نقدی بر اندیشه های استاد رسول جعفریان، استاد علیدوست، استاد محقق داماد
5⃣ تعریف درست از علم دینی و نسبت آن به حوزه سلامت و طب و نقد نظریه ”علم دینی و غیر دینی”
6⃣ جایگاه روایات طبی و نسبت آن با آموزه های وحیانی طب سنتی
7⃣ آسیب شناسی و نقد جریان مدعی طب اسلامی
8⃣ سطح مقابله و چگونگی برخورد با مدعیان طب اسلامی
9⃣ مخاطرات بیوتکنولوژی و توسعه DNA، تراریخته ها و مهندسی ژنتیک، انرژی های خورشیدی، مدیریت منابع آب و کشاورزی و دستآورد های مدرن حوزه سلامت
🔟 نقدی بر نظریه اباحه تغییر جنسیت و شبیه سازی انسان
▶️ عدم تحقق تمدنی سالم و ارگانیک در عصر غیبت و روزگار سیطره مدرنیته
————————————————
▶️ فیلم کامل مصاحبه:
⏱زمان: 4 ساعت و 16 دقیقه
✅ نمایش فیلم کامل مصاحبه استاد نصیری با موسسه طبنا:29 می 2019 در 8:46 ق.ظ
-
📣. یادداشت/ حجت الاسلام امیری:
حاشا به این اعتقاد باطل!.
متن پیش رو یادداشت اختصاصی حجت الاسلام امیری، مدیر موسسه فقه الطب، طبنا است که پیرامون نقد و بررسی سخنان اخیر استاد معظم علوی بروجردی نگاشته شده است.
چندی پیش حضرت استاد علوی بروجردی (زیده عزه) با رئیس و اعضای فرهنگستان علوم پزشکی دیدار کرند و در آن جلسه نکاتی را نسبت به جایگاه علم طب، مسئله طب اسلامی، رجوع ائمه به طبیب و … مطرح ساخته اند که با واکنش برخی از چهره ها و فعالان این حوزه مواجه شده است. یادداشت پیشرو در نقد و بررسی بخشی از این بیانات نگاشته شده است.
توجه شما را به یادداشت حجت الاسلام امیری جلب می نماییم:———————————————————————-
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنانی که استاد معظم، علوی بروجردی (زیده عزه) در دیدار با اعضای فرهنگستان علوم پزشکی ایراد کردند حاوی نکات صواب و ناصوابی بود که به بخشی از آنها به تلویح یا تصریح اشاره میشود.
1.. طلیعه قلم!
طلیعه ی قلم را با قدردانی از ایشان برای موضع صائبی که نسبت به جریان طب اسلامی – بخوانید فتنه طب اسلامی – اتخاد کرده اند قرار می دهم چرا که به حق وجود یک نظام کامل طبی در اسلام را، که ادعای باطل جریان طب اسلامی است، نقد و طرح کردند. ایشان به درستی نسبت به جریان حال حاضر طب اسلامی، که با تیشه استظهارات بی ضابطه خود به ریشه اسلام و دین می زنند، رویکرد سلبی اتخاذ نموده و با اخطار و تذکر به این جریانات فاروق حق از باطل شدند.
البته لازم به ذکر است که موقف نظری و ایجابی ایشان در طب و روایات طبی، قطعا مورد امتنان ما و هم کیشان ما نیست، چرا که عدم اعتقاد به منشا وحیانی علم طب و جایگاه شامخ طب قدیم در حفظ الصحه و مخاطرات طب مدرن و پدیده های مدرن، نزاعی است که با بسیاری از معظمین تمامی نخواهد داشت، اما این قدردانی منحصر در رویکرد سلبی ایشان نگاشته شده است، که مورد اتفاق ما نیز هست.2.. متهمان ردیف اول طرح شوم «کنترل جمعیت»!
حضرت استاد علوی بروجردی (زیده عزه)! کسانی که متهم ردیف اول سیاست های منحوس کنترل جمعیت و طرح های شوم “وازکتومي” و “توبكتومي” رايگان در ایران هستند امروز در قامت لیدرهای سلامت معنوی و زعمای طب سنتی ظاهر شده اند. جهالت و بعضا خیانت تکنوکرات هایی که عمله و فعله سازمان صهیونیستی بهداشت جهانی در ایران هستند، مسبب حقیقی فجایع جمعیتی در عصر کنونی بوده است. فارغ از این مهم، همین جریانات در سالهای اخیر حوزه های علمیه را غیرپاسخگو و ناکارآمد در مباحث سلامت معنوی جلوه داده اند و خواسته یا ناخواسته توسعه دهنده لائیسم مخفی بوده اند. به این متن عنایت بفرمایید:
«…شما (منظور رئیس فرهنگستان علوم پزشکی است) با تأکید لفظی بر معنویت دینی از یک سو و بستن مسیر جریان اندیشه دینی در عرصه سلامت معنوی از سوی دیگر، عملاً راه را برای گسترش ایده ها و روش های معنویت غیردینی و توسعۀ لائیسم مخفی می گشایید.».
این متن بخشی از نامه شجاعانه حجت الاسلام مظاهری سیف، در استعفا از گروه سلامت معنوی فرهنگستان علوم پزشکی است. ایشان به عنوان کسی که مدیدی در عضویت گروه سلامت معنوی فرهنگستان علوم پزشکی بوده اند، دلیل استعفای خود را جریانی معرفی میکنند که توسعه دهنده لائیسم مخفی است.
استاد معظم! جریاناتی که عملا در توسعه لائیسم مخفی و روش های معنویت غیر دینی و بستن راه پژوهش های حوزوی گام بر میدارند، علی الاصول نباید به محضرتان شرفیاب شوند و یا دست کم نباید بدون توبیخ و عتاب شما، از محضرتان مرخص شوند. این همان سلوکی است که ما از حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) شنیده ایم و خوانده ایم. قدری به خود آییم و ببینیم که روي به كدامين سوي داريم و آب به كدامين جوي ميريزيم، چرا که «نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند و نه هر که آینه سازد، سکندری داند»!3.. حتی یک دلیل هم بر مطروحات شما وجود ندارد!
استاد معظم بروجردی در بخشی از ایرادات خود، که حقا تاسف برانگیز و تعجب پرور است کرارا و مرارا و نه یک بار و نه دوبار، بلکه سه مرتبه فرموده اند: «خود پیغمبر صلی الله علیه و آله هم که مریض میشدند به طبیب رجوع میکردند، امیرالمؤمنین علیهالسلام به طبیب رجوع میکردند. امام صادق علیهالسلام به طبیب رجوع میکردند.»
شما را نمی دانم! اما این حقیر به عنوان طلبه ای که از بُن دندان به جامعیت علم معصومین علیهم السلام، که انعکاسی از انوار الهی است باور و یقین دارد، از تکرار این سخنان شرم کرده و خجالت می کشم. البته مماثل این ایرادات را نیز از بزرگورانی دیگر همچون آیت الله علم الهدی نیز شنیده ایم. فی المثل ایشان هم در بخشی از سخنان مشعشع خود فرموده بودند: «اگر در اسلام طبی وجود داشت، آیا ممکن بود امام صادق(ع) آن را ندانند و در مقام درمان بیماری خودشان به یک طبیب کافر مراجعه کنند، در حالی که در اسلام طب وجود دارد.»
صادقانه معترف و مُقرم که در موسم فعلی این دست سخنان، از حلقوم های زیادی پرتاب می شود، که بله «ائمه علیهم السلام علم طب نمی دانستند» یا احیانا «آنها عالم به علوم معاش خود نبوده اند» یا مثلا «شان آنها اجل از ورود به این امور بوده»! این سخنان باطل مُعتَقدات بخش معظمی از حوزویان ما است. این خبط و خطای عمیق نظری نه تنها دامن گیر پاره ای از حوزویان است، بلکه بخشی از خواص نیز دچار این معضل لاینحل هستند و همین جهالت خواص است که موجب پر و بال گرفتن مشتی شارلاتان بی سواد در حوزه ی روایات طبی شده است.
نگارنده سر بسط این مقال را در اینجا ندارد، اما سربسته و بقدر شناخت و آگاهی عرض میکند که آنچه ما احصا کرده ایم این است که در منابع معتبر روایی شیعه، حتی یک روایت (تلویحا یا تصریحا) مبنی بر رجوع معصومین علیهم السلام به طبیب یا امر به احضار طبیب برای درمان خود، یا استفاده از نسخه درمانی یک طبیب برای وجود مبارکشان، نیافته ایم و ندیده ایم. به عنوان کسی که در روایات این باب به طور مستوفی فحص و بحث کرده است و در حال نگارش یک مقاله علمی پژوهشی در این موضوع است عرض میکنم که جناب آقای علوی بروجردی بزرگوار، حتی یک روایت معتبر در منابع شیعه برای اثبات مطروحات حضرتعالی و دیگر اقرانتان وجود ندارد.
در دریای مرویات معتبره غوص کنید و در انبوهی از ابواب روایی غور کنید، از «بای» بسم الله تا «تای» تمت کتاب شریف «الکافی» را شخم بزنید، «من لایحضر» و «تهذیب» شیخین را زیر و زبر کنید، «المحاسن» جناب برقی، «امالی» مفید و «قرب الاسناد» حمیری را واو به واو بکاوید، هرگز و هرگز نخواهید توانست حتی یک روایت معتبر، دال بر رجوع ائمه علیهم السلام و پیغمبر اکرم صلوات الله علیه به طبیب بیابید. مطمئن باشید یک رویات مضبوط، بلکه یک خط و بلکه یک کلمه معتبره، دال بر مطروحات شما وجود ندارد، چرا که اگر چنین نبود تا به حال لیبرال ها و سکولارهای حوزوی آذانِ کون و مکان را ناشنوای مادرزاد کرده بودند.
حال جای سوال است که معظمِ گرام با کدام دلیل و بینه ای و با چه روایت و سنت و حجتی، اینگونه قاطعانه و جازمانه، آن هم نه یک بار و دوبار، بلکه سه مرتبه موکدا فرموده اند: «پیغمبر ص، امیرالمومنین ع و امام صادق ع به طبیب مراجعه می کرده اند». حاشا به این سخنان! حاشا به این اعتقاد باطل! حاشا به اصول فقهی که ثمره یک عمر تدریسش چنین اباطیلی باشد.
حضرت استاد علوی بروجردی! لازم می دانم از شما خاضعانه و متواضعانه بخواهم قدری در سخنانتان درنگ کنید و با خود مرور کنید که چنین معتقَداتی زیبنده بزرگوارانی چون شما هست؟
به عنوان طلبه ای ساده که «کتاب الحجه» الکافی را چند بار تورق نموده و در روایات کتب معتبر زیادی همچون «بصائر الدرجات» مداقه نموده عرض میکنم که آنچه ما از علم این انوار مقدسه فهمیده ایم مغایر با ادعای گزاف رجوع معصومین به طبیب است. ای کاش برخی معظمین به قدر آن عنایتی که به قیل و قال های بی فایده محشیان کفایه می کنند، به روایات معتبر ذیل آیه شریفه «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» عنایت می کردند.4.. مشت نمونه خروار!
در این مقال، برای اینکه حرف را لااقل تا دروازه علم پیش آورده باشیم، به طور گذرا و از باب مشت نمونه خروار، به برخی از مویدات اشاره میکنم:
«عن جابر، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ، فَقَالَ لِي: «…يَا جَابِرُ، عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلى مَا تَحْتَ الثَّرى…». (الکافی ج1، ص271). ما علم ائمه علیهم السلام را با این دست روایات شناخته ایم نه با الفاظی چون «مرشد» که در افواه عامه مردم ارتکازی سطحی و نازل دارد.
«عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: سألته عن قول الله: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ما هي؟ قال: «أسماء الأودية، و النبات، و الشجر، و الجبال من الأرض». (البرهان، ج1،ص128). بدون شک اسم نبات، شجر و… مساوق با مسمی آن، یعنی مضار و خواص آنها است.
روایات در باب علم امامت به قدری تواتر معنوی دارد که قابل احصا نیست، اما از آنجا که در حوزه علمیه آذان طلاب به افواه رجال و قیل و قال های فی مابین آنها، بیش تر از قال الصادق و قال الباقر علیهما السلام مانوس است، یک نمونه از بزرگ متکلم شیعه نیز نقل می شود. علامه حلی (ره) در کشف المراد می نویسد:
«از جمله ادلة حُسن بعثت این است که بعضی از اشیاء برای ما سودمند است مانند بسیاری از غذاها و داروها. و بعضی از آنها برای ما زیانمند است مثل بسیاری از سموم و گیاهان. و این در حالی است که عقل نمی تواند آنها را دریابد و با بعثت پیامبران این فائدة بزرگ تأمین می شود… .» (کشف المراد، ص271)
سوال اینجاست زمانی که یکی از ادله حسن بعثت، علم طب و سلامت است، چگونه میشود که امامی که معلم پیامبران الهی است، خود شامل این ادله نشود و از علم طب بی اطلاع باشد؟ آیا می شود انبیا را عالم به طب بدانیم، اما معلم انبیا را، که وجود مقدس پیغمبر اکرم ص هستند عالم به علوم معاش ندانیم؟
نه تنها دلیلی بر رجوع معصومین علیهم السلام به طبیب وجود ندارد بلکه بنابر شهادت مرویات عدیده معتبره، گاها معصومین علیهم السلام در قامت یک طبیب، نسخه های درمانی – و نه پیشگیرانه – تجویز می نمودند. حتی از آن بالاتر به اطبا نیز امر و نهی پزشکی می فرموده اند. چگونه ممکن است امامی که به طبیب امر و نهی پزشکی میکند، خود به او مراجعه کند و محتاج علم او باشد؟ فی المثل در روایت کتاب «عیون اخبار الرضا» وارد شده است که یاسر خادم نقل میکند که زمانی که غلامان حضرت رضا علیه السلام نیاز به فصد پیدا کردند، امر فرمودند که طبیب حاضر شود و برای هر کدام رگ مخصوصی را فصد کند. تعبیر روایت را عنایت کنید:
«… فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ وَجَّهَ أَبُو الْحَسَنِ إِلَى بَعْضِ الْأَطِبَّاءِ فَقَالَ لَهُ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ كَذَا وَ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ كَذَا وَ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ كَذَا وَ افْصِدْ هَذَا عِرْقَ كَذَا ثُمَّ قَالَ يَا يَاسِرُ لَا تَفْتَصِدْ أَنْتَ…» (عیون اخبار الرضا علیه السلام، باب ج2،ص227).
امام رضا علیه السلام (که تمام اطبای عالم فدای ایشان) به مثابه یک طبیب برای هر کدام از غلامان نسخه ای جدا داده و به طبیب امر میکنند که فلان رگ و فلان رگ را فصد کن. سپس به یاسر میفرمایند که تو نیاز به فصد نداری و… .
کسانی که دستشان بر آتش داغ علوم حوزه سلامت و طب قدیم است نیک می دانند که اعمال یداوی و علی الخصوص فصد، از مسائل خطیر و مهم و البته مختص اطبای حاذق است. این که امام علیه السلام در مسئله فصد (به عنوان یک امر مهم و خطیر پزشکی) آن هم در حضور یک طبیب نسخه داده اند، به زبان ساده و قابل فهم یعنی: «چون که صد آمد نود هم پیش ماست». حال سوال از جناب آقای بروجردی بزرگوار و سرورانی چون ایشان، که قائل به رجوع معصومین علیهم السلام به طبیب هستند این است که با این دست احادیث چه میکنید؟
سربسته و به قدر عنایت عرض می شود که چرا هیچ روایتی نداریم که فی المثل امام علیه السلام به سوال درمانی یک سائل بیمار پاسخ نداده باشند؟ یا فی المثل چرا این انوار مقدسه به جای ارجاع این بیماران به طبیب، خود پاسخگوی آنان بوده اند؟ چرا حضرات هیچگاه نفرموده اند که پاسخ این سوالات در شان ما معصومین نیست و باید به طبیب مراجعه نمایید؟
حضرت آقای علوی بروجردی! سوالی که باید هزار بار از خود بپرسید و در آن عمیقا تامل کنید این است که امامی که در کثیری از موضوعات طبی، آن هم به گواه روایات عدیده معتبره، درمان و نسخه بیماران را فرموده است و در مقام یک طبیب – و نه مرشد – بیماران را درمان نموده است، چگونه قادر به درمان امراض جسمانی خود نیست؟ آیا به ما حق نمی دهید که با این ادله بلند فریاد بزنیم: «حاشا به این اعتقاد باطل!» ؟!5.. پاسخ به مستشکلان!
برخی اشکال کرده اند که: «اگر ائمه علیهم السلام عالم به علم طب بوده اند، پس چرا به مانند مسجد، مطب یا بیمارستان احداث ننموده اند؟ و از آن بالاتر چرا به مردم توصیه رجوع به اطبا و حتی اطبای غیر مسلمان را نیز نموده اند؟
برای پاسخ و تقریب به ذهن، مسئله را با این مثال روشن میکنم. اگر ما ادعا کنیم که ائمه علیهم السلام آداب و فنون معماری را به طور تام و تمام می دانستند، آیا صواب است که حضرات اشکال کنند که چرا پیامبر صلوات الله علیه، فلان معمار یا بنا را فرستاد تا فلان مسجد یا فلان بنا را بسازد؟ یا چرا همه خشت های فلان مسجد را پیامبر صلوات الله علیه ننهاد؟
پاسخ و حکمت این دست امور بدیهی تر از آن است که نیاز به شرح و بسط در این سیاهه را داشته باشد، چرا که کسی توقع ندارد – و نباید داشته باشد – که مثلا امام صادق علیه السلام در بحبوحه انحرافات عقیدتی و جهل مردم به احکام الهی – آن هم در حالی که علم طب توسط انبیا در دست مردم قرار گرفته است – مطب یا بیمارستان دایر کنند. به این فراز از حدیث عنایت کنید:
«… وَ كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَايَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ، فَفَتَحَ لَهُمْ، وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُم…» (الکافی،ج3،ص59)
آنچه در این فراز به تصویر کشیده شده است، وضعیت نابسامان فرهنگی و فقهی شیعه است، به گونه ای که شیعیان در روزمره ترین نیازهای فرهنگی و فقهی خود، یعنی شناخت آموزه های حلال و حرام تهیدست و فقیر بوده اند. هر چند به تدبیر امام باقر علیه السلام این آشفتگی و از هم گسستگی به قرار و سامان می انجامد اما از اساس طرح این سوال که چرا مثلا امام باقر یا امام صادق علیهما السلام خود مطب یا بیمارستان احداث ننموده اند غلط و باطل است، آن هم در دورانی که شهادت، اسارت، حبس، تبعید و حصر مانع از فعالیت علمی ائمه علیهم السلام بوده است.
گاه حیرت میکنم که چگونه ممکن است سرورانی چنین درگیر با فقه و فقاهت، بویژه در این عصر وفور امکانات الکترونیکی و پژوهشی، اینقدر دور از آبادی روایات و مبانی کلامی شیعه سخن کنند و قلم بزنند و ادعاهای سخیفی چون رجوع معصومین به طبیب را مطرح نمایند. یا لَلعَجَب! سخن شما سروران گران را باور کنیم یا کثیری از آیات و روایات و براهین کلامی را؟
در آخر باید عرض شود که نه تنها محمل سترگی برای این ادعای سخیف وجود ندارد بلکه تمامی ادله، مثبت خلاف آن است.6.. تشبث به هر حشیش، برای تنقیص در علم معصومین علیهم السلام!
باید یکبار جدی و به دور از تعصبات و هیجانات ایجاد شده از ظواهر تکنولوژیک پزشکی مدرن، از خود بپرسیم که چگونه برای بشری با این همه بشره، شان طب و طبابت قائل هستیم، اما برای امامی که علم «ما کان، ما یکون و ما هو کائن» دارد قائل نیستیم؟ قطع دارم که حضرت استاد علوی بروجردی به مانند دیگر اقران خود، به حدیث مجعوله «تابیر نخل» و روایت «انتم بامور دنیاکم اعرف منی» اسناد نمی دهند و اساسا آن را قبول ندارند (انشا الله). همچنین یقین و رجاء واثق دارم که عمده سرورانی که منکر علم معصومین علیهم السلام در علوم معاش می شوند، اعتقاد قلبی آنان خلاف آن است و اساسا این انوار مقدسه را «خُزان العلم» می دانند، در این شک و مناقشه ای ندارم.
اما سوال اینجاست که با چه دلیل و مدرک معتبری باید علم طب و طبابت را از دایره علوم این انوار مقدسه مستثنی کنند؟ اگر اعتقاد به جامعیت علم ائمه ضلالت است، ما را با ادله و براهین خود از این ضلالت خارج کنید. در این مقال از باب انصاف و بیان نقض و ابرام های مرسوم طلبگی به دو مستند معروف و مالوف، که قائلان به قول باطل رجوع ائمه علیهم السلام به طبیب مطرح می سازند، اشاره می شود تا آرای عقول عقلا خود قاضی فی مابین ادله باشند.
مستند اول) داستان رجوع پیامبر اکرم صلوات الله علیه به طبیب:
در کتاب الطبقات الکبری، نگاشته ابن سعد متعصب سنی مذهب، جلد 1، صفحه 385 چنین آمده: «عبارت: …کانت العرب تنعت له فیتداوی بما تنعت له العرب. وکانت العجم تنعت له فیتداوی… . ترجمه مضمون: وقتی پیغمبر اکرم صلوات الله علیه بیمار بودند عربها برخی از داروها را پیشنهاد می کردند و ایشان خود را با آن ها معالجه می کردند و مردم غیر عرب نیز گاه دارویی پیشنهاد می کردند و حضرت خود را با آن مداوا می نمود.»
مستند دوم) داستان رجوع امیر المومنین علی علیه السلام به طبیب:
در کتاب مقتل امیر المومنین، نگاشته ابن ابی الدنیا، صفحه 64 چنین آمده: «چون ابن ملجم، علی علیه السلام را ضربت زد، ابن اثیر کندی را که پزشک بود، بر بالین علی فراخواند و… »چند نکته پیرامون این گزارشات تاریخی:
1.. تصریح می شود که هیچ منبع روایی معتبری در شیعه اشاره ای به رجوع ائمه علیهم السلام به طبیب نشده است.
2.. منابع مذکور تاریخی همگی از کتاب های عامه نقل شده و عمدتا نگارندگان آن از متعصبان سنی مذهب بوده اند و به مبانی کلامی شیعه نسبت به علم ائمه و پیامبر اکرم صلوات الله علیه اعتقادی نداشته اند. «ابن سعد» که یک سنی مذهب متعصب بوده و در بسیاری از موارد در شرح حال شخصیتهای شیعه و نقل وقایع مربوط به شیعه کینهورزی خود به شیعیان را اظهار کرده است. شبیه به این مسئله نیز برای جناب «ابن ابی الدنیا» مطرح است.
3.. همچنین در هیچ کدام از منابع مذکور گفته نشده است که معصومین علیهم السلام از نزد خود به طبیب رجوع کرده اند یا مثلا گفته نشده که خود حضرات درخواست احضار طبیب را کرده باشند. بلکه در تمام منابع تصریح شده که برای حضرت طبیب آورده اند (مردم و اصحاب طبیب آوردند). باید متذکر بشوم که طبیب را همان مردمی بر بالین امیر المومنین علیه السلام حاضر نمودند که بعد از شهادت پیغمبرشان خلافت بلافصل جانشینش را غصب نموده و چندی بعد دختر مطهره اش را به شهادت رساندند. جناب آقای بروجردی! طبیب را همان هایی حاضر نمودند که راضی به غصب خلافت و شهادت دختر رسول خدا ص بودند. از چنین مردمی توقعی بیش از این نیست که در حضور امام مجتبی علیه السلام – که کوچکترین علم در سینه حضرت علم طب و طبابت است – بر بالین امیرالمومنین علیه السلام طبیب حاضر کنند. (بماند که همان نسخه شیر نیز، به دستور امام مجتبی علیه السلام بوده است)
4.. بر فرض پذیرش گزارشات مذکور و اینکه هیچکدام به خواست و امر معصومین علیهم السلام نبوده، سوال اینجاست که چرا مثلا امام حسن علیه السلام یا دیگر امامان راضی به حضور طبیب شده اند؟ پاسخ این است که علت قبول و پذیرش طبیب بعضا علل و حکمت های سیاسی و اجتماعی داشته است. مثلا حکمت هایی چون ثبت شهادت و نحوه به شهادت رسیدن حضرات یا ثبت ظلم و ستم خلفا در تاریخ و … داشته است. اساسا برای شیعه معنا ندارد که امام به عنوان خزانه دار علم الهی، مجهولی داشته باشد و طبیبی به سوال او پاسخ دهد یا ابهام او را رفع کند.
5.. تنها مسئله ای که ائمه برای آن طبیب خواسته اند، بحث فصد یا حجامت و مسائلی از این دست بوده است. این امر هم بدیهی است که اساسا مسئله فصد و حجامت عملی است که باید توسط شخصی غیر از محجوم یا مفصود انجام شود، چیزی شبیه به دلاک یا مُغَمز در گرمابه! و عجب آن است که در تمام روایاتی که اشاره به حضور حجام یا فصاد بر بالین امام شده است، خود حضرت مواضع حجامت یا فصد را برای طبیب مشخص کرده اند و به تعبیر دیگر طبیب آنچه را که امام فرموده اجرا کرده است.7.. آخرین فقره از این وجیزه!
نگارنده در آخرین فقره، سوالاتی را در مقام گلایه و مویه مطرح میسازد که جوابشان را نمیداند و مایل است سرورانی چون حضرت مستطاب استاد علوی بروجردی (زیده عزه) و هم اقران ایشان، که احتمالا پاسخ را میدانند، نگارنده را نیز از آن آگاه سازند!
چرا باید برخی از اساتید نشست دوره ای اساتید را گاها دارای مواضع منفعلانه نسبت به انقلاب اسلامی ببینیم و از ایشان عتاب و خطابی نسبت به برخی لیبرال مسلکان و سکولار منشان حوزوی نشنویم؟ چرا باید گاها برخی را یا زمین گیر و در عزلت صوفیانه ببینیم یا برخی را در حال ترک تازی در زمین دشمن؟
چرا باید بزرگواری چون استاد مظاهری سیف بر اراده های برخی جریانات واقف باشند، اما برخی سروران که شان انتشار رساله عملیه را دارند از این امر بی اطلاع یا دست کم، کم اطلاع باشند؟
چرا برخی سروران نباید نسبت به دیدارها و ایرادات خود، قدری سنجیده تر عمل کنند و قدری عالمانه تر و مستند تر نسبت به مسائل کلامی شیعه سخن کنند؟
با چه ادله معتبری به خود اجازه داده ایم که علم این انوار مقدسه را به بهانه های واهی حد بزنیم و ایشان را از علوم معاش و خاصه علم طب خلع ید نماییم؟
چرا باید پزشک متدین و محققی چون دکتر سید سعید اسماعیلی دائما از کیان روایات طبی و شان ائمه علیهم السلام دفاع کنند، آنگاه برخی بزرگواران و سروران حوزوی به اعتبار و آبروی اسلام و ائمه علیهم السلام چوب حراج بزنند؟و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين
علی امیری — 11 جمادی الثانی ۱۴۴۰18 فوریه 2019 در 3:57 ب.ظ
-
📣. یادداشت انتقادی/ حجت الاسلام امیری:
نمی شود با «کلیات ابوالبقا» در روایات طبی جُستار کرد!.
متن پیش رو یادداشت اختصاصی حجت الاسلام علی امیری، مدیر موسسه فقه الطب، طبنا است که پیرامون نقد و بررسی نشست «جستاری در روایات طبی» نگاشته شده است.
این نشست چندی پیش با حضور علما و اساتید حوزوی و دانشگاهی و به میزبانی دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد. سخنرانان معظم این نشست حجج اسلام علیدوست، محقق داماد و سعدی، در خصوص روایات طبی و روش شناسی استنباط از آن و نحوه تشخیص و به کارگیری آنها در مباحث طبی سخن ایراد کرده و به برخی نکات پرداختند.
توجه شما را به یادداشت حجت الاسلام امیری جلب می نماییم:
بسم الله الرحمن الرحیم
در روزهای گذشته نشستی به ظاهر علمی و با عنوان «جستاری در روایات طبی…» در دانشگاه امام صادق علیه السلام، با تولیت و مدیریت وزارت بهداشت و با حضور جمعی از فضلا و دانشجویان برگزار شد. جدای از اینکه ماحَصَلِ این نشست چه بوده و سخنوران و اعزه این جلسات چه رهاورد علمی و پژوهشی را رقم زده اند، و اینکه اساسا این نشست برای نیل به چه هدفی برقرار شده است، مایلم ابتدا این سوال را در ذهن بپرورانم که انتخاب سخنران، آن هم برای یک نشست علمی و تخصصی و آن هم در موضوعی مثل طب، باید بر چه معیار و چه ضوابطی استوار باشد.
باید از خود پرسید، که اساتید معظم علیدوست و محقق داماد، تا به حال کدام کار تصنیفی یا تألیفی قابل توجهی در زمینه علوم سلامت و طب داشته اند، که به عنوان نظریه پرداز در این نشست سخن ایراد کرده اند؟ آیا ایشان از علم طب سررشته ای دارند یا بر روایات طبی احاطه وافی و کافی دارند؟ آیا تا به امروز از ایشان مطلب درخوری یا مقاله قابل عرضی، با موضوع روایات طبی به روئیت کسی رسیده است؟
با احترام به جایگاه علمی و حوزوی این سروران، حقیر به عنوان عضوی حاضر و ناظر در این نشست، که سخنان و ایرادات این معززین را کامل استماع نموده و به دقت در لا به لای عبارات و الفاظشان کاویده است، عرض میکنم که سخنان گرانمایگان این نشست را، حقیر تر و بی مایه تر از آن دیده ام که به خود مشقت قلم فرسایی علمی و یک نقد مانع و جامع را بدهم. لذا فرض آمد، که به تاسی از سخنرانان این نشست و از باب «کلوخ انداز را جواب سنگ است» در حد و اندازه سخنان ایراد شده، مطالبی را به عرض مخاطبان مکرم برسانم.
البته معترفم که در ابتدا قصد دیگری داشته و خود را برای یک منازعه علمی و نقدی مستدل آماده کرده بودم، اما بعد از حضور در این نشست و استماع فرمایشات این مکرمین، عطای یک نقد علمی را به لقایش بخشیدم، چرا که نقد علمی زمانی زیبنده است، که در پاسخ به یک مطلب علمی آمده باشد.
بیم این دارم که سنگینیِ سایه برخی مناصب و نام ها، غایت این ترقیمِ را، که نقدِ «ما قال»ها است به حاشیه «مَن قال»ها تقلیل دهد، لذا حقیقت و غایت سیاهه حاضر – که نمی توان آن را به صراحت فریاد نزد – چیزی جز پاره کردن چُرت آقایان و پراندن خواب از دِماغ بلغمی سروران نیست، لذا امید است این متن در وصول به این مقصود پیروز باشد و دیدگان شما نیز چیزی جز این را طلب نکند. اما رئوس مطالب به شرح زیر است:
1. نمی شود بیرون از گود نشست و در روایات طبی جُستار کرد!وجه اشتراک هر سه سخنران این نشست – یعنی استاد علیدوست، استاد محقق داماد و استاد سعدی – یک چیز بود! بی اطلاعی تام و تمام از دانش طب قدیم و عدم تسلط و تبحر به مرویات طبی! این حدس و گمان بنده نیست، بلکه صراحت کلام و صدق بیان خود اعزه بوده است. به اعتراف آقایان، هیچ کدام کمترین اطلاعی از علم طب نداشته و حتی منقولات طبی را هم برای یک بار به طور مستوفا مورد تعمق و تفحص ژرف قرار نداده اند.
عجب است و اندوه! که چگونه می شود «روش شناسی استنباط در روایات طبی» موضوع سخن این حضرات باشد اما کمترین سر رشته ای از دو مولفه «طب» و «روایات طبی» نداشته باشند؟ حقیقتا برای چون منی، این مسئله قابل هضم و درک نیست!
اهل فن و آنها كه دستى بر آتش مباحثات داغ روایات معتبر طبي دارند، نيک مى دانند كه دستيابى به درجه استنباط از مرويات موثق طبي، موقوف بر آشنایی با طب قدیم است، چرا که این دست روایات، در مقام تخاطب و با توجه به ارتکازات مخاطبان آن عصر صادر شده اند. بی شک جایگاه توجه به ارتکازات مخاطب در استنباط – بعنوان توجه به قرائن کلام – آنقدر والا هست تا کسی که اطلاعی از آن ندارد – ولو انکه بر قاف قله اجتهاد تکیه داده باشد – دست کم خاموش بماند و اظهار نظر نکند. نمیشود تفاوت مکاتب طب قدیم را از طب امروز ندانست و آن هنگام دل به دریای مرویات طبی زد و انتظار هم داشت که از اعماق آن گزاره های طبی استخراج کنند.
به صراحت محضر مستطاب استاد علیدوست عرض میکنم! چگونه به خود این اجازه را داده اید که در نشستی شرکت نمایید که حتی یک بار روایات موضوع آن نشست را کامل و با دقت نخوانده اید؟ با این وضع چگونه داعیه ارائه روش شناسی برای استنباط از روایات طبی را داشته اید؟ آیا معنای «بی تقوایی علمی» چیزی جز این است؟ آیا بی تقوایی علمی جز این است که به جوانب موضوعی احاطه علمی نداشته باشیم، اما در قامت یک نظریه پرداز و آن هم در نشست علمی مربوط به آن، ایراد سخن کنیم؟!
شرم دارم که بگویم، این دست بی تقوایی های علمی، بیش از آنکه ساحت علم و نظریه پردازی را خدشه دار کند، ابتدا ریشه عامل به آن را میخشکاند! ای کاش شما سرور گران، به جای آنکه بیرون از گود بنشینید، و با لفاظی و بکار بردن ادبیاتی دستوری، عالَم و آدم را نشانه بروید، خود آستین همت را بالا بزنید و به خود زحمت تورق مکتوبات کهن طبی را بدهید. چرا که اگر نصف همان زمانی که برای تدقیق در زوائد اصولی خرج میکنید برای تعمق در روایات معتبر طبی خرج می نمودید، فی الحال ضمیر بارز این سیاهه حضرتعالی نبودید.
2. با کلیات ابوالبقا، رَه به منزل نمی برید!آنچه از سخنان استاد معزز علیدوست مشاهده و استماع شد، چیزی بیش از بیان «کلیات ابوالبقا» نبود. ایشان که با نام «مجتهد» و «نظریه پرداز» در این نشست حضور به هم رسانده بودند، دست کم لوازم اجتهادی و نظریه پردازی اقتضا مینمود به جای پرداختن به کلیاتی که نه دردی از جامعه علمی دوا میکند و نه گره ای از کار حوزه سلامت و اسلام باز میکند، به مطاوی درخور تر و مضامین شایسته تری عنایت میکردند. آخر نمیدانم، شما خود داوری کنید، کدام یک از هفت هنجاری که استاد علیدوست در سخنرانیشان بر آن تاکید داشته اند، سخن بدیعی است؟
استاد بزرگوار! اینکه بر اریکه نظریه پردازی بنشینیم و در قامت بیانِ روش شناسی استنباط گزاره های طبی، همان کلیات اصول فقه را، دوباره و صد باره روایت نماییم، آخر چه عایدی برای ما و چه خیری برای شما دارد؟
از شما سروران می خواهم کمی در این عبارات جناب علیدوست غور نمایید:
«باید سند و دلالت روایات طبی مورد ارزیابی قرار بگیرد»، «باید اصالت ظهور، اطمینان، ثقه، خبر غیر واحد در گزاره های طبی رعایت شود»، «مجتهد باید روایات امکنه و اهویه خاص را در نظر داشته باشد»، «مطالعه نصوص طبی، در کنار هم و گاه در طول هم باید باشد»، «مطالعه نصوص فارغ از عقل غلط هست و باید در کنار هم باشد»
آنچه مرور شد، رئوس سخنان استاد علیدوست بود. نمی دانم تا کی میخواهیم با این کلیات ابوالبقایی بر سر خود شیره شیرین بمالیم! واقعا حد یقف این کلی گویی های بی ثمر کجاست؟ تا کی قرار است طلاب و دانشجویان را با مشتی گزاره های «باید باشد» و «باید بشود» مشغول نماییم؟ تا کی قرار است از تکه نان مشتبهی احتیاط کنیم اما گناه بزرگِ بی تقواییِ علمی را، به جان بخریم؟
رجاء واثق دارم که حضرت استاد علیدوست می توانند با همین کلیات ابوالبقایی این نشست، در صد نشست دیگر، آن هم با صد موضوع متفاوت سخن بگویند. چرا که این کلیات قابلیت تطبیق و انطباق را با هر موضوع دیگری نیز دارد. چرا که در هر موضوعی «باید اسناد بررسی بشود»، «باید دلالات روشن بشود»، «باید عقل در کنار استنباط باشد» و… . آخر از این همه «باید باید» و «بشود بشود» خسته نشده اید؟
بیش از هر چیز این نوع ارائه سخن فریاد از یک بی تقوایی علمی دارد و گواه بر عدم احاطه علمی قائل آن است. البته این حقیر شما را جزو فضلای خاص حوزه علمیه و از آینده داران علمی آن میدانم. اما در موضوع مطروح حضرتعالی را کمتر از آنچه که توقع داشتم یافتم. لذا خاضعانه و برادرانه، محضر مستطابتان عرضه میدارم که مانند سایر فضلا، رَه بر احتیاط بگیرید و در موضوعی که به آن احاطه علمی و تسلط معرفتی ندارید، سکوت کنید و از بیان کلیاتی که حاصلش اتلاف عمر خود و مخاطبانتان است، جدا پرهیز نمایید. چرا که امام معصوم فرمودند: «مَن عَمل علی غیر علمٍ، کان مایُفسِدُ اکثر مِن ما یُصلِح»
3. دست کم به آنچه که خود میگویید التزام عملی داشته باشید!آنچه بیش از همه نقاهت علمی و سستی نظریات اساتید گرام این نشست را ظاهر کرد، سخنان استاد محقق داماد بود. ایشان حتی زحمت تکرار همان کلیات ابوالبقایی استاد علیدوست را هم به خود نداده و به مثابه یک خطیب، که برای خطابه اش محتوایی آماده نکرده است، در این نشست حاضر شدند و هر آنچه بر ذهنشان ساری شد، بر لسان جاری نمودند، تا شاید تیری از غیب بیاید و از کشکول کلامشان، روش شناسی استنباط استخراج کند! نیک عیان بود که ایشان حتی زحمت به خود نداده بودند که حتی یک بار تیتر مباحث خود را مرور نمایند و قدری منسجم تر مباحث را طرح کنند.
یکی از شاه بیت های کلام ایشان، تاکید بر سند و رجال احادیث بوده است، تا جایی که اساس وجود حدیث معتبر طبی را انکار کردند. جدای از صحت و سقم اصل مطلب ایشان، آنچه بر من گران آمد، عدم پایپندی ایشان بر سخنان خودشان بود. آقای محقق داماد آنقدر تاکید بر بررسی سند و رجال را، با ادبیات متلونِ دستوری و متنوع تاکیدی بیان داشتند، که گویی ایشان هیچ گاه به حدیثی ضعیف، اِسناد نداده اند. اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و طولی نکشید که ایشان در همین مجلس عدم التزام علمی و عملی خودشان را نشان دادند و دست کم دو بار کلام خود را نقض نمودند.
نقض اول آنجا بود که ایشان برای خلع ید نمودن معصومین علیهم السلام از علم طب، به کتاب معلوم الحال «مقتل امیر المومنین» از جناب «ابن ابی الدنیا» استناد کردند که آری، هنگام شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام بر بالین ایشان طبیب حاضر کردند و این خود نشان از بی اطلاعی ائمه علیهم السلام از علم طب دارد!
نقض دوم آنجا بود که ایشان پرده از تفکر شاذ خود برداشتند و بدون توجه به اولیات کلامی شیعه و با استناد به حدیث مجعوله «تابیر نخل» حدیثی مجعول را از منابع اهل سنت نقل نمودند که حضرت فرموده اند: «انتم بامور دنیاکم اعرف منی».
در شان خود نمی بینم که بخواهم نقد حدیث مجعوله «تابیر نخل» را حتی بازگو کنم و لذا توصیه می کنم به عنوان کسی که دستتان در آتش مطالعات پژوهشی است قدری سنجیده تر و بدون تعصب سخن بگویید و حداقل قبل از آنکه سخنی بر زبان جاری میکنید آنرا اول هضم نمایید و اقوال و افواه پیرامون آن را دقیق تر ببینید.
تاسف دارم و اندوه! که بعد از عمری پژوهش و مطالعه، به این نتیجه رسیده اید که اعتقادات کلامی خود را در حلبی آبادهای حدیثی اهل سنت و از میان مخروبه های روایی آنان جستجو کنید. لذا شما را با ثمره علمیتان تنها میگذارم و برایتان دعای خیر میکنم چرا که از قدیم گفته اند: «هر چه سعی کنید بدیهیات را بیشتر اثبات کنید استبعاد از آن نیز بیشتر می شود».
این همه جسارت و گستاخی، آن هم از کسی که عضویت فرهنگستان علوم را یدک می کشد، نوبر است! حتی سکولارترین روحانیون موجود هم اینگونه در مورد علم امامت سخن نمی گویند که شما سخن می رانید.
حضرت آقای محقق داماد! به محضر انورتان توصیه میکنم که آن همه «سند سند» و یا «رجال رجال» نگویید، تا بتوانید با طیب خاطر بیشتری به احادیث بی سند و مجعوله تان ارجاع دهید! یا دست کم در همان جلسه به سخنان خود ملتزم باشید و از منابع معتبر، حدیث نقل کنید تا عِرضِ علمی خود را نزد شاگردانتان حفظ نمایید.
هر چند این حقیر در همان جلسه تاب نیاورده و از این همه گستاخی نسبت به شان امام معصوم، بر شما عتاب رسا کردم و در پیشگاه جمعیت به شما خطاب داشتم: «سند این سخنان که میگویید کجاست؟ اینها همه در منابع غیر معتبر غیر شیعی نقل شده است»
حضرت آقای محقق داماد! به قول یک مثال طلبگی «بائک تجر! بائی لاتجر؟»! اگر استناد به احادیث مجعوله، آن هم از منابع اهل سنت خوب است، چرا استناد به سایر احادیث ضعیف طبی خوب نباشد؟ شما با این کار، نه تنها ریشه این جهالت را نخشکانده اید بلکه درخت زقوم اخباریگری را نیز ریشه دار تر و مقاوم تر کرده اید.
به جد معتقدم که این نشست به ظاهر علمی، طب و اسلام را به گونه ای با خاک یکسان کرد، که هیروشیما و ناکازاکی آنگونه با خاک یکسان نشده اند! و این نتیجه ی چیزی جز آش شله قلم کاری که وزارت بهداشت به همکاری دانشگاه امام صادق علیه السلام پخته اند، نیست!
4. معصومین (علیهم السلام) شان رسالت و امامت را، بهتر از شما میدانند!آقای محقق داماد با اعتماد به نفس مثال زدنی خود، کرارا و مرارا می فرمودند: «شان اسلام و ائمه این نیست که در علم طب دخالت کنند و مثلا برای معده من و شما نسخه بدهند». هرچند بنده این سخنان را بیشتر حمل بر بی اطلاعی این سرور گران میکنم اما برای اینکه غث و سمین برای اهل خرد آشکار شود از ایشان میخواهم قدری بیشتر اوراق مکتوب و معتبر روایات طبی را مرور نمایند، چرا که یحتمل یا ایشان غفلت از دیدن این حجم عظیم روایی داشته اند یا اساسا دیده بصیری برای دیدن حجم عظیمی از معارف معتبر طبی ندارند.
نمی دانم سخنان مشعشع فوق الذکرشان، باید حمل بر اعتقادی خلاف اعتقادات مرسوم شیعیان شود و یا بنابه وظیفه حمل بر احسن وجه، یعنی بی اطلاعی ایشان شود؟
لذا به حسب وظیفه دینی و از باب حمل بر احسن وجه، از جنابتان میخواهم نرم افزار جامع الاحادیث را، بر روی «کتب اربعه» محدود نمایید و آنگاه یکی از سه کلمه «داء»،«دواء» و «المعده» را سرچ نمایید و نتیجه حاصله را به محکمه انصاف خود ببرید و نتیجه هر چه شد، گردن را برایش از مو نازک تر نمایید!
از حوزه اي که گرد خمودي و دکترا زدگي بر آن پاشيده شده و در آن باب فقاهت و حُراَنديشي متناسب با مُبتَلابِهاتِ جامعه مفتوح نيست و سَعيِ درخوري، از سوي مديرانش براي شنيدن انديشه هاي مخالف، دیده نمي شود و حوزه اي که فاصله اش از دو منبع اصلي و مامن انحصاري شريعت، آشكارا عَيان است، تا جايي که برخي از دانش آموختگانش پاره اي از تصنيفات روايي را، اي بسا حتي مَس هم نكرده اند، انتظار نداريم كه رويكردي فقاهي و ضابطه مند به مرويات طبي و ابواب اطعمه و اشربه، داشته باشند.
اما ديگر از عالیجنابان روحانی و سروران و فاضلانی چون شما انتظار نداريم كه تك تك مرويات ابواب طبی را روي چوبه دار قضاياي شخصيه برند، و طناب آب و هوای مکه و مدینه را، دور گردن مرویات معتبره بیفکنند و با لَگَدِ علم رجال، کثیری از خزائن معرفت را حلق آویز کنند و در نهایت با نظریه «علم دینی و غیر دینی» تیر خلاص بر پیکر بی جان و نحیف مرویات معتبره طبی بزنند!5. بی توجهی به سیر تاریخی تدوین احادیث شیعه!
استاد محقق داماد، در بخش دیگری از بیانات گرانِشان موکدا فرمودند: «راویان احادیث طبی، نه محدثان بلکه عطاران کهن بوده اند و بسیاری از احادیث طبی از طریق عطاران نقل شده است».
اگر قائل این قول را نمی شناختم، یقین میکردم که ناقل آن کمترین اطلاع و سر رشته ای از سیر تدوین احادیث در شیعه ندارند. بسیار مُتَباعِد است که ایشان ندانند که عنایت به منبع مکتوب احادیث، یکی از محورهای اصلی قدما در فرایند ارزیابی صدور حدیث و اعتبار سنجی آن بوده است و مُستبعَد آنجاست که اساسا ندانند راوی هیچ نقشی به عنوان ملاک اعتبارسنجی در سیر تدوین احادیث شیعه در نزد قدما نداشته است.
اینکه راوی عطار باشد یا خباز یا بزاز، چون به مثابه یک حمال نسخه مکتوب بوده است، جرح او اثری بر نسخه مکتوبش نداشته است. از آنجا که نقل حدیث در شیعه بر محور کتابت و نوشتار حدیث بوده و نه نقل شفاهی روایات، ارزیابی آن نیز غالبا مبتنی بر کتابت و نوشتار آن منبع حدیثی بوده است و نه شناخت احوالات راوی و رجال حدیث! بماند که شما حتی نمی توانید در اسناد روایات طبی کتب اربعه، حتی نام یک راوی عطار را نیز پیدا کنید. (راوی غیر از نسخه مکتوب مراد است)
از باب مویدی کوچک، به عرض جنابتان می رسانم که هیچ تالیفی در میان قدمای شیعه با عنوان «الموضوعات» پیدا نخواهید کرد و این نشانه چیزی جز میراث داری قدمای شیعه و امانت داری آنان بر احادیث معتبر نبوده است، چرا که اگر جز این می بود، باید شاهد تالیف کتبی با این نام در سیر تدوین احادیث شیعه می بودیم. این پرسش را بارها از خود پرسش نمایید که چرا کتب «الموضوعات» در شیعه نگارش نیافته است؟
مخلص کلام آنکه قدما و متاخرین بر آثار مکتوبِ معتبرِ حدیثی اعتماد می کرده اند و راوی را ملاک ارزیابی حدیث قرار نمی داده اند، اما رویه ای که از قرن 7 و از مکتب حدیث حله بر حوزه های علمیه باب شد رویکرد افراطی و غلط «رجال محوری» را حاکم بر سامانه حدیثی شیعه کرد و برخی معاصرین نیز با همان رویکرد افراطی بسیاری از روایات معتبر را از دم تیغ علم رجال می گذرانند. آیا شما نیز می خواهید شانه به شانه افرادی چون حیدر علی قلمداران، سید ابوالفضل برقعی، مصطفی حسینی طباطبایی، نعمت الله صالحی نجف آبادی و آقای بهبودی بزنید؟ آیا شما نیز خود را دوشا دوش این عزیزان می دانید؟
از باب تاکید بیشتر عرض میکنم که شیعیان با طراحی سامانه انتقال حدیث و کتابت آن و البته تاکیید و تایید این مسلک توسط امامان علیهم السلام، اساسا احادیث ساختی و جعلی وارد میراث معتبر آن نشده است. چرا که سیره محدثان شیعه در اخذ احادیث و انتقال آن به شاگردان و نگارش آن در کتب، مبتنی بر قواعدی بوده است که بدون شک از آن مطلع هستید. سماع، قرائت و اجازه سه رویکرد قدما در نقل احادیث و انتشار احادیث بوده است. آنچه مهم است تاکید این مسئله است که قدمای اصحاب بدون سماع، قرائت یا اجازه حدیثی نقل نمی کرده اند.
6. سخنی با مستمعین این نشست:حقيقت اين است كه اين غوغاسالارى ها و هجمه هاى تیز و تند و بعضا هتاكانه، كه توسط سخنوران و متولیان اين دست همايش ها نسبت به مرويات موثق طبي، نثار ميشود، نه تنها برهانى مبرهن، بر کذب بودن ادعاى «جستاری در روایات طبی» است، بلكه حكايتى روشن از «جدايي علم و دين» نيز دارد كه دود آن از سخنان سخنوران این نشست بر خواسته و در چشم سلامت و نسل ایتام آل محمد (ص) مى نشيند!
با احترام به شما عاليجنابان عرضه میدارم که اين تمسک به فروع و تضييع اصول، و عدم اولويت سنجي، نتیجه ای را به بار می نشاند، که عینا جریانات اخباری مسلک طبی به بار نشانده اند. اگر قرار است انديشمندان حوزوي و سروران روحانی، به مسائل مرتبط با طب و سلامت ورود کنند، اي كاش عليه سیاست های کلان سلامت مانند مسئله تراریخته ها، شبیه سازی انسان و… ورود مي کردند و دامن حوزه ها و روحانيت را از ننگ برائت، بر این دست موضوعات مبرا مي فرمودند.
باید سوگمندانه اذعان کنم که روحانیت و حوزه های به اصطلاح علمیه، در برابر مسائل مبتلابه جامعه اسلامی و سخنان زعیم و مقتدای عزیزش، بی اعتنا است و در چنین بستری است که غرب زدگان پزشکی، میدان دار و فعال خواهند بود و متدینین منفعل! اینجاست که به اسم تخصصی شدن موضوعات، اهالی فقاهت و استنباط، بندها را به آب می دهند و قافیه ها را می بازند!
اینجاست که داشته های غنی خود را مُشتی فرمایشات عَقیم میخوانیم و داشته های تهی آنان را، خزائن تجربه و علم بشری! اینجاست که حتی اگر روایت متواتر در صحیح ترین کتب شیعی هم به کرات و مرات نقل شده باشد، آن را به واهی ترین بهانه ها کنار میگذاریم!
متأسفم که این دست نشست ها تبدیل به پوششی برای کم کاری حَضرات شده است، تا به جای پاسخ گویی، سخن برانند و شعار بدهند و در مسند شاکی، متهم خیالی را نشانه بروند.
سخن گفتن از نقائص این نشست، مثنوی هفتاد مَن است و در حوصله این قلم نیست. اما آنچه که جای فریاد داشت، مواضع و ایرادات اعزه روحانی این نشست ها بود، که سعی شد به بخشی از آنها با رویکردی تحلیلی اشاره شود.
امید است که روشهای اعتبارسنجی، فهم و کاربست احادیث طبی به سامان آید و عقلانیت و فقاهت ورزی در مقام درخور خود بنشیند و معرفت عالمانه افعال خداوند در طبیعت، نه با نگاه داروینیستی و همسو با مدرنیته، بلکه با نگاهی فقاهی و هماهنگ با تمدن سنتی و وحیانی انبیاء، کاویده و پژوهش شود.
ای کاش مادر حوزه، فرزندان بیشتری از جنس امام (ره) می زایید تا به جای شعار دادن و کلی گویی، با مسائل جامعه اسلامی مسئولانه برخورد کنند و با ذهن نظام ساز خویش، فکری به حال انقلاب اسلامی کنند.و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين
علی امیری — 12 جمادی الاولی 144019 ژانویه 2019 در 1:30 ق.ظ
-
📣. یادداشت/ حجت الاسلام استاد امیری:
ایضاحی بر حدیث «لا عدوی»!
متن پیشرو یادداشت علمی حجت الاسلام و المسلمین علی امیری، مدیر موسسه فقه الطب، طبنا است که پیرامون بررسی روایت «لا عدوی» نگارش شده است.
این حدیث، که در معتبر ترین کتاب حدیثی شیعه وارد شده است، از گذشته دست خوش نقد و نظرات حدیث پژوهان شیعی و اهل سنت بوده است. برخی در دوره معاصر این حدیث شریف را جعلی خوانده اند و برخی ظاهر گرایان از این حدیث مطلق نفی سرایت بیماری را استنباط نموده اند.
یادداشت پیشرو سعی در تقویت معنای درست این حدیث دارد تا از رهگذر آن از خطاهای استظهاری و لغزش های استنباطی در امان بمانیم، شما می توانید متن کامل این مقاله را از لینک زیر دانلود نمایید:
توجه شما را به خلاصه مقاله حجت الاسلام علی امیری جلب می نماییم:
• چکیده پژوهش:
حدیث «لا عدوی» به هیچ عنوان به معنای نفی سرایت بیماری از شخص بیمار به شخص سالم نمی باشد. این روایت در منابع معتبر حدیثی امامیه مانند کتاب شریف کافی وارد شده است. بعضی گمان برده اند این حدیث با مسلمات تجربی و طبی در تعارض است و در مقام رفع این تعارض به برخی دیگر از روایات تمسک کرده اند و با توجیهاتی مانند تخصیص و یا نسخ، سعی در رفع تعارض نموده اند. با توجه به این که دلالت این حدیث روشن بوده و تعارضی با روایات ابواب دیگر و اصول اعتقادی و عقلایی ندارد و از سویی این حدیث در معتبر ترین کتاب حدیثی شیعه نیز وارد شده است، انتساب مضمون این روایت به ائمه ع بلا اشکال صحیح است و باید در فهم معنای درست از آن کوشش و اجتهاد نماییم. با توجه به اضطراب متن روایت و همچنین مفرد بودن چنین مضمونی در منابع حدیثی، احتمال نقل به معنا و یا تصحیف در این روایت بالا است.
آنچه سبب توهم تعارض از این روایات شده است برداشت ظاهر گرایانه و بدون توجه به قرائن کلام بوده است. هر چند بسیاری از فقیهان و محدثان متاخر شیعه در تحلیل و تبیین این حدیث با مشکلی مواجه نبوده اند و احتمالات درستی را بعنوان معنای این روایت ارائه نموده اند، اما برداشت های ظاهر گرایانه بعضی حدیث پژوهان شیعی معاصر و برخی قدمای اهل سنت، موجب شده است برخی این روایت را سریعا موضوعه بخوانند و آن را حدیثی جعلی بنامند. واقعیت مسئله این است که حدیث «لا عدوی» در مقام دفع یک آموزه خرافی یا یک آموزه اشتباه از یک اعرابی بیان شده است لذا فرضا اگر این حدیث در هیچ منبعی هم ذکر نمیشد و به دست ما هم نمی رسید، هیچ خلاء اعتقادی برای ما نیز نمی داشت.
ظاهر گرایی برخی متاخرین و رد و جعلی خواندن برخی معاصرین، موجب شد در مقام دفاع و تقویت معنای درست این روایت، ایضاحی بر حدیث «لا عدوی» داشته باشم.• خلاصه پژوهش:
حدیث «لاعدوی» به هیچ عنوان به معنای نفی سرایت بیماری نبوده است که بخواهیم در مقام حل تعارض با روایاتی چون «فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَد» رفع تعارض نماییم و یا به ضمیمه مسلمات پزشکی بخواهیم آنرا توجیح نماییم.
منظور از نفی سرایت بیماری، به احتمال قوی نفی از اعتقادی جاهلی و خرافی در مورد نحوه و شکل سرایت بیماری بوده است. حال آن اعتقاد جاهلی دقیقا چه بوده، علاوه بر آن که مطلب چندان مهمی نیست اما بی شک پژوهش دیگری را بر بستر کتب تاریخ عرب میطلبد.
متاسفانه برخی با ظاهر گرایی صرف و بدون نگاه فقاهی به این روایات، از ظاهر عبارت «لا عدوی» اطلاق گیری کرده و به گونه ای این حدیث را معنا کرده اند که گویی هیچ سرایتی در هیچ بیماری وجود ندارد و متاسفانه برخی معاصرین هم این مسئله را دست آویز جعل و رد این روایت قرار داده اند.شما می توانید متن کامل این مقاله را از لینک زیر دانلود نمایید:
1 ژوئن 2018 در 8:01 ق.ظ
-
📣. یادداشت/ حجت الاسلام استاد امیری:
نشست هایی بر سر لحاف ملا!
متن پیشرو یادداشت اختصاصی حجت الاسلام و المسلمین استاد علی امیری، مدیر موسسه فقه الطب، طبنا است که پیرامون نقد و بررسی تحلیلی همایش ها و کارگاه های «نظام سلامت در اسلام» نگارش شده است.
این همایش ها مدتی است توسط وزارت بهداشت و با حضور چندی از سخنرانان و پژوهشگران حوزوی تشکیل میشود که اظهارات و مواضع سخنرانان این نشست ها و نظرات ارائه شده آنها مورد توجه پژوهشگران این حوزه قرار گرفته است.
توجه شما را به یادداشت استاد امیری جلب می نماییم:
بسم الله الرحمن الرحیم
حکایت از چه قرار است!
چند صباحی است که سلسله نشست هایی با عنوان «نظام سلامت در اسلام»، با تولیت وزارت بهداشت و مدیریت اداره طب ایرانی برگزار میشود. این نشست ها اغلب در دانشکده های علوم پزشکی و بیشتر در قالب همایش و کارگاه، و به ظاهر با هدف معرفی دیدگاه ها و نظرات متفکرین اسلامی در حوزه «سلامت و دین» و همچنین مطالعات بین رشتهای در این حوزه، فعالیت میکند. این سلسله نشست ها مستقیما توسط کارگروهی تحت نظارت اداره کل طب ایرانی وزارتخانه اجرا میشود.
مستمع و مخاطبِ هَدفِ اين نشست ها، غالبا عامه پزشكان و دانشجویان جوانی هستند كه به تازگي پا در ورطه طبابت سنتی و یا مطالعات بین رشته ای دین و سلامت، نهاده اند یا خواهند نهاد!
اینکه ماحَصَلِ نشست ها چه بوده و سخنوران و اعزه این جلسات چه رهاورد علمی و پژوهشی را رقم زده اند، و اینکه آیا اساسا این نشست ها، نظام سلامت در اسلام را کاویده است یا خیر، در وجیزه حاضر با رویکردی تحلیلی – و نه نقد علمی – پیشکش چشمان شما خواهد شد.ماحَصَلِ این نشست ها!
شما را نميدانم! اما حقیر نتوانستم با عنوان «نظام سلامت در اسلام» ارتباط برقرار كنم. چرا که وقتی وزارت بهداشت، تولیتِ نشست های «طب و اسلام» را داشته باشد، بی شک فرجام آن آشكار است و چشم بسته میتوان مفاد و محتواي آن را حدس زد و حتي سِنخِ اساتید ناظر و فضلای حاضر و سخنورانِ مدعو آن را، سَهل غیب گفت!
البته سخنانِ در خورِ اِمعان نظری از طرف بعضی اربابان نظر در این نشست ها ایراد شد، که بی شک نقد و نظر آنان درباره تعریف و نسبت طب با اسلام، بسیاری از غفلت ها و شتابزدگی های رایج در اعتبارسنجی، فهم و کاربست مرویات طبی را آشکار می کند.
اما بَدِ ماجرا از آن جا شروع میشود که وزارت بهداشت – بخوانید اداره طب ایرانی – با زيركي مهره هایش را به نحوی میچیند و صفحه بازی را بگونه ای می آراید، تا صحنه چنان جلوه کند که گویی ایشان طالب قولِ اَحسن هستند و تشنه کلام فَصل! گویی این نشست ها قرار است، به غایت «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْل» کند و در نهایت «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» را امتثال! گویی که پُرسان پُرسان در بین آراء متنوع و اندیشه های مُتلوِن میگردند تا قول صائب را اختیار کنند! «زهی خیال باطل» که میگویند، مصداقش همینجا است!
نشست های نظام سلامت در غريبي و در ميان توده پزشكان كه هيچ تخصصى در علم فقه و حدیث ندارند، برگزار ميشود، چنين محيطى همچون بازار مسگران است كه سر و صدا و هياهو و قيل و قال و تعصبات، غلبه و غليان دارد و سخنان اشتباه و غير علمي، نه به گوش شنوندگان می آید و نه به چشم تماشاچیان!
این نشست ها خلاف آنچه فریاد میشود، راهبردش ارائه دیدگاه های مطروح در این حوزه نیست. بلکه غایتش تئوریزه کردنِ آرائی است که در عین همسو بودن با اداره طب ایرانی، قائله و مؤونه ای هم برای وزارتخانه نتراشد و حتی الامکان مهر تاییدی شود به پای برنامه های ایشان و چسبی شود به دهان دغدغه مندانِ تحول خواه و گزارش کاری باشد برای پُر کردن بِیلان!
تا به اینجا توقعی هم بیش از این از وزارتخانه نمی رفت و اگر جز این می بود موجبات تعجب بود.آنچه عَجَب آفرید!
اما آنچه عَجَب آفرید و موجب خَلقِ این سیاهه شد، صحنه گردانی و سخنوری اعزه روحانی و حوزویان فاضل این نشست ها بود. تا جایی که بعضی از این فضلای روحانی، پایِ ثابت این نشست ها شدند و سخنور لایتغیر آن. گویی وزارتخانه بدش هم نمی آید که حَرف های نامبارک خود را، از دهان مبارک این فضلا خارج کند. اینجاست که آن حس قدیمی سر باز میکند که: «من از بیگانگان هرگز ننالم، که با من هر چه کرد آن آشنا کرد»!
شرم دارم که بگویم نتیجه تبادل عقول عقلا و فضل فضلای این سلسله همایش ها، جدا انگاری وحی از ساحت علم بوده است و عناوینی چون «مطالعات بین رشته ای طب و دین» و یا «نظام سلامت در اسلام»، خیری جز گرم نگه داشتن رئوس مبارک و راضی نگه داشتن قلوبِ دغدغه مندان این حوزه ندارد!
از منظر اکثر اعزه این نشست ها، موضوع علم و دین، لااقل در علوم مرتبط با معاش، هیچ شباهتی به هم ندارند و حوزه هرکدام از دیگری متفاوت است و کارکرد آنها نیز با هم تهافت جدی دارد.
یاد دارید که چندي پيش يك اقتصاددان لیبرال، با بي حيايي در رسانه ملی سخن از جدا بودن اقتصاد از وحی راند و خط و نشان کِشان، برای علمای اَعلام، حد و حدود ترسیم نمود و برق شمشیر نشان داد، که ای عالمان دین! پایتان را از گلمیتان درازتر نکنید! آخَر اقتصاد را چه کارِ با دین و وحی! فقیهان را چکار با اقتصاد! شما بروید صیغه «ضَرَبَ ضَرَبا»یِتان را صرف کنید!اگر آنجا صدای جدایی اقتصاد از وحی از لسان لیبرال مسلکان به گوش می رسید، اینجا و در این نشست ها سخن از جدایی سلامت از وحی از زبان روحانیون و فضلای حوزوی شنیده میشود!
خلاصه و خروجی علمی این سلسله نشست ها این است که موضوع دین، افعال خدای متعال است که به طور رمزی در طبیعت متجلّی شده است و موضوع علم نیز تبیین و کشف حوادث طبیعی و روابط بین آنهاست و ابزار شناخت این رموز هم آزمون و خطا و تجربه بشری! در این دیدگاه، سخن گفتن از وجود گزاره های علمی در دین، سخنی متناقض خواهد بود و گزاره معتنابه علمی در دین، دست کم در علوم معاش و عرصه های جسمانی حیات وجود نخواهد داشت. بدیهی است که در این دیدگاه، بحث رابطه اسلام و طب به طور کلی بی اساس و بی پایه خواهد بود.
نمیدانم چگونه و چطور باید بعضی فاضلان را شیرفَهماند، که ای حضرات! بحث جدايي آموزه های طبی از وحی، حربه ایست برای پیاده سازی پروژه های رضاخانی در محدود ساختن حضور دین و روحانیت در عرصه های مرتبط با معاش! دعوا بر سر لحاف ملاست! شما چرا میدان داری میکنید! چرا به گرد دایره ای میگردید که نان دشمن را چرب میکند!
تاسف عمیق دارم که بگویم نهایت شانی را که بعضی مدعوین این نشست ها، برای کارکرد وحی در عرصه های هیولانی قائل هستند، آموزه هایی شبیه به تلفظ «بسم الله» و «الحمدلله» در بدو و ختمِ طعام است، البته بعضی هم ناپرهیزی نموده و پا را از این فراتر گذاشته و نگاشتن جمله «يا من اسمه دواء و ذكره شفاء» در بالاي نسخه تجويز دارو را نیز توصیه میکنند! بگذريم كه بعضي غرب زدگان، رحمشان به همین هم نمیرسد و جمله «IN The Name Of God » را زیبنده تر میبینند!نگاه نگارنده به جریان موسوم به «طب اسلامی»
آنچه سبب شد وزارت فخیمه سراسیمه گیوه را وَر کشد و به قول عوام الناس «کُفری» شود و قَمِه و قَدارِه دست بگیرد و چنین نشست هایی را گِردآورد، خزعبلاتی بود که جریانات کذایی طب اسلامی – بخوانید طب خود ساخته – در این چند سال اخیر به اسم اسلام و دین به فضای علمی کشور خورانده اند. تا آنجا که دشمنان داخل و خارج، به مدد شاهکارهای اجتهادی حضرات به اصطلاح طب اسلامی و با تمسک به مجعولات واضح البطلانی چون بخور مریم و داروی جامع و… بدنبال خشکاندن ریشه روایات ماثور و کاشتنِ تخمِ سیاست های شوم سازمان بهداشت جهانی هستند! البته متذکر میشوم که ما هم در اتخاد رویکرد سلبی نسبت به جریان های اخباری مسلک طبی، با نقد های منتقدان این نشست ها، موافق و همسو هستیم (البته فارغ از از تفاوت ها در مبادی، مبانی و روش شناسی نقد).
همچنین به جد معتقدیم که حوزه علمیه باید با کسانی که گَزَک دست دشمنان داده تا نظراتشان اینگونه آلت قتاله ای برای اسلام و اسلام خواهی شود برخورد کند والا این دست مجعولات طبی که به نام اسلام و اهل بیت (ع) تمام میشود؛ هم دستآویزی برای موالیان بهداشت جهانی در ایران است و هم به مثابه آلت قتاله ای برای هر صدای تحول خواهی در حوزه های علمیه!باعثِ اين وجيزه!
في الواقع باعِثِ اين وجيزه و آنچه سبب شد قلم را به انتقاد آراسته کنم، نه عنوان اين سلسله همايش ها بود که ناظر به سلامت و اسلام است، و نه ورود وزارتخانه اي ها به حوزه حديث و استنباط! و نه حتي تعرض حضرات، به مرويات معتبره شيعي! بلكه تنها انگيزه ي اين سیاهه، «آويزه» است! «آويزه» براي اعزه سخنور اين جلسات. آنهم نه همه اعزه! بلكه فقط آن ارجمندانِ حوزوی و سروران روحانی، كه در اين همايش ها به نحوی سخن ایراد یا قلم وارد داشته اند!
اگر بیم از سنگینیِ سایه برخی مناصب و نام ها، بر این ترقیمِ نبود، و غایتش را، که نقدِ «ما قال»ها است به حاشیه «مَن قال»ها تقلیل نمیداد، بی شک نام تک تک اعزه و مناصبشان برده میشد. اما از آنجا که ضمائر، مراجعشان را بهتر از من و شما میشناسند، عطای تَعَرُّف را …!
بعنوان عضوی ناظر و بعضا حاضر در این نشست ها، و در جایگاه کسی که، مَدیدی موضوعِ پژوهشی و تدریسی او این دست موضوعات بوده است، یادآور میشود که این سیاهه با رویکرد نقد تحلیلی نگارش شده و بدیهیست غایت آن نقد علمی و یا بررسی محتوایی جزء به جزء مطالب مطرح در این نشست ها نبوده است.چند آویزه برای عالیجنابانِ روحانی و سخنوران حوزوی این نشست ها!
1.. استظهاراتی کمتر از ظرفیت تُراث!
یکی از مناقشات ما با شما عاليجنابان، مدل استظهاریست که از روایات طبي دارید. استنباطاتی شبیه به منورالفکران غرب زده در علوم انسانی، که بسیار کمتر از ظرفیت موجود در احادیث و اَنگاره های وحیانی و حتی تُراث است.
استظهاراتی که آبشخورِ آن، خودبنیادی معرفتی و عاقبت آن، خاصه در علوم معاش، تایید ضمنی گزاره های تکنولوژیک و همسو شدن با تغییرات خانمان سوز مدرنیته و زدن مهر برائت پای تک تک این گزاره ها است.
در واقع متد استنباطی شما حضرات، زمینه پاسخ گویی به سوالات تمدنی در حوزه سلامت را منتفی می کند و این عدم پاسخ گویی همان، و وادادگی، متابعت و مُطاوع اوامر غرب شدن هم، همان! مدل استظهاری شما تمدن اسلامی را به مثابه کشوری بدون گمرک میکند که هر اسب تِرُوایی به نام «عدم رَدع و امضای شارع» وارد آن میشود، همانگونه که بعضی هم قطارانتان در اقتصاد، فرهنگ و سیاست اینگونه کرده اند.
از حوزه اي که گرد خمودي و دکترا زدگي بر آن پاشيده شده و در آن باب فقاهت و حُراَنديشي متناسب با مُبتَلابِهاتِ جامعه مفتوح نيست و سَعيِ درخوري، از سوي مديرانش براي شنيدن انديشه هاي مخالف، دیده نمي شود و حوزه اي که فاصله اش از دو منبع اصلي و مامن انحصاري شريعت، آشكارا عَيان است، تا جايي که برخي از دانش آموختگانش پاره اي از تصنيفات روايي را، اي بسا حتي مَس هم نكرده اند، انتظار نداريم كه رويكردي فقاهي و ضابطه مند به مرويات طبي و ابواب اطعمه و اشربه، داشته باشند.
اما ديگر از عالیجنابان روحانی این نشست ها هم انتظار نداريم كه تك تك مرويات ابواب طبی را روي چوبه دار قضاياي شخصيه برند، و طناب آب و هوای مکه و مدینه را، دور گردن مرویات معتبره بیفکنند و با لَگَدِ علم رجال، کثیری از خزائن معرفت را حلق آویز کنند و در نهایت با نظریه «علم دینی و غیر دینی» تیر خلاص بر پیکر بی جان و نحیف مرویات معتبره طبی بزنند!
هر چند به جد معتقدم كه نگارشات پسران بسطام و جناب مستغفري و يا رساله مُذَهّبه و امثال ذلک، اَبعد كتب به معصومین (ع) هستند و هیچ گاه شانی برای منفردات این اوراق قائل نبوده ام، که بخواهم آنها را در طریق استنباط بیاورم، اما هیچگاه هم حاضر نبوده ام کلمه ای از روایات معتبره مجامع اربعه را و یا اوراق مکتوب قدمای اصحاب و اَعلامِ کِبار را، با خروار خروار تجارب متطببین و پورسیناهای طول تاریخ معاوضه کنم! که تن دادن به یکی از این دو، بی شک آباد نمودن منزل دوزخی است.
در واقع متد استنباطی شما حضرات زاویه ای را میگشاید که سیاست های بهداشتی تمدن مدرن را با زبان فقه و دین تئوریزه میکند. حقاً اینجانب وضعیت فاجعه بار تندرستی رُجُولِمان را و اسفناکی آمارِ اَمراضِ نِسوانمان را در عصر حاضر، تابعی از همین زاویه گشوده شده میدانم، که اگر لَختی نیندیشیم باید منتظر تطور آن به زاویه منفرجه و سپس به زاویه منفجره باشیم! این وصف سرانجامِ اندیشه منحطی است، که شما سروران آنرا به نام عقلایی خواندن، استظهار مینمایید!2.. تعامل غیر فقاهی با نصوص!
بسیاری از فقیهان و متفکرین اسلامی، اجتهاد مصطلح و رایج امروز را، که در جمله طلبگی و معروفِ «هدایه تا کفایه» خلاصه میشود، نه تنها برای فقاهت ناکافی میدانند بلکه معظم آنرا دور کننده اذهان از استنباط سلیس و روان نیز میدانند! اجتهادی که طالب علم را بر سفره ای مینشاند که آن سفره بجای سیراب کردن، تشنه تر و به جای سیر کردن، گرسنه ترش میکند.
بي شك امروزه شاهد استنادات بی ظابطه و اجتهاد های – بخوانید رو خوانی – افسارگسیخته به مرويات غير موثق طبی هستیم. حقیر با تشکیک و تعريض در فضایي حوزوي و فقاهي، نسبت به آداب، مناسک و معاجینی که وثوقي ندارد و مفسده هايي نیز بر آن مترتب است و حتی بعضا دستاويز تقدس بخشي به شطحيات طبی ميشود، به جد موافق و مشوق هم هستم. ضمن این که متذکر میشوم با مفتوح شدن باب نگاه اخباری مسلکانه به احادیث، قطعا زمينه براي به مُحاق رفتن کثیری از خزائن موثق و وحیانی فراهم مي شود و عرصه براي بي دينان حوزه سلامت، فراخ! و در نهایت این کار مجامع موثق حدیثی را به قتلگاه بی اعتنایی و خرافه انگاری خواهد برد و نتیجه آن چیزی جز رنسانس شیعی نخواهد بود.
باید بسیار متأسف بود که سرورانی که به مناصبی چون «مدیر گروه قرآن و حدیث» مزین هستند، چگونگی تشخیص وَضع و جَعل مرویات طبی را در کُتُبِی چون «الموضوعات» و در خلال مطالب بی مایه افرادی چون «ابن جوزی» دنبال میکنند! طبيعى است بيراهه رفتن سر از بيابان در آوردن است! طفلي كه كمال علم را در نقاشى هاي خوش آب و رنگ مى داند، بديهي است روايات ماثور طبي را، كه فاقد عكس و نقاشيست، مشتی لاطائلات بخواند!
حقيقت اين است كه اين غوغاسالارى ها و هجمه هاى تیز و تند و بعضا هتاكانه، كه توسط سخنوران و متولیان اين دست همايش ها نسبت به مرويات موثق طبي، نثار ميشود، نه تنها برهانى مبرهن، بر کذب بودن ادعاى «نظام سلامت در اسلام» و «مطالعات بین رشته ای سلامت و دین» است، بلكه حكايتى روشن از «جدايي علم و دين» نيز دارد! كه دود آن از سخنان سخنوران بر خواسته و در چشم سلامت و نسل ایتام آل محمد (ص) مى نشيند!
به شما عالیجنابان عرض میکنم که ای کاش تیغ تیز نقدتان، دو لَب داشت! یک لَبِ آن، دامانِ اسلام را از یاوه های حضرات به اصطلاح طب اسلامی میزدود و لَبِ دیگر آن، ننگِ عقلایی خواندن بهداشت مدرن و رسواییِ مهر برائت زدن، بر سیاست های شوم پزشکی را از ساحت اسلام، روحانیت و فقاهت میزدود!
اي كاش در ضمن نقد بر جريانات منحط اخباري مآب، بر سیاست هایی نیز میتاختید که خاک سلامت جامعه را به توبره کشیده است و سنت های وحیانی و دیرین طبی را به تاراج برده است.
با احترام به شما عاليجنابان عرضه میدارم که اين تمسک به فروع و تضييع اصول، و عدم اولويت سنجي، نتیجه ای را به بار می نشاند، که عینا جریانات اخباری مسلک طبی به بار نشانده اند. اگر قرار است انديشمندان حوزوي و سروران روحانی، به مسائل مرتبط با طب و سلامت ورود کنند، اي كاش عليه سیاست های کلان سلامت مانند مسئله تراریخته ها، ورود مي کردند و دامن حوزه ها و روحانيت را از ننگ برائت، بر این دست موضوعات مبرا مي فرمودند.3.. استنباط از مرویات طبی، موقوف بر آشنایی با طب است!
بریده باد زبان و شکسته باد قلم، اگر قصدی جز هدیه، نیتی جز خِیر و غایتی جز اصلاح، در ورای این سیاهه باشد! لذا با تواضع و رعایت ادب و توجه به جایگاه اعزه و روحانیون این نشست ها، عرضه میدارم که برای فهم بهتر جایگاه سلامت در اسلام و صد البته درک ابواب طبی و نسبت آن با عصر مدرن، لطفا قدری اوراق طب قدیم را تورق کنید و بیشتر مباحث مرتبط با آگروتروریسم و بیوتروریسم را استماع نمایید و اندک درنگی هم در بحران پزشکی غرب و آمار های فاجعه بار آن کنید.
به جد معتقدم که هر چه مباحثه و مفاهمه در اطراف و اكناف علوم طبيعي، فيما بين اهل فن، ازدياد يابد؛ نقاط اشتراک بيشترى در فهم آن موضوع پيدا ميشود و در رهگذر آن از لغزش های استنباطی و استظهاری شما عالیجنابان کاسته میشود.
به قول امام امت، بالاترين قذارات، كه تطهير آن را با هفت دريا نتوان نمود، قذارات جهل مركّب است و تا انسان به لوث اين قذارات آلوده است، قدمى به سوى معارف نخواهد برداشت. بزرگان توصيه كرده اند كه انديشمندان در هر حدّى از دانش كه هستند به آن حدّ قانع نشوند، كه اين وقوف در داشته ها و قناعت در كسب معارف، از تلبيسات بزرگ ابليس است و نعوذ باللّه منه.
جاي حیرت و شگفت است که اعزه سخنورمان، در طول اين سالهاى متمادى تعليم و تدريس، هیچ ملازمت، مجالست و مؤانستي با انديشمندان و حكمايي كه در علم طب، محاسن سفید كرده اند، نداشته اند تا اینجا که يكي از همین اعزه در بخشي از ایراداتش گفته بود: «بنده مجبور شدم براي اين همايش كمي در علم طب قدیم تحقيق كنم».
اهل فن و آنها كه دستى بر آتش مباحثات داغ طبي دارند، نيک مى دانند كه دستيابى به درجه استنباط از مرويات موثق طبي، موقوف بر آشنایی با طب قدیم است، چرا که این دست روایات، در مقام تخاطب و با توجه به ارتکازات مخاطبان آن عصر صادر شده اند. بی شک جایگاه توجه به ارتکازات مخاطب در استنباط – بعنوان توجه به قرائن کلام – آنقدر والا هست تا کسی که اطلاعی از آن ندارد دست کم خاموش بماند و اظهار نظر نکند.
جالب توجه اينجاست كه به اقرار خود سخنوران این نشست ها، هیچکدام شناختی از علم طب و ابواب آن ندارند و حوزه تخصصي آنها چيز ديگريست. انصاف حکم میکند که قضاوت دربارۀ ابواب طبی را، که نیازمند معرفت حداقلی – ولو تقلیدی – به طب قدیم است، به دوش کسانی بنهیم که به ارتکازات طبی مخاطبین عصر صدور و مطاوی آنها احاطه بیشتری دارند.
برای نشان دادن اهمیت مسئله توجه به قرائن صدور و ارتکازات مخاطب، مثالی را به عرض انور میرسانم.
فی المثل برای اینکه مسئله «اقتصاد» را از مرویات شیعی استنباط نماییم و در زمان فعلی به عنوان اقتصاد اسلامی در جامعه تئوریزه کنیم، دست کم سیر استنباط، موقوف بر دو مسئله است.
اول آشنایی با اقتصاد مدرن که اساسش پول اعتباری است و بستر پیاده سازی آن یعنی مدرنیته.
دوم آشنایی با اقتصاد قدیم که اساسش نقدین یا همان ذهب و فضه مسکوک است و بستر تحقق آن یعنی تمدن سنتی و کهنِ برجای مانده از معصومین.
چگونه میشود این اقتصاد را در آن بستر، و آن اقتصاد را در این بستر، پیاده کرد؟! نمیشود تفاوت پول اعتباری امروز را با نقدین عهد قدیم ندانست و آن هنگام دل به دریای مرویات اقتصادی زد و از اعماق آن فتاوای اقتصادی را برای تمدن فعلی بیرون کشید. اگر مناط همین مثال را در مباحث طبی نیز تنقیح نمایید مقصود ما در این مقال روشن خواهد شد.
به جد معتقدیم که وحی برای اداره جوامع بشری برنامه عملی و مشخصی دارد و از سویی نیز باید بدانیم که آن برنامه به هیچ عنوان به طور تام و تمام، در بستر مدرنیته پیاده نخواهد شد! (و صد البته این بدان معنا نیست که در چنین حالتی باید تسلیم محض تمدن مدرن هم شد!)4.. بازی در زمین طب استعماری!
می گویند روزی يك مسلمان و یهودی، تصمیم به مناظره درباره حقانیت اسلام و یهود می گیرند. ابتدا شخص یهودی که زیرک تر بود، از مسلمان می پرسد: «آیا شما حضرت موسی را قبول دارید؟». مسلمان بدون درنگ، می گوید: «صد البته». یهودی می پرسد: «این که کتاب آسمانی یهود تورات است را نیز قبول دارید؟». مسلمان می گوید: «بله حتما». یهودی می گوید: «خب پس در حقانیت موسی و دین یهود هر دو مشترکیم و تردیدی در آن نیست. حالا باید بحث را از حقانیت پیامبر شما محمد (ص) و دین اسلام شروع کنیم و ببینیم آیا چنین پیامبری مبعوث شده است یا خیر و …»!
حكايت مواضع و سخنان اعزه این نشست ها هم همین است. کسی که در این نزاع تمدنی و اندیشه ای، تمدن استعماری و سیاست های منحط طبی جَهَلِه مدرن را، پذیرفته باشد و به کمال و پیشرفتگی آن، حداقل در عرصه هيولاني و معاش خضوع کرده باشد و همیشه بحث را از اینجا پی گرفته باشد که ادله کمال مادی طب رایج و علل نگون بختي طب ما، چه بوده است، بی شک توانایی تحلیل و استنباط از مروایات طبی را ندارد! حتی اگر هم در قله فقاهت و اجتهاد سیر کند!
اینجاست که شاید به یکباره «تزریق واکسن» را واجب بخوانیم و «تغییر جنسیت» را، امری مباح و پزشکی مدرن را «حاصل پیشرفت های علمی انسان»!
باید سوگمندانه اذعان کنم که روحانیت و حوزه های به اصطلاح علمیه، در برابر مسائل مبتلابه جامعه اسلامی و سخنان زعیم و مقتدای عزیزش، بی اعتنا است و در چنین بستری است که غرب زدگان پزشکی، میدان دار و فعال خواهند بود و متدینین منفعل! اینجاست که به اسم تخصصی شدن موضوعات، اهالی فقاهت و استنباط، بندها را به آب می دهند و قافیه ها را می بازند!
اینجاست که داشته های غنی خود را مُشتی فرمایشات عَقیم میخوانیم و داشته های تهی آنان را، خزائن تجربه و علم بشری! اینجاست که حتی اگر روایت متواتر در صحیح ترین کتب شیعی هم به کرات و مرات نقل شده باشد، آن را به واهی ترین بهانه ها کنار میگذاریم!
سنت ستیزی و تجدد پرستی، پلورالیسم معرفتی و پیشرفت باوری، از جمله اصول تفکر در تمدن مدرن امروز محسوب می شوند كه به غايت جزء مباني طب رايج و البته طب سنتي وزارتخانه اي – بخوانید طب ایرانی – است.5.. مودبانه، شانه از تکلیف الهی خالی کردن!
جسارت را خرج مي کنم و اول به خود و سپس به عالیجنابان روحانی و فضلای حوزوی این سلسله نشست ها عرضه میدارم که، ما مردمان تن پروري هستیم! آن هم از نوع حادش! امروزه تن پروری در ایدئولوژی اگر بیداد نکند، حتما غوغا میکند!
متأسفم که این دست همایش ها تبدیل به پوششی برای کم کاری حَضرات شده است، تا به جای پاسخ گویی، سخن برانند و شعار بدهند و در مسند شاکی، متهم خیالی را نشانه بروند.
هر هنگام در این مملکت عزم، جزم شد، که كاري صورت نگیرد و شانه از تكليفی الهی خالی شود، یا براي آن سلسله همايش و نشست و کارگاه برگزار شد يا با بودجه درهم و دیناری، پژوهشكده اي تاسيس كردند و برای آن پروژه هایی به بلندای یک قرن، تراشیدند، و آنگاه پشت تریبون ها رفتند و با اَبرُوانی درهم نشسته و تبختری در اندام تنیده و صدایی در اعماق حلق پیچیده، گفتند: «بله، کارها باید با تدبیر و بصورت علمي انجام گیرد. مباحث بسيار پيچيده و حساس است!».
از من بپرسید نام این را میگذارم: «مودبانه، شانه از تکلیف الهی خالی کردن»!
تئوریسین های معمم این نشست ها، که گاها خود از مسئولین حدیثی و صاحب منصبان پژوهشگاه ها و موسسات حدیثی هستند گاها در قامت یک طلبکار به گونه ای سخن میگویند که گویی تابحال دوران رضاخان بوده است و ایشان در محجوریت به سر میبرده اند و حق تورق هیچ ورقی را نداشته اند. لابد آن عمارت های سر به فلک خراشیده و بودجه های از کیسه سرازیر شده و پژوهشگران به خط شده، ارتباطی به ایشان نداشته است. سالهاست که مجموعه های عریض و طویل حدیثی در قم با تکیه بر متد اجتهادی رایج، فرصت داشته اند که مرویات معتبره شیعی را در زمینه طب و سلامت استخراج و دسته بندی و فهم کنند.
دریغ دارم و اندوه! از روزگاری که دُرِ نایاب احادیث معتبر طبی، به دست ما کیمیاگران سوداگر، به خاک و خاکستر بدل میشود و خوف دارم از روزي که این احادیثِ زبان بسته، زبان بگشایند و اندكي زان همه بسيار را صیحه زنند! که چه رُئُوسِ مُعَمَمِی در گريبان حسرت و تأمل فرو نخواهد رفت! باور کنیم که شریعت در زمانه ما وارونه است و این تصویر وارونه، حکایتی حقیقی از وضع اسفناک سلامت در تمدن فعلی دارد و آخر الامر این گِرِه کور، فقط با سرپنجه های آن نازنین خورشید پشت ابر، باز خواهد شد.6.. غرب گرایی اسلامی!
یقینا عالیجنابان و اعزه معمم این نشست ها، با مظاهر ضد فرهنگی غرب قرابتی ندارند و حتی ناقد آن هم هستند! شکی نیست! اما غرب گرایی به اینجا ختم نمیشود. غرب گرایی اصطلاحی این سیاهه معنای دیگری، متفاوت با معنای رایج دارد، و آن عبارت است از ستیز با برهنگی و فحشای غرب و در عین حال عمیقا دل در گرو علم و تکنولوژی غرب داشتن و آنرا قبله فناوری و دانش خواندن، تا به اینجا که غایت القصوای بعضی اعزه، در دو کلمه خلاصه می شود، «آمریکای اسلامی»!
فاروق بین غرب گرایی اسلامی با غرب گرایی مطلق، فقط اِعراض از همان مظاهر ضد فرهنگی است و بس! گویی غرب فقط مشکلش در مینی ژوب ها و سرهای برهنه نسوانش است. آمال اینان برای تمدنی در تراز اسلام، همان «آمریکای اسلامی» است و بدیهی است غیر از آن را تحجر و واپسگرایی بخوانند! این همان چیزی است که من آنرا «غرب گرایی اسلامی» مینامم.
غرب گرایی اسلامی، بر خانِ علمی این دست جملات نشسته و ثمره چنین تفکراتی است: «به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم».
این مطلب بیش از هر کسی نگارنده را متأسف میسازد که بگوید جریان علمی حاکم بر کشور، ولد نامشروعیست، که ماتَرَکِ ماسونهاي دورانِ امثال میرپنج حقیر است! آن زمان که در عالمِ ذَرِ ذهن این خائنان، مدرنیته شَقی شد و آن هنگام که رَحِمِ اجاره ای مام وطن، با این نطفه ناپاک بارور گشت و با سرپنجه های تَردَستی چون امیرکبیر، زایانده شد، و آن زمان که برقِ چشمان این نو رسیده نامشروع، حدقه ی مومنین را نشانه رفت، باید اَعلام دین، این نطفه را در رحم سر می بریدند یا دست کم، کوی و بَرزن را به نامشروع بودنش بَصیر می ساختند. اما چه کنیم که تفکر افراطیِ اصولی، که چندی است حاکم بر حوزه های علمیه شده است، اجازه احتیاط عند الخوف را نمیدهد و مهر برائت را به پای سِجِلِ هر جنین نامشروعی میکوبد.
جنینی که اینک قامت گرفته و قوای اندیشیدن دارد. اندیشه های اولاد نامشروعی چون مدرنیته، غایتش چیزی جز انسان نخواهد بود. اندیشه ای که همه چیز را برای معاش بدون معاد میبیند و با افساری گسیخته، ریل گزاری های تمدنی انبیاء را یکی پس از دیگری میدرد! اندیشه ای که ثمره تلخ و زهر آلود آن، جدایی انسان از خدا، دین از اجتماع، اقتصاد از اسلام، طب از وحی و در یک کلام جدایی علم از دین است.
به شما عالیجنابان یادآور میشوم که سلامت در نگاه مدرنیته یعنی مَسخِ در آفريدگان! مَسخی که مامورٌ به حضرت ابليس است – نعوذ باللّه منه – و به قطع مدرنیته در اِتيان اين اوامر، مطيع ترین خَناس است! يگانه هستي بخش عالم فرمود: « … وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ ». مدرنیته تغییر را از دین و مبانی نظری شروع کرد و به علوم و فنون جدید و به دنبال آن به تغییر در طبیعت و عالم تکوین و در یک کلام، علوم معاش رسید.
بیایید و به جز مشاهده ابزار آلات وسیع تمدن مدرن در پزشکی و ابزارهای تشخیصی و جراحی، قدری بیشتر به میراث بر جای مانده از انبیاء و معصومین (ع) التفات کنید که بر بستر چنین نگاهی است که فهم عمیق از روایات طبی پدید می آید.
اما چه کنیم که سیاست هاي میرزا ملکم خانی در حوزه سلامت و موج استعمار پسامدرن در کشاورزی، غذا و دارو، ایران را چنان تحت چنبره سازمان های جهانی برده است که تفکر متفکرین این نشست ها، جز فکر آنان، چیزی نمی اندیشد و جز عمل آنان، کاری نمیکند و جز امر آنان، فرمانی نمیبرد!قلم آخر!
سخن گفتن از نقائص نشست های نظام سلامت در اسلام، مثنوی هفتاد مَن است و در حوصله این قلم نیست. اما آنچه که جای فریاد داشت، مواضع و ایرادات اعزه روحانی این نشست ها بود، که سعی شد به بخشی از آنها با رویکردی تحلیلی اشاره شود.
امید است که روشهای اعتبارسنجی، فهم و کاربست احادیث طبی به سامان آید و عقلانیت و فقاهت ورزی در مقام درخور خود بنشیند و معرفت عالمانه افعال خداوند در طبیعت، نه با نگاه داروینیستی و همسو با مدرنیته، بلکه با نگاهی فقاهی و هماهنگ با تمدن سنتی و وحیانی انبیاء، کاویده و پژوهش شود. اینگونه است که دیگر نه نظاره گَرِ افراط حضرات طب اسلامی خواهیم بود و نه تفریط های عالیجنابان نظام سلامت در اسلام و طب ایرانی!
به توفیق حق و صاحبِ اسم شافی حجت بن الحسن علیه السلام در شهریور ماه سال جاری همایشی با عنوان «روش شناسی استنباط در احادیث طبی» از سوی موسسه فقه الطب، طبُنا در شهر مقدس قم برگزار خواهد شد و به کثیری از شبهات و سوالات مطروحه پاسخ داده خواهد شد. انشاءالله.و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين
علی امیری — 9 رمضان المبارک 143926 می 2018 در 10:03 ب.ظ
-
📣. اطلاعیه/ معاونت سایبری موسسه طبنا:
آغاز فعالیت کانال موسسه فقه الطب در پیام رسان ”ایتا و سروش”
آغاز فعالیت کانال موسسه فقه الطب در پیام رسان ایتا و سروش
با عنایت به حمایت از پیام رسان های داخلی، کانال موسسه تخصصی فقه الطب، طبنا که پیش از این در پیام رسان تلگرام فعالیت و اطلاع رسانی داشت از ابتدای اردیبهشت ماه 1397 در پیام رسان داخلی و ایرانی ایتا و سروش فعالیت خواهد نمود.
لذا از همه ی شما عزیزان تقاضامندیم کانال موسسه طبنا را در پیام رسان ایتا و سروش دنبال نمایید.
منتظر شما در پیام رسان های داخلی به آدرس زیر هستیم. جهت ورود به کانال ما لینک های زیر را در پیام رسان سروش و ایتا سرچ نمایید :
https:// sapp.ir/tebona
https:// eitaa.com/tebona
30 آوریل 2018 در 9:32 ب.ظ
-
📣. یادداشت/ استاد و پژوهشگر حوزه علمیه:
نقدی بر داروهای خودساخته!
مواجهه با جریانات مدعی طب اسلامی از ابعاد گوناگونی برخوردار است. یکی از این ابعاد طرح مباحث علمی و نقد درون مکتبی است که عمدتا با روش تکیه بر مقبولات یک جریان انجام میشود.
یادداشت «نقدی بر داروهای خودساخته» توسط یکی از پژوهشگران حوزی و محقق و مدرس علم طب نگاشته شده است. نگارنده با تکیه بر همین رویکرد و با دغدغه اصلاح و روشنگری نسبت به وضعیت فعلی طب اسلامی نقدی به برخی از داروهای رایج این جریان بیان داشته است که حقیقتا جای شک و شبهه ای در این زمینه باقی نخواهد گذاشت.
یادداشت پیشرو حاصل تجمیع چندین یادداشت پراکنده در فضای مجازیست که چندی پیش توسط نگارنده محترم این متن منتشر شده است. این یادداشت به صورت کامل، اولین بار در سایت موسسه فقه الطب منتشر میشود.
امید است با نشر چنین نقدهایی هرچه بیشتر در راستای نقد جریان مدعی طب اسلامی و اصلاح بدعت هایی که در این حوزه به نام اسلام و روحانیت گذاشته شده است گامی برداشته شود و بیش از پیش به مسیر احیاء طب سنتی اسلامی ایران کمک شود، در پایان متذکر میشویم که نام نگارنده با توجه به درخواست ایشان برده نشده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«نقدی بر داروهای خودساخته»
با توجه به اینکه این روزها عنوان «طب اسلامی»، «طب اهل بیت ع»، «طب الرسول ص» و… توسط عده ای مدعی دروغین، مستمسک ساخت، فروش و ترویج داروها و نسخه هایی شده است، بر آن شدم که نقدی کوتاه، البته با زاویه ای متفاوت از سایر نقد های موجود، به برخی از داروهای معروف و پر فروش این جریان داشته باشم.
هرچند بنده از نزدیک با این جریان ارتباط داشته ام و از نزدیک شاهد نسخه پیچی ها و فروش داروهایشان نیز بوده ام، به وفور اشکالاتی در نحوه نسخه پیچی و تجویز دارو دیده ام، اما فی الحال در این وجیزه قصد دارم با تکیه بر مقبولات و مسلمات این جریان و با تاسی به ابراهیم خلیل، بت های اعتقادی امروز در عرصه طب را، که در اذهان بعضی دوستداران حدیث و روایت شکل گرفته، بشکنم، که ای بسا مرضی رضای صاحب رضا باشد.
باید متذکر شوم که نقدی که شاهد آن هستید کاملا مستقل بوده و از جایی کپی و یا برداشت نشده است و صرفا مطالعات و مشاهدات بنده بر متون و آثار این جریان است که اولین بار توسط موسسه فقه الطب، طبنا منتشر میگردد.
بخشی از ادعاهای جریان دروغین طب اسلامی، که حتما به کرات در سایت ها و کانال هایشان دیده و شنیده اید، این است که ما در علم طب، هیچ نیازی به تجربه و رجوع به کتب طبی کهن و استفاده از مکاتب درمانی دیگر نداریم و به راحتی تمام نسخه های درمانی را میتوانیم از روايات استخراج کنیم و نياز به هيچ منبع دیگری نداریم.
تعداد دارو های این جریان شاید به بیش از صد قلم برسد، اما از باب «مشت نمونه خروار است» بخشی از این دارو ها را نقد خواهم کرد تا رسوایی این جریان بیش از پیش بر همگان مبرهن شود.
قبل از ارائه نقد اصلی باید عرض کنم که متد و روش این متن در نقد این داروهای خودساخته، با تکیه بر مقبولات خود این جریان نگاشته شده است. فی المثل تمام استدلال ها در نقد های پیشرو بر اساس مقبولات مسلم و منقول این جریان خواهد بود. لذا به مسائل حدیثی و رجالی و … خیلی پرداخته نشده است تا جایی که حتی یکی از مفروضات این مقاله – از باب جدال احسن – این است که تمام روایات موجود در حوزه طب، همگی موثق بوده و همگی از جانب امام ع صادر شده است و حتی تمام آنها برای شرایط زمانی و مکانی حال حاضر قابل استفاده است. با چنین پیش فرضی به نقد برخی از این دارو ها میرویم تا جای هیچ توجیه و سوء تفاهمی را باقی نگذارد.
نکته آخر هم این است که برخی از داروهای این جریان نام های مختلفی دارد، لذا سعی شده است تمامی این اسامی و خاصه اسم مشهور آنها که این مدعیان به کار میبرند را بیاوریم.
1. نقد کلی بر تمام دارو های ترکیبی این جریان!
در باب اصل ترکیب کردن ادویه و گیاهان دارویی سوالاتی مطرح است. شاید اساسی ترین سوال این باشد که ما طبق چه قاعده، دلیل و متدی، شرعا و قانونا، حق داریم، گیاهی را با گیاه دیگر ترکیب کنیم و به اسم طب اسلامی و اهل بیت علیهم السلام عرضه کنیم؟
یکی از مهمترین مشکلات داروهای خود ساخته جریان مدعی طب اسلامی، همین جا مشخص میشود. این جریان یا اساسا متکی به روش و متدولوژی خاصی نیست یا اگر هم برای ترکیب ادویه، متدی داشته باشد، در بسیاری از موارد، بر همان مبانی هم پایبند نیست و به آن عمل نمیکند. بارها دیده شده خود مبنایی را طرح میکنند و آن را در بوق و کرنا میکنند اما خودشان از همان روش خودساخته هم پیروی نمیکنند.
یکی از روشهای این جریان برای ساخت داروها و معاجین، این است که باید حداقل نام گیاه دارویی در روایات و احادیث ذکر شده باشد و هر دارویی به غیر از داروهایی که نامشان در روایت امده است، جزء داروهای اسلامی و طب اسلامی نخواهد بود. این در حالی است که گاها به همین روش و مبنای خودشان هم پای بند نیستند و در بسیاری از موارد، آنجا که قافیه را تنگ میبینند، از گیاهان غیر روایی هم استفاده میکنند. این در حالی است که همان داروها هم فقط با سلیقه شخصی و به دور از کارآزمایی و رجوع به کتب مرجع طبی و تجارب حکمای سنتی انتخاب میشود و در بسیاری از موارد نتایج درمانی خاصی را هم به همراه ندارد.
امام صادق علیه السلام به طبیب هندی، که قائل به تجربی بودن علم طب بود، فرمودند:
«چگونه انسان فهمید که بعضی از این گیاهان نمیتوانند کاربرد دارویی داشته باشند مگر آن که با دارویی دیگر ترکیب شوند؟ مثلاً هلیله هندی، مَصطکی رومی، مشک و دارچین چینی، بیضه بیدَسْتر از ترکستان، افیون مصری، صبر یمنی، بورق ارمنستانی و … از اجزای دارویی در سرتاسر زمین، باید با هم ترکیب شوند؟ بعضی از این داروها، ریشة گیاهان، بعضی پوست، بعضی برگ، بعضی میوه، بعضی عصاره، بعضی مایع، بعضی صمغ و بعضی روغن گیاهان هستند. بعضی از آنها عصارهگیری و پخته میشوند و بعضی از آنها عصارهگیری میشوند ولی پخته نمیشوند، و نیز انواع گیاهانی که به زبانهای مختلف نامگذاری شدهاند و جز با ترکیب با برخی گیاهان دیگر، خاصیتی ندارند. (بحار ج 3 ص181)»
این سوالی که امام صادق علیه السلام فرمودند درمورد همه داروهای ترکیبی وجود دارد. یعنی ما این سوال را باید نسبت به داروهای ترکیبی در هر مکتبی و خاصه این جریان موسوم به طب اسلامی، هم بپرسیم! سوال این است! فی المثل چه کسی ترکیب تخم شاهی، خردل، آمله، کاکوتی، تخم کرفس، گزنه و 15 گیاه دیگر را تقویت کننده هوش یا تقویت کننده قوای جنسی شمرده است؟ کدام حدیث و آیه این را فرموده است؟ این در حالی است که همین آقایان با ترکیب گیاهان فوق دارویی به نام داروی «تقویت هوش» ساخته اند. بدون اینکه متد و روش خاصی – حتی روایت – برای ترکیب این دارو ها داشته باشند.
در مواردی که اهلبیت علیهم السلام مجوز استفاده از یک گیاه را به نحو عام داده اند و ما دلیلی بر مضر بودن آن نداریم، از سویی هم شواهد بسیار بر موثر بودن آن داریم، می توانیم تجربه کنیم و آن را در موارد دیگر تعمیم دهیم.
در بحث ترکیب دارو های گیاهی – همانگونه که حضرت به طبیب هندی فرمودند – سوال این است که چه کسی می تواند بفهمد ترکیب این گیاهان مضرّ نیست؟ و یا چه کسی میداند ترکیب فلان گیاه با فلان گیاه دیگر از خواص آن نمیکاهد؟
پس فی الجمله در بحث ترکیب گیاهان دارویی نمی توانیم بدون دلیل و مدرک و مستندی، دارویی را روی مردم تجربه کنیم. قطعا در هنگامی که به خطا برویم و به بیمار ضرر جسمانی بزنیم بدون شک ضامن خواهیم بود.
2. بر فرض که بر اثر تجربه به این نتیجه رسیدیم که این ترکیبات فی المثل موجب تقویت هوش می شود، از کجا بفهمیم که برای دیگر اعضا مضرّ نیست؟ همانگونه که در مورد داروی قند این جریان عرض خواهیم کرد، ترکیب «صبر زرد» و «حنظل» هر چند باعث کاهش قند می شود، اما به شدّت برای کبد مضرّ است، مخصوصاً کبدهایی که صفرای زیادی تولید میکند.
شاید ده سال یا بیست سال دیگر تازه متوجّه شویم که داروهایی که به صورت آبزن تجویز می شود و هیچ مستند حدیثی و روایی هم ندارد، چه ضررهایی دارد! فی المثل شواهدی موجود است که برخی افراد پس از آبزن کردن داروی اذخر (داروی خودساخته این جریان مدعی)، یائسه شده اند.
لذا به نحو کلی باید بگوییم احتمال ضرر در داروهای خودساخته ای که هیچ شاهد و دلیلی بر آن نیست بسیار بالا خواهد بود.
- در بخش دیگری از مناظره امام صادق علیه السلام با طبیب هندی، امام فرمودند:
«چگونه انسان می تواند بفهمد که این داروها و گیاهان مختلف، در صورتی که با هم ترکیب شوند فایده دارند و در صورت ترکیب نشدن بی فایده هستند؟»
این کلام امام صادق علیه السلام، جواب کسانی است که استدلال و متدشان برای ساخت داروهای طب اسلامی – بخوانید طب خود ساخته – این است که چون اهلبیت علیهم السلام نام فلان دارو را برده اند پس ما دیگر حق داریم این مفرده را برای سایر بیماری ها هم تجویز و یا تجربه کنیم.
در پاسخ به این گزافه ها باید از این حضرات بپرسیم آیا شما علم اهلبیت علیهم السلام را دارید؟ چه حقّی داریم که خودمان را با ایشان مقایسه کنیم؟ اهلبیت علیهم السلام می دانستند که ترکیب گیاهان چه منافعی دارد و عالم به این حوزه بودند، اما ما اطلاعات اندکی در این حوزه داریم. پس به چه حقّی به نام اسلام و طب اسلامی با جان و سلامتی مردم بازی می شود؟؟
اگر این داروها به نام طب سنّتی و طب شخصی، عرضه می شد، کمتر کسی ناقد این جریان میشد و داد سخن سر میداد. چون طبّ سنتی آنچنان ادعای وحیانی بودن ندارد و این ادعا را ندارد که تمام داروهایش از طریق وحی رسیده است. اما کسانی که ادعای وحیانی بودن این تجویزها را دارند و با تمام اطبّای سنّتی مقابله می کنند، باید پاسخ بدهند که داروهایی که در هیچ کتاب روایی وجود ندارد را با چه مجوز و متدی میسازند و برند اسلامی میزنند؟ به قول معروف «واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند – چون به خلوت می روند خود کار دیگر می کنند».
4. در بسیاری از داروهای ترکیبی این جریان، گیاهانی وجود دارد که اهلبیت علیهم السلام توصیه به خوردن آن نکرده اند و در روایات به عنوان داروی مالیدنی یا … تجویز شده است و نیز مواردی وجود دارد که اصلاً نام فلان گیاه دارویی، حتی در روایات هم نیامده است (دقیقا مخالف مسلک خودشان). به طور مثال یکی از این موارد «تخم کتان» است! این تخم، در چند داروی مدعیان طب اسلامی استفاده می شود. در صورتی که فقط در روایتی برای داروی بواسیر، آن هم به صورت مالیدنی توصیه شده است! فی الحال سوال ما این است که به چه دلیل در داروی موسوم به «باه زنان»، «باه مردان» و «زردک» از تخم کتان استفاده شده است؟
مگر این جماعت بارها و بارها نگفته اند که طب اسلامی طبی مستقل است و نیاز به هیچ مکتب و کتاب و حکیمی ندارد؟ این تجویزات که در هیچ روایتی نیامده است! پس طبق چه دلیل و مبنایی به نام اسلام و طب اسلامی عرضه می شود؟
وقتی کسی ادعای اسلامی بودن دارد و می گوید طبم، طب اسلامی است و نیاز به هیچ مکتب دیگری ندارم، چرا باید انقدر درون مکتبش التقاط داشته باشد؟ چرا بارها و بارها از نسخه های غیر روایی استفاده می کند و به اسم طب اسلامی عرضه میکند؟!
این یک بام و دو هوا در اکثر داروهای ترکیبی خودساخته این جریان مشهود است.
فی الحال برای روشن تر شدن این موضوع و بیان بعضی مصادیق آن، از باب نمونه به چند داروی خودساخته این جریان که به نام اسلام و ائمه علیهم السلام فروخته و عرضه میشود اما هیچ منبع، مستند و مرجع روایی و علمی ندارد، اشاره میکنیم:
1. داروی فیبر رحم (نام دیگر آن: داروی لوز)
ترکیبات و مفردات این دارو: اسارون + اوشق + ایرسا + جاوشیر + بادام تلخ + بابونه + اذخر
نقد:
- مفرده اول «اسارون»:
بر اساس جستجو در تمام روایات، این گیاه فقط در روایت داروی «مرکب3»، آن هم به صورت خوراکی وارد شده است. هیچ منبع روایی وحدیثی دیگری، نام این دارو را بعنوان داروی غیر خوراکی نبرده است.
حال با تکیه بر مقبولات این جریان، که همان نقل داروهای روایی و حدیثی است، این سوال پیش می آید که طبق چه روایت و حدیثی، «اسارون» به صورت آبزن توصیه می شود؟ مگر غیر از این است که طبق متد مدعیان طب اسلامی، اگر چیزی در روایت و احادیث نیامده باشد، نباید به صورتهای دیگر مصرف شود؟
یکی دیگر از ادعاهای مضحک این جریان این است که مثلاً چون «اسفند» در روایات فقط به صورت خوراکی توصیه شده است و هیچ حدیث دیگری دال بر دود کردن آن وجود ندارد، لذا به این دلیل نباید «اسفند» را دود کرد! چرا؟ چون روایتی از اهلبیت علیهم السلام وجود ندارد که فرموده باشند، «اسفند» را دود کنید! باید عرض کنم یک بام و دو هوا نمیشود. همین جماعت مدعی طب اسلامی در داروهایی که برای بیماریهای زنان ساخته اند، گیاهان متعددی را به صورت آبزن توصیه می کنند، در حالیکه در روایات فقط به صورت خوراکی توصیه شده است و هیچ دلیلی بر آبزن کردن این گیاهان در روایات نیست.
- مفرده دوم «اوشق»:
یکی از مدعیان مشهور طب اسلامی، در مورد «اوشق» اینچنین گفته است:
«وش یا ودج که در روایات آمده را الان نداریم. یک گیاهی به نام وشق (درعربی) یا اوشق (در فارسی) داریم که احتمالا همان وش است. وج هم اگیر ترکی است. احتمال دارد مراد از وش همان اوشق باشد و احتمال دارد که مراد از ودج همان وج یا اگیر ترکی باشد.!!!»
سوال این است: گیاهی که احتمال دارد در یکی از داروهای ترکیبی (مرکب3) آمده باشد و طرز استفاده از آن هم خوراکی هست، چرا باید به صورت آبزن توصیه شود؟ از کجا معلوم «وش»، همان «اوشق» باشد؟! از کجا معلوم این لفظی که در روایت آمده است «وش»، یا «وج» باشد؟! آیا گیاهی که با چندین احتمال از یک روایت نسبت داد می توان به اسم طب اسلامی توصیه کرد؟
- مفرده سوم «ایرسا»:
ایرسا، ریشه زنبق است و زنبق در روایات فقط به صورت سعوط و روغن آن به صورت ضماد توصیه شده است. باز هم همان اشکال قبل! طبق چه دلیل حدیثی و روایی، این گیاه برای رحم و فیبرم مفید است؟ طبق چه دلیلی می توان آن را وارد رحم کرد؟ چرا مفرده ای که دستور استفاده آن در هیچ حدیث و روایتی نیامده را به نام اسلام به مردم عرضه میکنید؟
- مفرده چهارم «جاوشیر»:
باز هم همان اشکال قبل! این گیاه فقط به صورت سعوط توصیه شده است نه آبزن! سوال این است که طبق چه دلیلی آن را به اسم اهل بیت علیهم السلام به بیماران رحمی میدهید؟
- مفرده پنجم «بادام تلخ»:
بادام تلخ، فقط در روایت داروی شافیه توصیه شده است! آن هم به صورت خوراکی! باز هم همان اشکال قبل! رحم عضو حساسی است، که ممکن است با یک دارو، آسیب دیده و دچار مشکلات متعدد شود. قطعاً معده از رحم مقاومتر و محکمتر است و طبق مبنای این جریان، نمی توان هر داروی خوراکی را بدون دلیل روایی به صورت آبزن توصیه کرد. اما چرا در این داروها استفاده شده است؟
- مفرده ششم و هفتم «بابونه و اذخر»:
باز هم همان اشکال قبل! مانند موارد دیگر فقط به صورت خوراکی در بعضی روایات توصیه شده است نه به صورت آبزن!
میبینید این دارو هیچ منبع و مرجع حدیثی، تاریخی، مدرن، سنتی، تجربی و… ندارد و فقط بر اساس نظرات موهوم یک فرد در طب اسلامی ساخته و ترویج میشود.
2. داروی ورم رحم (نام دیگر آن: هوفاریقون)
ترکیبات: اذخر + کتان + گزنه + بادام تلخ + زنیان + بابونه + سداب + انجدان + هوفاریقون +بنج + سکبینج
نقد:
- مفرده اول«هوفاریقون»:
در هیچ یک از منابع روایی و حدیثی، گل راعی، گل هزار چشم، علف چای یا همان هوفاریقون پیدا نشده است. مدعیان طب اسلامی هم در سخنان و کتابهایشان توضیحی نداده اند که از کجا این گیاه را آورده اند و در این داروها استفاده میکنند. جالب اینجاست که بعضی از همین جریانات، اسم این دارو را، به نام همین گیاه گذاشته اند. باید از اینان پرسید اگر شما متکی به روایات و احادیث هستید و غیر از آن را رد میکنید، لطفا پاسخ دهید چطور از این مفرده استفاده میکنید در حالی که در هیچ روایتی حتی نام آن هم ذکر نشده است! سوال ما این است که طبق چه دلیل حدیثی و روایی برای مشکلات رحم از این گیاه استفاده میکنید؟ کدام عقل یا تجربه یا کتاب مرجع یا روایتی، توصیه به این نوع استفاده کرده است؟
- مفرده دوم«سکبینج»:
در بعضی روایات به عنوان داروی «ریح» در روایت معرفی شده است. اما باز هم هیچ مدرکی برای استفاده در این بیماری وجود ندارد.
- مفرده سوم «بنج»:
این مفرده در روایت داروی جامع، آمده است! البته مصرف خوراکی آن نه آبزن! باز هم همان اشکال قبلی! یک بام و دو هوا نمیشود!
- بقیه ترکیبات هم هرچند در روایت آمده است اما توصیه به آبزن کردن آن نشده است و هیچ اطلاعات دقیقی از نحوه استفاده و ساخت آن در روایات داده نشده است.
سوال اساسی ما از این جریان کذایی این است که اگر هر گیاهی به صرف این که فقط نامش در روایات آمده است – ولو برای هر درد و مرضی که باشد، اعم از خوراکی و … – می توان آن را به هر طریقی مصرف کرد؟ اگر پاسخ خیر است، که خود چرا اینگونه داروهایتان را میسازید و عرضه میکنید؟! اگر که پاسخ، آری است، پس چرا مثلا با دود کردن اسفند، استفاده از عرقیجات، درمان با زالو و… به صرف اینکه در روایات نیامده است، مخالفت می کنید؟ مگر غیر از این است که به کرات افرادی را دیده ایم که با عرق نعنا و زالو و دود اسفند و … درمان شده اند!
اگر درمان کردن و نتیجه گرفتن مهم است و ملاک ما درمان شدن است – و نه لزوما روایی بودن دارو – پس چرا مفرداتی مثل اسطخودوس و اکالیپتوس و… را که همه در درمانگری آنها اجماع دارند توصیه و تجویز نمیکنید و آنها را مفردات غیر اسلامی میخوانید؟ اگر مهم این است که با گیاهان و موادی که اهلبیت علیهم السلام فرموده اند درمان کنیم، پس چرا این همه گیاهان غیر روایی در داروهای شما وجود دارد؟ آیا این یک بام و دو هوا نیست؟!
3. داروی تقویت هوش (نام دیگر آن: لبان، داروی تقویت جنسی، جزر، زردک، داروی نعوظ)
ترکیبات: انیسون + گزنه +بذر کتان + تخم هویج + تخم شاهی + شقاقل +زنجبیل + وج ( اگیر ترکی )+ خردل + خولنجان + کندر+ جوز بوا + تخم شلغم + مقل ازرق + آمله + کاکوتی +بسباسه + سعد کوفی + دارفلفل+ زعفران+ انغوزه + تخم کرفس + تخم تره + کنجد + تخم خشخاش + تخم پیاز (حدود 27 ترکیب)
نقد:
- اولا در کدام کتاب یا طبق کدام تجربه قطعی و کدام روایت، این ترکیبات موجب افزایش حافظه یا افزایش نیروی جنسی می شود؟ فقط چند مورد از این 27 گیاه در روایت و احادیث برای تقویت حافظه یا تقویت جنسی ذکر شده است. بیشتر موارد حتی در کتب طب سنتی و تجربه های مادر بزرگ های ما هم برای تقویت هوش یا تقویت جنسی ذکر نشده است.
- ثانیاً از کجا معلوم که اینگونه ترکیب کردن گیاهان مضر نباشد؟ چه روایتی گفته است که ترکیب این 27 گیاه ضرر نداشته و یا موجب از بین بردن فوائد یکدیگر نمی شود؟ طبق آنچه در احادیث و روایت آمده ما مجاز هستیم هر گیاهی را به هر میزانی که خواستیم با هم مخلوط کنیم و به نام طب اسلامی و اهل بیت علیهم السلام عرضه کنیم؟
- ثالثاً برخی مفردات این گیاه یا در روایت یا در سخنان بعضی از مدعیان اصلی و مشهور طب اسلامی هم رد شده است! توجه شما را به برخی از آنها جلب میکنم:
1. کنجد: یکی از مدعیان اصلی طب اسلامی، بر اساس یک روایت از منابع اهل سنت – که همان روایت هم دو معنا دارد – استنباط کرده اند، کنجد موجب ضعف حافظه می شود! بماند که علامه مجلسی ره هم ذیل روایت می فرماید: «منظور از جلجلان، گشنیز است نه کنجد». اما بر فرض که بتوانیم بر اساس این روایت که از لحاظ سند و منبع و دلالت و حتی تجربه هم کاملاً ضعیف است، بگوییم کنجد موجب ضعف حافظه می شود، سوال این است که چرا خود این حضرات طب اسلامی، در برخی داروهایشان کنجد را توصیه می کنند؟ این یک بام و دو هوا را چه کنیم؟
2. تخم شاهی: در روایات از شاهی به عنوان سبزی بنی امیه، یاد شده است! هیچ سند تاریخی، روایی، تجربی، سنتی و … نداریم که شاهی یا تخم شاهی موجب تقویت هوش یا تقویت تخمدان زنان شود. با مبنای خود این حضرات قاعدتا نباید از این گیاه در داروهایشان استفاده شود اما فراوان در داروهای زنان و این داروی مذکور استفاده شده است. حال با این جو و خفقانی که این آقایان به راه انداخته اند، مگر کسی جرأت دارد بگوید: «بادکش، موجب تقویت تخمدان و از بین رفتن کیست تخمدان می شود؟؟؟» اگر کسی به جز داروهای خود ساخته این جریانات، دارو و درمان دیگری تجویز کند، این مدعیان طب اسلامی لطف و عنایتی به او خواهند کرد که بیا و ببین.
3. انیسون (بادیان رومی): این گیاه منبع و سرشار از هورمونهای زنانه بوده و در طول زمان باعث ضعف جنسی آقایان می شود. حال این گیاه در داروی تقویت جنسی آقایان وارد شده و برای ایشان تجویز می شود!!! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
4. کاکوتی: اگر مدعیان طب اسلامی لطف کنند روایتی که نام کاکوتی در آن آمده باشد را ذکر کنند ممنون میشویم! ما که هرچه تحقیق کردیم روایت و حدیثی بر آن ندیدیم. حال چطور آنرا تجویز میکنند خدا میداند! ضمن اینکه در منابع طب سنتی این گیاه برای درمان عفونت و مشکلات معده و … آمده است نه تقویت هوش!
5. موارد دیگر مانند انغوزه و گزنه و خولنجان و تخم شلغم، هرچند نام آنها در روایت آمده است، اما برای موارد دیگر مانند مارگزیدگی و معده و … سفارش شده است و معلوم نیست بر اساس کدام تجربه یا کدام کتاب روایی، برای تقویت هوش یا تقویت جنسی نیز مفید است! (البته مطمئن باشید خود این حضرات هم نخواهند دانست)
4. داروی صاف کننده خون (نام دیگر آن: زنبق)
ترکیبات: برگ کاسنی + عناب کامل + آلوی سیاه با هسته + زرشک کوهی + ریشه ایرسا + تخم کاهو + گل بنفشه + دانه انار شیرین
نقد:
- سوال ما! طبق چه دلیلی می توانیم این مفردات دارویی را با هم ترکیب کنیم؟ حدیث، روایت، آیه و یا وحی منزلی داریم؟ ما هنوز متوجه نشدیم مبنای طب اسلامی که برخی اساتید و مدعیان آن میگویند چه چیزی است؟ آیا اگر دارویی در روایات نبود، باید آن را رد کرد؟ واقعا جای سوال دارد این آقایان چه متد و روشی در طب اسلامی دارند که به آن پای بند باشند!
- داروی مذکور – داروی صاف کننده خون – از محبوب ترین دارو های درمانگران این جریان مدعی دروغین طب اسلامی و پای ثابت نسخه هایشان است. علاوه بر مشکلات خونی، برای پا درد و ریزش مو و مشکلات چشم و گوش و … تجویز می شود!! حال با چه مبنای حدیثی خدا میداند!
- همیشه مدعیان طب اسلامی گفته اند: «چون در خصوص عرقیات روایتی نداریم، پس عرقیات جزء طب اسلامی نیست. یا چون در مورد دود کردن اسفند روایت نداریم پس نباید آنرا دود کرد» حال سوال ما این است! آیا روایت داریم که هر گیاهی را می توانیم با هر گیاه دیگری ترکیب کنیم؟ طبق چه حدیث و روایتی، سبزی، میوه، بذر، ریشه و گل را در این دارو با هم ترکیب میکنید؟ لطفا حدیث آن را بیاورید!
- مفرده زرشک در این دارو:
راس جریان مدعی طب اسلامی، بارها گفته است، زرشک کوهی مضرّ است و برخی دیگر هم گفته اند سرطان زاست! و البته چون در روایت هم نام آن نیامده پس نباید استفاده کرد! البته سخن ایشان ملاک بنده نیست، ولی برخی از این افراد خیلی اصرار دارند که فقط مواردی که در روایت نام آنها آمده است باید مصرف شود. حال با تکیه بر همین مبنای خود این حضرات، سوال میکنیم، چرا در داروی صاف کننده خونتان، زرشک هم مخلوط می کنید؟! با این که خود چنین گفته اید! این جز نشانه تناقض و جهل، نشانه چیز دیگری نیست؟!
- مفرده عناب و آلو در این دارو آن هم به صورت کامل و با هسته:
سوال ما! طبق چه دلیلی ما می توانیم هسته عناب و آلو را بخوریم؟ فقط در یک روایت، عناب با هسته به عنوان سرمه توصیه شده است، آن هم نه برای خوردن! آیا اهلبیت علیهم السلام گفته اند هسته میوه جات را بخوریم؟؟؟
تنها دلیل اینکه هسته آلو و عناب را استفاده میکنند این است که فلان آقا، بعنوان راس جریان موهوم طب اسلامی گفته است که این کار را انجام بدهید. در یک کلام، چون فلان آقا گفته است، این دارو میشود جزء طب اسلامی و همانند کلام معصوم! و اگر کسی داروی صاف کننده خون تجویز نکند، بی سواد بوده و حقّ تجویز و طبابت ندارد!
- مفرده ریشه ایرسا در این دارو:
ایرسا همان زنبق است. زنبق در روایت – و نه ریشه آن هم – فقط به صورت سعوط در بینی یا به صورت روغن توصیه شده است و توصیه خوراکی ندارد. باز هم همان اشکال همیشگی! اگر مستند روایی ریشه زنبق را یافتید ما را نیز بی خبر نگذارید!
- مفرده دانه انار شیرین در این دارو:
از مقبولات خود این جریان مدعی استفاده میکنیم! امام صادق علیه السلام فرمودند: «أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَشْرَكَنِي فِيهِ أَحَدٌ مِنَ الرُّمَّانِ. هیچ چیزی نزد من مبغوض تر از این نیست که کسی با من در انار شریک شود.»
در روایت دیگر امام صادق علیه السلام فرمودند: « أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَكَلَ رُمَّانَةً حَتَّى يَسْتَوْفِيَهَا أَذْهَبَ اللَّهُ الشَّيْطَانَ عَنْ إِنَارَةِ قَلْبِهِ أَرْبَعِينَ يَوْما. هر کس یک انار را کامل بخورد شیطان تا چهل روز از او دور می شود»
بنابر این روایات، کامل خوردن انار محبوب اهلبیت علیهم السلام بوده است! یکی از بزرگترین ایرادهای این داروی خودساخته – یعنی داروی صاف کننده خون- این است که یک انار در چند قوطی تقسیم می شود و چند نفر در خوردن یک انار شریک می شوند و قطعاً این کار طبق روایات مکروه بوده و مبغوض پیامبر و امام صادق علیهما السلام است!
نکته آخر اینکه انار ملس بهتر از انار شیرین است! حضرت فرمودند: «ذُكِرَ الرُّمَّانُ الْحُلْوُ فَقَالَ الْمُزُّ أَصْلَحُ فِي الْبَطْنِ». البته به نظر نمی رسد داروسازان عزیز این جریانات موسوم به طب اسلامی به مزه انار توجه کنند!
5. داروی قند بالا (نام دیگر آن: عدس الملک)
ترکیبات: عدس الملک + تخم شنبلیله+ برگ شنبلیله+ هندوانه ابوجهل + صبر زرد
نقد :
- مفرده اول «عدس الملک»:
در روایات نام این مفرده ذکر نشده است. نحوه چسباندن این مفرده به طب اسلامی و اسلام اینگونه است که چون نام عدس در روایات به صورت مطلق آمده است و عدس الملک هم از خانواده عدس میباشد، پس «عدس الملک» هم اسلامی است!
این حضرات طب اسلامی، گفته اند که بر اساس تجربه، عدس الملک باعث پایین آمدن قند می شود. این درحالی است که تجربیات و تحقیقاتی صورت گرفته، که نشان داده است هیچ تأثیری در پایین آمدن قند ندارد و فقط برخی عطاری ها این دارو را به عنوان کاهش قند تجویز می کنند.
- بنابر مقبولات خود این آقایان، تجویز عدس الملک، حنظل و صبر زرد، کاملاً مخالف نص صریح روایت است. زیرا امام صادق علیه السلام فرمودند: « مَا جَعَلَ اللَّهُ فِي شَيْءٍ مِنَ الْمُرِّ شِفَاء. خداوند در هیچ چیز تلخی، شفا قرار نداده است.» بر اساس ادعای خودتان که فقط باید به روایات رجوع کرد و هیچ چیز دیگری را ملاک قرار ندهیم، باید پاسخ دهید این سه گیاه، که از تلخ ترین گیاهان هستند را چرا به خورد مردم میدهید؟ آن هم هر سه را با هم؟
- مفرده دوم «هندوانه ابوجهل» یا همان «حنظل»:
این مفرده تنها در روایت داروی شافیه 19 ماهه، به اندازه یک حبّه، توصیه به خوردن آن شده است و هیچ توصیه دیگری به خوردن آن در هیچ روایتی نشده است. اگر بر اساس تجربه می شود دارویی را که در کاهش قند موثر است، وارد طب اسلامی و اسلام کرد چرا به تجربه های دیگر که قطعی هستند توجه نمیکنید؟ مگر همین تجربه نمی گوید که این گیاه بسیار سمی است و مصرف مداوم آن باعث از بین رفتن کبد می شود؟ پس چرا این دارو را ماه ها به بیماران تجویز میکنید؟
بماند که بسیاری از تجارب بیان گر این بوده است که این دارو در کاهش قند بسیاری از صفراوی ها هیچ اثری ندارد و در موارد متعددی پس از مدتی باعث افزایش قند آنها شده است!
اگر گوشی برای شنیدن دارید بدانید و بشنوید که از لحاظ طبی، یکی از علل اصلی قند، صفرای سوخته است که باعث می شود لوز المعده از کار بیفتد و توان تولید انسولین را از دست بدهد. صفرایی که توسط حنظل فعال میشود به طور موقت، لوز المعده را هم فعال می کند، اما چون بسیار گرم است در طول زمان باعث تولید سودا شده و دیگر اثری در کاهش قند نخواهد داشت.
تجربه دیگر این است که این دارو، در زنان باردار و افراد مسن و نیز نوجوانان، تأثیر بسیار بدی داشته و بعضاً باعث خونریزی روده می شود. پس چرا این دارو را به همه و در هر سن و سالی تجویز میکنید؟ آیا میتوانید در قیامت پاسخ گوی این همه اراجیف خود باشید؟!
- مفرده سوم صبر زرد (آلوئه ورا):
طبق تجربه، ترکیب صبر زرد و حنظل – که فوق العاده صفرازا هستند – در افزایش گرمای کبد و ایجاد بیماریهای کبدی (مانند سیروز کبدی و …) بسیار موثر است. چه بسا افرادی پس از یکی دو سال استفاده از این داروها، دچار مشکلات کبدی شوند. مشکلاتی که به اسم طب اسلامی و به اسم اسلام به آنها وارد شده است و تنها اثر آن، تخریب چهره اسلام خواهد بود.
6. داروی جرجیر (نام دیگر آن: باه زنان)
ترکیبات: تخم زردک + تخم شاهی سه برابر بقیه + تخم کتان+ گزنه + شقاقل + گل سرخ تبریزی
نقد:
1. یکی از نقدهای عمومی به تمام داروهای ترکیبی این است که از کجا می دانیم ترکیب این گیاهان، باعث از بین رفتن خواص آنها نمی شود و یا باعث ایجاد بیماری نمی شود؟
همچنانکه برخی ترکیبات مثل تخم مرغ و ماهی، بیماری زا هست، ممکن است در گیاهان دارویی هم اینگونه باشد که ترکیب چند گیاه با هم، ایجاد بیماری کند. بحث ترکیب را به تفصیل عرض کردیم.
2. مفرده اول «تخم شاهی»:
در کتب معتبر روایی، بابی به نام «جرجیر» هست. به دوستان توصیه می کنم روایات این باب را ببینند. به چند روایت در مورد شاهی اشاره می کنم:
روایت اول: امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که در شب شاهی بخورد، رگ جذام در بینی او به حرکت در می آید و در حالی می خوابد که کم خونی می گیرد. (مَنْ أَكَلَ الْجِرْجِيرَ بِاللَّيْلِ ضَرَبَ عَلَيْهِ عِرْقُ الْجُذَامِ مِنْ أَنْفِهِ وَ بَاتَ يُنْزَفُ الدَّمُ.)
جالب است که تمام داروهای این جریان مدعی که در آن از شاهی استفاده شده است، در شب مصرف می شود و همه این داروها به اسم طب اسلامی تجویز می شود!!!
روایت دوم: شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد کاسنی و بادرنجبویه و شاهی پرسید. حضرت فرمودند: کاسنی و بادرنجبویه برای ماست و شاهی برای بنی امیه هست. (قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْبَقْلِ الْهِنْدَبَاءِ وَ الْبَاذَرُوجِ وَ الْجِرْجِيرِ فَقَالَ الْهِنْدَبَاءُ وَ الْبَاذَرُوجُ لَنَا وَ الْجِرْجِيرُ لِبَنِي أُمَيَّةَ)
این دو روایت در کتاب شریف کافی (ج6 باب جرجیر) آمده است.
روایت سوم: امام باقر علیه السلام فرمودند: شاهی، گیاهی است که کنار درب جهنم هست. (عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْجِرْجِيرُ شَجَرَةٌ عَلَى بَابِ النَّار) این روایت هم در کتاب شریف محاسن (ج2) آمده است.
بر مبنای مقبولات روایی جریان کذایی طب اسلامی، به نظر شما سبزی بنی امیه که در آتش جهنم می روید و موجب تحریک جذام شده و کم خونی می آورد، چه ارتباطی به اسلام و طب اسلامی دارد؟ طبق چه دلیلی باید در چند داروی طب اسلامی استفاده شود؟
کسانی که فریاد می زنند که عرقیات در روایات نیامده، پس اسلامی نیست، چگونه این گیاه را اسلامی می دانند و در داروی «تقویت هوش» و «ثفا» و «باه زنان» و «باه مردان» و «داروی نعوظ» از آن استفاده می کنند؟! در حالیکه صریحاً رد شده است و هیچ روایتی هم بر آن نداریم!
4. شقاقل: هرچند نام این گیاه در روایات آمده است، اما معلوم نیست طبق چه دلیلی این گیاه برای تقویت قوای جنسی زنان تجویز می شود. یعنی طبق چه منبعی و چه تجربه ای، این گیاه مقوّی باه شناخته شده؟
سوالی که در مورد شاهی نیز هست. طبق چه دلیل تاریخی، روایی، تجربی، سنتی، مکاشفه ای و …، شاهی باعث تقویت جنسی زنان می شود؟
این سوال را در مورد تخم زردک نیز داریم. زردک به عنوان تقویت جنسی مردان در روایت معرفی شده است و اما در کتب طب سنتی هیچ کجا به عنوان تقویت جنسی زنان دیده نشده است. حال این داروی ترکیبی چه نسبتی با تقویت جنسی زنان دارد و چه ربطی به اسلام دارد خدا می داند و بس!
7. داروی سودابر (نام دیگر آن: افتیمون)
ترکیبات: افتیمون + هلیله + بلیله + آمله + صبر زرد + بادرنج بویه
نقد:
نکته بسیار مهمی که در هلیلجات، بلیله و آمله وجود دارد این است که، ترکیب این سه گیاه، مجفف بسیار قوی بدن است! تجربه نشان داد این سه ترکیب برای کسانی که خشک مزاج هستند و البته غلبه صفرا یا سودا هم دارند، باعث خشکی مزاج بیشتر شده و ایجاد سردرد و معده درد و … می کند. (به همین جهت هم داروی اطریفل بسیار بلغم زداست و رطوبت بدن را خشک می کند)
سوال این است که اولاً طبق چه دلیلی این گیاهان در دارویی ضد سودا، باید استفاده شوند؟ ثانیاً طبق چه دلیلی این ترکیب، باعث از بین رفتن خواص گیاهانی که همراه این دارو است، نمی شود؟
خدا میداند چه مشکلاتی که از این تجویزهای غلط و داروهای خودساخته ایجاد می شود و به اسم اسلام و طب اسلامی تمام می شود.
8. دیگر داروها
با نقدهایی که تا کنون بیان شد، می توانیم اشتباهات – بخوانید فاجعه ها- دیگر داروهای این جریانات را نیز به دست بیاوریم. چون بسیاری از مفرداتی که در داروهای خودساخته این حضرات وجود دارد، در این سلسله نقدها به آنها اشاره شده است.
مثلاً این حضرات برای کاهش قند خون، یکی از توصیه هایی که میکنند این است که، کلاه بادمجان را، در آب جوشانده و مصرف کنند. در حالیکه اگر کسی توصیه کند که مثلاً «دم کرده پوست گردو» یا «چوب گیلاس» برای قند خون خوب است، همین آقایان با تندی و لحن آتشین به او می گویند: «کجا اهلبیت علیهم السلام گفته اند که چوب و پوست میوه جات را بخورید؟ کدام پیغمبر اینگونه تجویز کرده است؟!! مگر ما علف خور هستیم که هر چیزی را بخوریم!؟؟ ».
اما همین که مدعی اصلی طب اسلامی و رأس این جریان، فلان تجویز را بفرمایند _ با اینکه حتی خودساخته هم باشد _ گویی وحی منزل شده و جبرئیل مستقیماً آن را برای ایشان آورده است، دیگر احدی لب به اعتراض نمیگشاید و هیچ کس شک نمی کند که این تجویز اسلامی و روایی نبوده است!
دیگر تجویزی که این حضرات میکنند این است که جوشانده 30 عدد هسته خرما را، برای سنگ کیسه صفرا توصیه میکنند. باز هم همان اشکالات قبلی به این جا هم وارد است!
باید عرض کنم نتیجه این نوع دارو فروشی و تجویزات غلط، این است که فقط مردم به اسلام و طب اسلامی بدبین می شوند. همچنانکه با عنوان بانکداری اسلامی – که پایه اش اقتصاد لیبرالیستی و ربوی غربی بود – و هیچ ربطی به اسلام و مسلمین نداشت و دقیقاً همان اقتصاد سرمایه داری غرب بود، نام اسلام و اقتصاد اسلامی را خراب کردیم! همچنان که با عنوان دانشگاه آزاد اسلامی – بخوانید آزاد از اسلام – فقط اسم اسلام تخریب شد و چهره علم اسلامی چرکین و کثیف!
این طب اسلامی هم به اسم اسلام و ائمه ع ضربه میزند و این داروهای خودساخته نتیجه ای جز بد بین کردن مردن به اسلام و ائمه نتیجه دیگری ندارد. همچنانکه بارها و بارها دیده ایم کسانی را که با این داروها نه تنها نتیجه نگرفته اند بلکه بیمارتر شده و چون پناهگاهی جز طب شیمیایی ندارند دوباره به دامن طب جاهلانه غربی پناه برده اند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بنده خدا – 11 دی 1396
یادآور میشویم نام نگارنده با توجه به درخواست ایشان نوشته نشده است.
3 ژانویه 2018 در 11:49 ق.ظ
-
📣. مقاله/ استاد حسینی و عادلزاده
اعتبارسنجی حدیث «عنوان بصری»
مقاله پیش رو اثر پژوهشی استاد سید جمال حسینی و استاد علی عادلزاده است که در مجله پژوهی «کلام و ادیان» منتشر شده است.
دانلود متن pdf مقاله:
در چکیده این مقاله آمده است:
«حدیث عنوان بصری در سدههای اخیر شهرت یافته و در عرفان و اخلاق مورد توجه قرار گرفته است. این حدیث نخستین بار در قرن ششم هجری قمری در مشکاة
الأنوار علی بن حسن طبرسی و سپس در آثار شهید اول و شهید ثانی به صورت مرسل روایت شده است. عنوان بصری به کلی ناشناس است و حتی نامگذاری به
«عنوان» در تاریخ عرب و اسلام، نادر است. در متن روایت عنوان بصری، عناصر تاریخی اندکی دیده میشود؛ با این وجود، همین اطلاعات اندک نیز با دانستههای
تاریخی مانند طبقه، محل زندگی و جایگاه امام صادق ع سازگار نیست. برخی فقرات حدیث در منابع متقدمتر به افراد دیگری نسبت داده شده است. وجود اصطلاحات متاخر، استناد به روایتی نبوی که در بوم حدیثی مدینه شناخته شده نبوده
است، وجود الفاظ، اصطلاحات، مضامین و قالبهای صوفیانه از دیگر مشکلاتی است که اصالت حدیث را تضعیف میکند. با نظر به مجموع شواهد سندی و متنی،
اعتبار حدیث و صدور آن از امام صادق ع قابل دفاع نیست و به احتمال زیاد ریشه در فضایی صوفیانه دارد.»31 جولای 2024 در 4:57 ب.ظ
-
📣. مقاله/ استاد عمیدرضا اکبری
سندسازیهای کتاب طب الأئمة
مقاله پیش رو اثر پژوهشی استاد عمید رضا اکبری است که در مجله پژوهی «مطالعات حدیثی معاصر» و کانال وزین غلوپژوهی منتشر شده است.
دانلود متن pdf مقاله:
در چکیده این مقاله آمده است: «کتاب «طبالأئمة» به عبدالله و حسین، فرزندان بسطام منسوب است. عموم راویان صدر اسانید، همچون خود آن دو ناشناختهاند. فرزندان بسطام در اسانید کتاب، بیشتر واسطه روایت از طریقی خاص فرض شدهاند. این ابهام پیش رو است که حدود و ریشه این ضعفها چیست؟ با بررسی مقایسهای اسانید گوناگون کتاب و مشابهیابی آنها در دیگر منابع، معلوم میشود نامهای ابتدای بیشترِ اسانید، ساختگی و کاملاً بیضابطه است و تنها نام تعداد انگشتشماری از مشایخ صدر اسناد، واقعی است. البته، شواهدی از تعویض در ادامه هر دو دسته از اسناد در دست است. سندسازیِ تعویضیِ ضابطهمند در کتاب، شاخصههایی متفاوت با سندسازی بیضابطه در ابتدای اسناد دارد و این دو نوع سندسازی عمومی در دو مرحله صورت گرفته است. از میان چند شیخ شناختهشده در صدر اسناد، بیشترشان از غالیان هستند و در طبقات متقدمتر اسناد کتاب هم شواهد توجه مؤلف به سرانِ خطابیه مانند: ابوالخطاب، ابنمهران و شریعی بسیار است و هم شاخصههای اختصاصی اسانیدِ غالیانِ خطابی فراوان به چشم میخورد. البته، مؤلف از برخی دفاتر حدیثی امامیه نیز به صورت وجادهای بهره برده است. مؤلف کتاب و تحریفگر اسناد به صورت قطعی شناخته نشده است، ولی رجال، الگوهای سندسازی، توصیفات اختصاصی اسناد و تحریفات آن در «طبالأئمة» تناسب بسیار بالایی با کتاب نصیری «الهدایة» خصیبی دارد.»
همچنین در بخش نتیجه گیری این مقاله آمده:
1 -در حـدود 87 درصـد از اسـانید طب الائمه، واسـطه مؤلـف تـا پارهسـندهای ثابـت در انتهـای اسـانید، رجالـی ناشـناس و متغیـر هسـتند کـه نامشـان در هیـچ جایـی از دیگـر منابـع و حتـی طب الائمه تکــرار نمیشــود. بنابــر قرائنــی، گفتــه مستند نشــده انصــاری دربــاره جعلی بــودن اکثــر رجــال ابتــدای اســناد درســت اســت. ایــن اســناد در واقــع ناقــص بوده انــد و کســی بــا نام هــای ســاختگی تکمیلشــان کــرده و تعابیــر حاکــی از ارســال را نیــز حــذف کــرده اســت.
2 -اسـانید از کتـاب الگوهـای خاصـی دارد، و تعـداد کمـی از مشـایخ ابتـدای اسـناد رجالـی واقعـی هسـتند کـه بیشترشـان ارتبـاط عمیقـی بـا غالیـان دارنـد. ضعـف شـدید اسـناد کتـاب، وجـود راویـان اختصاصـی غـلات در اسـناد ماننـد برسـی، ارمنـی، جابربنحیـان، نـام جعلـی عبدالله بن ســنان زاهــری و … یــا ســران آنــان ماننــد ابوالخطــاب، شــریعی و ابن مهــران و بعضـی از عقایـد مختـص غـلات حاکـی از تعلـق مؤلـف بـه جریانـی غالـی اسـت، و میتـوان بــر خطابی بــودن مؤلــف شــواهدی اقامــه کــرد. البتــه مؤلــف از دفاتــر حدیثــی امامیــه نیــز بــا وجـاده بهـره بـرده اسـت.
3 -دلایلـی حاکـی از آن اسـت کـه هماننـد اسـناد بیضابطـه، در اسـناد بـا اوایـل ضابطهمنـد هــم سندســازی نیــز صــورت گرفتــه، ولــی برخــلاف جعــل مضطــرب بیضابطــه، روشمنــد، و متکــی بــه تعویــض اســناد اســت. تفــاوت بســیار شــدید دو نــوع سندســازی و بــه تعبیــری چند لایگــی جعلهــا، احتمــال تکمیــل چند مرحلــه ای اســناد را تقویــت میکنــد.
4 -نــام فرزنــدان بســطام در هیــچ منبــع تاریخــی جــز در نســخه طب الائمه و گزارشــی از ابن عیــاش کــه شــواهد جعــل در کاربردهایــش وجــود دارد، یافــت نشــد. البتــه، گــزارش ابن عیــاش میتوانــد وابســته بــه همیــن نســخه باشــد، و وجــود خارجــی چنیــن مؤلفانــی جــای تردیــد دارد. چــه در نســخه کتــاب نیــز فرزنــدان بســطام بیشــتر واســطه روایــت از محمــد بــن خلـف از وشـاء فـرض شـده اند. تنهـا ممکـن اسـت مؤلـف نخسـتین – و نـه لزومـا تکمیل کننده اســناد بیضابطــه- بــا برخــی از مشــایخ واقعــی صــدر اســناد مرتبــط باشــد، کــه آنهــا هــم عموما از غالیــان و نــه امامیــان بوده انــد.
5 -بـا دسترسـی های محـدود بـه منابـع غـلات شـواهدی از اشـتراکات گسـترده طب الائمه و الهدایــة خصیبــی در مشــایخ، الگوهــای سندســازی و نیــز برخــی اغــلاط، توضیحــات و اصطالحــات ســندی و حتــی دو مرحلــه ای بــودن سندســازی ها و تألیــف هــر دو کتــاب یافــت شد.
گرچــه در ظاهــر اســناد طب الائمه مؤلــف متأثــر از طیــف غالیــان مخمســی بخش هــای شــمال ایــران بــوده اســت، ولــی ارتبــاط او بــا خصیبــی شــواهد محکمتــری دارد. تکمیل کننــده اســناد بیضابطــه نیــز شــاید خــود مؤلــف بــوده کــه دورهای متأخرتــر از تألیــف نخســتین، بــه تکمیـل اسـناد پرداختـه و شـاید غیـر او باشـد و بـه هرحـال ماننـد خصیبـی علایقی چـون زیـادی مشــایخ و متصــل نمایانــدن اســناد داشــته، ولــی در سندســازی بیضابطــه از نــام غالیــان کمتــر بهـره بـرده اسـت.
دانلود متن pdf مقاله:
22 جولای 2023 در 1:19 ق.ظ
-
📣. مقاله/ کامران اویسی، محمد امین مدهوشی
بررسی مواجهه معصومان(ع) با طبیب
با توجّه به جایگاه علمی معصومین ع و عصمت و دوری ایشان از خطا و اشتباه نسبت به هر چیز از جمله دانش طبّ، پژوهش حاضر به بررسی گونه های مواجهه معصومان(ع) به پزشک می پردازد و چگونگی استفاده از این مواجهه به عنوان الگوگیری از سبک زندگی آنان در حوزه سلامت بررسی شده است.
دانلود متن pdf مقاله:
یافته های این پژوهش نشان می دهد با توجه به مقامات و فضایل و علم ویژه لدنی معصومان(ع)، مواجهه آنان با طبیب فقط به شکل مراجعه نبوده بلکه یا تأیید اصل بهره مندی از طبّ است یا تأیید عملکرد یک طبیب خاص یا جنبه تعلیمی داشته است که از لحاظ فنّی یا دینی به طبیب یا اطرافیان مطالبی را آموزش دهند.
حتّی گاهی این تعلیم به شکل تنبّه به نقص دانش طبّ بشری و خطاپذیری عمل طبیبان و استقلالی نبودن نقش آنها در معالجه از سوی معصومان(ع) نشان داده میشود و گاهی بدون نگاه سلبی به دانش طبّ بشر غیر معصوم و صرفاً برای نشان دادن جلوه کرامت معصومان (ع) و برتری علم آنها نسبت به دیگر آحاد بشر است.ادلّه این مواجهه، تبلیغ و جذب پزشک به دین، الگوسازی از معصومان(ع) در مواجهه رجوعی به طبیب برای بهره مندی دیگران از آن در زندگی با مسلّم گرفتن جواز رجوع به پزشک، مبارزه با غلو با استفاده از نشان دادن بیمار شدن معصومان(ع)، عمل معصومان(ع) بر اساس ظاهر و نه علم لدنی – جز در برخی موارد – است.
دانلود متن pdf مقاله:
18 ژوئن 2023 در 5:12 ب.ظ
-
📣. مقاله/ علی جهانیان، مهدی اخلاصی
انجام عمل جراحی زیبایی جایز نیست
یکی از چالش های عصر مدرن، چالش جراحی های زیبایی و فروعات فقهی آن است. این پدیده به عنوان یکی از پدیده های تمدن مدرن، حاصل تکنولوژی و پیشرفت های ابزاری بشر مدرن امروز است. در مقاله پیش رو که در دوفصلنامه علمی – ترویجی مطالعات فقه امامیه منتشر شده است، جناب آقای علی جهانیان و مهدی اخلاصی به بررسی حکم فقهی این موضوع از منظر انتقال از طهارت مائیه به ترابیه پرداخته اند.
دانلود متن pdf مقاله:
در چکیده این مقاله چنین آمده است که انجام عمل جراحی زیبایی محض بعد از داخل شدن وقت نماز جایز نیست و شخص مرتکب معصیت شده است. در عمل جراحی زیبایی محض تا زمان بهبودی کامل شخص ناگزیر است که از به کار بردن آب پرهیز نماید، در نتیجه برای انجام اعمال عبادی همچون نماز با مشکل مواجه خواهد شد. در این نوشتار با کمک گرفتن از مسئله «دور ریختن آب در دسترس و تیمم برای نماز» این نتیجه به دست آمد که انتقال از طهارت مائیه به ترابیه اختیاری نبوده و تنها در موارد اضطرار جایز است، بنابراین، مکلف نمیتواند دست به اقدامی بزند که فرایند آن خدشه وارد کردن به مقدمات اعمال عبادی وی است. براین اساس، انجام عمل جراحی زیبایی محض بعد از داخل شدن وقت نماز جایز نبوده و در صورت اقدام به جراحی علاوه بر آن که شخص مرتکب معصیت شده، لازم است که نماز خود را با تیمم به جای آورد و این نماز مجزی بوده و نیازی به اعاده و قضا نیست.
دانلود متن pdf مقاله:
29 می 2023 در 10:07 ب.ظ
-
📣. مقاله/ حجت الاسلام سیدعبدالله اصفهانی:
اعتبارسنجی سندی احادیث پزشکی کتاب «الخصال»
همواره کتابهای متعدد شیخ صدوق یکی از منابع رجوع به احادیث طبی بوده که در این میان، کتاب «الخصال» محور بررسی این مقاله قرار گرفته است. نگاشتۀ پیش رو به بررسی و اعتبارسنجی سندی 76 روایت پزشکی، از جلد اول و دوم کتاب الخصال شیخ صدوق پرداخته است.
دانلود متن pdf مقاله:
بنابر پژوهش نگارندگان، مجموعا احادیث پزشکی جلد اول و دوم «الخصال»، به لحاظ «ارزیابی سندی» از مجموع 76 حدیث طبی، 50 حدیث ضعیف،17 حدیث صحیح و 9 حدیث موثق میباشد. همچنین نتیجه کنکاش در زنجیره اسناد روایات فوق، از حیث «اتصال و انفصال سند»، 63 حدیث مسند، 7 حدیث مرفوع و 6 حدیث مرسل میباشد.
بدیهی است که ضعف سندی روایات، علت تامه در عدم پذیرش روایات شمرده نمیشود. طبعا این تحقیق بی نیاز از تحقیقات تکمیلی نبوده و برای قضاوت نسبت به احادیث طبی، باید به صورت موردی اعتبارسنجی متنی نیز بشوند. اما این دست مقالات (با تمام نقائص خود) میتوانند به عنوان مقدمهای برای تحقیقات تکمیلی حائز اهمیت باشند.
دانلود متن pdf مقاله:
19 سپتامبر 2022 در 11:52 ب.ظ
-
📣. مقاله/ دکتر اسماعیل اثباتی:
تحلیل و بررسی حرز منسوب به امام جواد ع
همواره دعا در فرهنگ اسلامی و شیعی جايگاه والايی داشته و دارد. دعاهای مأثور بخش مهمی از میراث حديثی شیعه را تشکیل میدهد. بخشی از اين میراث مربوط به دعاهايی است که برای در امان ماندن از آسیبها و بیماریها بیان شده است. همانگونه که اعتبارسنجی و دقت نظرهای رجالی، منبعی و متنی برای سایر ابواب روایی لازم است، برای ادعیه روایی نیز ضروری مینماید.
دانلود متن pdf مقاله:
در اين میان حرز منسوب به امام جواد علیه السلام در عصر حاضر شهرت بیشتری يافته است و بسیاری از جوانان دغدغهمندِ مذهبی، آن را بر گردن خود آویخته و یا به بازوی خود بستهاند. تا جایی که کمتر عطاری و مجموعه طب سنتی را خواهید یافت که در آن حرز امام جواد ع به عنوان یکی از راههای در امان ماندن از بیماریها، به فروش نرسد.
متاسفانه در سالهای اخیر با بیدقتی برخی عالمان و تسامح برخی فقهپژوهان در امر حدیث، این حوزه دچار گزندهای بسیاری شده است. مع الاسف از بزرگانی چون آیت الله بهجت (ره) گرفته تا مدرسین حوزوی همچون جناب احمد عابدی، و سخنورانی چون جناب فرحزاد، جزو مروجین و مبلغین این حرز به حساب میآیند، که صد البته جا داشت این عزیزان، با دقت نظر بیشتری نسبت به امر حدیث، از تساهل و تسامح خودداری میکردند و قدری محققانهتر نسبت به این امور میپرداختند تا زمینه برای ورود مجعولات و خرافات بیش از این تسهیل نگردد.
مقاله پیشرو تلاشی است از جناب دکتر اسماعیل اثباتی استادیار دانشگاه علامه طباطبایی، در جهت منبع شناسی و اعتبارسنجی حرز منسوب به امام جواد علیه السلام. به اين منظور افزون بر مطالعات رجالی و بررسی سندی، به بررسی متنی و محتوايی این حرز نیز پرداخته شده است.
به طور خلاصه، نتیجه این مقاله از این قرار است که بخشی از متن این حرز (مربوط به «سبب صدور حرز») با وقايع تاريخی ناسازگار است و با وجود انگیزه کافی برای نقل گسترده، تنها از يک طريق ناشناخته نقل شده است. سند روايت هم آشفتگیهای بسیاری دارد. متن این حرز نیز دارای اشکالات زیادی است که در اصل مقاله به آن اشاره شده است. در نتیجه دلیل قانع کنندهای برای انتساب اين حرز به امام جواد علیه السلام يافت نشد، تا جایی که شکی باقی نمیماند که انتساب حدیثِ «حرز امام جواد ع»، به اسلام و همچنین به نام مقدس امام جواد ع ناروا بوده و انتساب آن به هر شکل به اسلام و اهل بیت ع فاقد پیشنیازهای فقاهی و اعتبارسنجی است.
دانلود متن pdf مقاله:
16 سپتامبر 2022 در 7:18 ب.ظ
-
📣. یادداشت/ دکتر احمد پاکتچی:
مفهوم طب در کاربرد کهن
یادداشت پیشرو اثر ارزشمند دکتر احمد پاکتچی، با عنوان «مفهوم طب در کاربرد کهن» است که در سایت «دین آنلاین» منتشر شده است. بررسی ریشه شناسی سامی مفهوم «طب» و همچنین کاربرد این واژه در احادیث طبی، بدون شک میتواند برای پژوهشگران این حوزه قابل استفاده باشد:—————————————————————————————–مفهوم طب در کاربرد کهن
از ریشهشناسی سامی تا کاربرد در روایات
نویسنده: دکتر احمد پاکتچی
بسم الله الرحمن الرحیم
طب در زبان سامی
در مروری گذرا بر ریشهشناسی واژه طب، باید گفت اصل آن به فعل سامیِ *ṭabb- (طَبّ) به معنای ” معالجه کردن، مداوا کردن ” بازمیگردد که این فعل به نوبه خود از واژه قدیمتر در زبان نیای آفروآسیایی، *ṭib- (طِب) به معنای ” اجرا کردن یک آیین ” برآمده است (Ehret, Reconstructing …, p. 167). این که مفهوم پزشکی و طب در مسیر ساخت خود از معنای ریشهایِ ” اجرا کردن آیین خاص ” و به خصوص ” ورد خواندن ” گرفته شده باشد، در زبانهای دیگر و خانوادههای دیگر زبانی نیز بارها دیده شده است. از جمله واژه فارسی ” پزشک ” در فارسی، واژه líaig به معنای پزشک در ایرلندی و واژه врач به همان معنا در روسی همه به چنین ریشه معنایی بازمیگردند (حسندوست، فرهنگ ریشهشناختی، ج2 ص687-688).
مفهوم معالجه
معنای ” معالجه کردن، مداوا کردن ” برای ریشه ” طبب “، فراتر از عربی در میان زبان خویشاوند آن، تنها در گعزی (حبشی کلاسیک) باقی مانده است (Leslau, Comparative …, p. 585). این در حالی است که در زبانهای سامی ـ یعنی خویشاوندان نزدیک عربی ـ غالباً ریشه مورد بحث از معنای ” معالجه کردن ” ـ به اعتبار یک رابطه مجازی ـ به معنای ” حاذق بودن، دانا بودن ” انتقال یافته است. کاربرد ریشه فعلی ṭbb (طبب) به معنای ” حاذق بودن، دانشمند بودن، حکیم بودن ” در زبان گعزی (Leslau، همانجا)، ریشه ṭbb (طبب) به معنای “قضاوت، حکم، اعلان” در زبان سبایی در یمن باستان (Beeston et al, Sabaic …, p. 152)، ریشه ܛܒ (طب) در سریانی به معنای ” دانستن ” و صورت اسمی ܛܒܺܝܒܳܐ (طَبیبا) به معنای ” خُبره، فرد آگاه ” در همان زبان (Costaz, Dictionnaire …, p. 121) از همین دست است. در عبری نیز این ریشه را در نام یک مأمور عالیرتبه در سامره ـ شهری در کرانه باختری رود اردن ـ مییابیم که ذکر او در کتاب عزرا از کتب مقدس عهد عتیق آمده است؛ صورت این نام טָבְאֵל (طابِل) است که جزء اول آن ریشه “طب” و جزء دوم ” اِل ” به معنای خداست و در مجموع معنای نام این است: ” خدا داناست ” (Gesenius, Hebrew …, p. 370).
به عنوان برآورد این اطلاعات میتوان گفت در زبانهای سامی ریشه فعلی ” طبب/ طب ” در کهنترین معنا، معادل ” اجرای کردن آیین خاص ” بوده، در مرحله میانی معنایی معادل ” معالجه کردن ” به خود گرفته و در مرحله آخر به معنایی معادل ” حاذق بودن، دانا بودن ” رسیده است. باید گفت در آثار لغویان عرب توضیحاتی دیده میشود که به هر سه مرحله یاد شده بازمیگردد. به عنوان اشارهای به معنای اقدم، یعنی ” اجرا کردن آیین خاص ” باید به سخن کتاب العین، کهنترین کتاب در لغت عربی اشاره کرد که یادآور شده در اصل لغت، طب به معنای ” سِحر، جادو “، و ” مَطبوب ” به معنای ” سحر شده، جادو شده ” کاربرد داشته است (خلیل، العین، ج7 ص407). ابندرید دیگر از لغتشناسان کهن عربی نیز ضمن تأیید طبّ به معنای ” سحر “، اشاره دارد که در حدیث ” طُبَّ النبی (ص)، فَجُعِلَ سحرُه فی جفّ طلعه …”، طب به معنای سحر منظور بوده است (ابندرید، جمهره اللغه، ج1 ص73، ج2 ص765).
سحر شدن پیامبر
آنچه به عنوان حدیث سحر شدن پیامبر (ص) و ” مطبوب ” بودن او در سخن ابندرید آمده، در برخی از منابع حدیثی اهل سنت و شیعه نیز نقل شده است (مثلاً ابنحبان، صحیح، ج14 ص545؛ طبری، تهذیب الآثار، ج1 ص530؛ ابنبسطام، طب الائمه، ص113-114). هرچند این مضمون با مبانی اعتقادی شیعه امامیه در باب عصمت پیامبر (ص) و دور بودن آن حضرت از چنین گزندهایی سازگاری ندارد (نک: طباطبایی، منطق …، ص559-562)، ولی استشهاد ما در این بحث به حدیث مورد نظر به مثابه یک شاهد لغوی و نه تأیید محتوای آن است.
معنای میانی، یعنی طبّ به معنای ” معالجه کردن ” که رایجترین معنای این ریشه در عربی است و کاربرد آن از صدر اسلام تا امروز دیده میشود. اما طبّ در معنای سوم، یعنی ” حاذق بودن، دانا بودن ” در لغت عربی شهرتی ندارد و تنها در برخی از کتب کهن در لغت عربی بدان اشارهای دیده میشود. از جمله ابوعبید قاسم بن سلام (د 224ق) یادآور شده است که اصل طبّ به معنای “آگاه و حاذق بودن به چیزها و مهارت در باره آنها ” است و این سخن او از سوی برخی از لغتشناسان بعدی چون ازهری نیز بازگو شده است (ابوعبید، غریب الحدیث، ج2 ص44؛ ازهری، تهذیب اللغه، ج13 ص207؛ ابنفارس، مقاییس اللغه، ج3 ص407). دور نیست معنایی که ابوعبید بدان اشاره کرده است مربوط به برخی از گویشهای عربی در عصر وی بوده باشد که تحت تأثیر دیگر زبانهای سامی مانند آرامی طب را به معنای مرحله سوم به کار برده باشند.
این که ابنابیلیلی (د 148ق) فقیه اهل رأی در کوفه در تفسیر حدیث مطبوب بودن پیامبر (ص)، طب را به معنای ” درد ” دانسته است (طبری، تهذیب الآثار، ج1 ص530: والطب الوجع)، توجیه لغوی و زبانشناختی ندارد و گوینده نیز یک فقیه است و نه یک لغتشناس.
روایتی هم متضمن مناجاتی از حضرت موسی (ع) با خدا وجود دارد که در توضیح وجه نامگذاری پزشکان به طبیب، واژه طبیب را به ریشه ” طابَ یطیبُ ” بازگردانده شده است (کلینی، الکافی، ج8 ص88؛ ابنبابویه، الاعتقادات، ص116؛ همو، علل الشرائع، ج2 ص525)؛ با توجه به مضاعف بودن ریشه طبیب و اجوف بودن ” طابَ “، این وجه تسمیه وجاهت صرفی ندارد و در زبان عبری هم، چنین واژهای به معنای پزشک نیست و بیمعناست که حضرت موسی (ع) از خداوند در باره اشتقاق یک واژه عربی پرسیده باشد.
طب در روایات
اکنون که هم ریشهشناسی و هم آراء لغویان عرب در باره معنای طبّ روشن شد، بجاست بر اساس مضامین اخبار و روایات منتسب به دو سده نخست هجری، به بررسی حوزه فعالیت طبیبان نیز گذاری داشته باشیم. کاملاً قابل انتظار است که در بادیه عربستان ـ در نواحی دور از دسترس به امکانات شهری ـ پزشکان قبیله با همان روشهای شَمَنی حضور داشته و با خواندن اوراد و انجام دادن آیینهای جادویی، به معالجه بیماران اقدام میکردند (علی، المفصل، ج8 ص380 ببـ)؛ یعنی رفتاری که به معنای اقدم طبّ بازمیگشت. ولی دست کم در شهرها شرایط متفاوت بود و پزشکانی به معالجات مبتنی بر تجربه علمی اشتغال داشتند. در واقع آنچه در سدههای نخست هجری به عنوان ” پزشکی عربی ” (طب العرب) شناخته میشد، یک دانش تجربی بود.
بر پایه حدیثی از امام باقر (ع)، پزشکی عربی بر سه شیوه معالجه استوار بود، آنجا که فرموده است:
” طب العرب فی ثلاث: شرطه الحجامه والحقنه وآخر الدواء الکی “.
یعنی: ” پزشکی عربی بر سه (شیوه استوار) است: نیشتر حجامت، حقنه و واپسین دوا که داغ نهادن است ” (ابنبسطام، طب الائمه، ص55).
در حدیثی از امام صادق (ع) این فهرست بسط بیشتری یافته، آنجا که فرموده است:
” طب العرب خمسه: شرطه الحجام والحقنه والسعوط والقیئ والحمام، وآخر الدواء الکی”.
یعنی: پزشکی عربی بر پنج (شیوه استوار) است: نیشتر حجامتگر، حقنه، ریختن دارو در بینی، قیئ آوردن و شستشو دادن، و واپسین دوا داغ نهادن است” (ابنبسطام، همانجا).
در روایت دیگری باز به نقل از امام باقر (ع) این عدد به هفت، بلکه هشت مقوله رسیده، آنجا که فرموده است:
” طب العرب فی سبعه: شرطه الحجامه والحقنه والحمام والسعوط والقیئ وشربه عسل وآخر الدواء الکی، و ربما یزاد فیه النوره”.
موارد همان شیوههای یاد شده در حدیث پیشین است، جز آن که نوشیدن عسل و گاه استفاده از نوره نیز بدان افزوده شده است (ابنبسطام، طب الائمه، ص55).
به همه اینها باید حدیثی را علاوه کرد که از یک گفتوگو میان اسماعیل بن حسن طبیب با امام صادق (ع) حکایت دارد. بر اساس این حدیث، طبیب به امام (ع) عرض میکند که ” من مردی از عرب هستم که در پزشکی بصیرتی دارم. طب من پزشکی عربی است و در برابر آن هدیهای هم نمیگیرم “. پس از دریافت تأییدی از امام، اسماعیل باز پرسش میکند که ” ما جراحت را میشکافیم و با آتش آن را داغ مینهیم “. با امام (ع) این عملکرد را تأیید میکند. پزشک ادامه میدهد که ” ما (به بیمار) از این سموم (مانند) اسمحیقون و غاریقون میخورانیم ” و باز امام تأیید میکند و سپس پزشک با پرسشهایی در باره مسائل حقوقی مربوط به مرگ بیمار گفتوگو را ادامه میدهد (کلینی، الکافی، ج8 ص193).
چنان که در این اخبار نیز یاد شده، بخشی از عملکرد طبیب در جامعه عرب در عصر پیامبر (ص) و ائمه (ع)، معالجه زخمها و جراحتها بود که گاه با دارو و گاه با داغ نهادن صورت میگرفت. از جمله در منابع حدیثی سخن از مردی است که در زمان پیامبر (ص) دچار جراحتی شده و خون در محل جراحت احتقان یافته بود و برای معالجه او دو پزشک از قبیله بنی انمار دعوت شده بود. در این میان گفتوگویی میان آن دو پزشک با پیامبر (ص) رخ داده بود که متن حدیث در این باره چنین میگوید:
“فزعما أن رسول الله (ص) قال لهما: أیکما أطبّ؟ فقالا: أوفی الطبّ خیرٌ یا رسول الله؟ فزعم زید (بن أسلم) أن رسول الله (ص) قال: أنزل الدواء الذی أنزل الأدواء “.
یعنی: ” آن دو (پزشک) مدعی بودند که پیامبر (ص) از آنان پرسید که کدام یک از شما طبیبتر است و آنان پاسخ دادند که آیا در طب خیری هست ای پیامبر خدا؟. آن گونه که زید بن اسلم نقل کرده، حضرت در پاسخ فرمود: آن کس که بیماری را فرود آورد، درمان را هم فرود آورد (مالک، الموطأ، ج2 ص943؛ ابنابیشیبه، المصنف، ج5 ص31؛ احمد بن حنبل، مسند، ج5 ص371؛ ابونعیم اصفهانی، الطب النبوی، ج5 ص31).
در زمان ضربت خوردن خلیفه دوم به دست فیروز ابولؤلؤ، برای بیرون کشیدن نیزهها از بدن خلیفه، ” طبیب ” آوردند (ابنابیشیبه، المصنف، ج7 ص437؛ احمد بن حنبل، مسند، ج1 ص42؛ ابنسعد، الطبقات، ج1 ص340-341) و به هنگام ضربت خوردن امام علی (ع) به دست ابنملجم نیز برای معاینه زخم شمشیر و اتخاذ تدبیر لازم در معالجه، ” طبیب ” احضار کردند که در برخی منابع نام او اثیر بن عمرو سکونی ضبط شده است (عاصم بن حمید، “اصل”، ص28؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص23؛ ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج3 ص1128). حسن بصری (د 110ق) از تابعین نامدار بصره نیز از فراخواندن “طبیب” مرد برای معاینه جراحت زن در صورت لزوم سخن آورده است (علی بن جعد، مسند، ص343).
گاه نیز طبیب برای مقابله با بیماری و در راستای معالجه، لازم بود جراحتی را بر بدن بیمار وارد آورد، یا جراحت موجودی را بشکافد. شایعترینِ این گونه ایجاد جراحت حجاحت و فراتر از آن فَصد بود. از جمله در حدیثی از امام کاظم (ع) سخن از فصد آن امام با بریدن رگی است که رگ شناخته شدهای برای فصدکنندگان و حتی طبیبان متعارف نبوده است (کلینی، الکافی، ج1 ص512-513).
بخشی از وظایف طبیب شکافتن بدن بود، به همان معنا که امروز بدان جراحی گفته میشود و خود واژه جراحی از ریشه جرح نیز بر اساس همین درک معنایی ساخته شده است. بر پایه یک روایت، از عطاء بن ابیرباح (د 114ق) از تابعین اهل مکه و از شاگردان برجسته ابنعباس، از وی در باره ” طبیبی ” پرسیدند که جراحت را میشکافد، ولی بیمار زیر دستان او جان میسپارد و او بر چنین طبیبی مسئولیت جزایی نمیبیند (صنعانی، المصنف، ج9 ص472). چنین دیدگاهی در باره مسئول نبودن طبیب در چنین مواقعی، از دیگر تابعین مکه و مدینه، چون عمرو بن دینار و ابنشهاب زُهری نیز نقل شده است (همان اثر، ج9 ص471-472).
عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی (حک. 99-101ق) که در باره مسئولیت طبیب به تدوین قوانین عمومی میاندیشید، به نقل از پیامبر (ص) چنین آورده است:
” أیما متطبب لم یکن بالطب معروفاً یتطبب علی أحد من المسلمین بحدیده النماس المثاله، فأصاب نفساً فما دونها، فعلیه دیه ما أصاب”.
یعنی: “اگر فردی مدعی طبابت که به فن پزشکی شهره نباشد، با تیغ برنده جراحی به فردی آسیبی زند، در حد گرفتن جان یا کمتر از آن، مسئولیت دارد و باید دیه بپردازد ” (صنعانی، المصنف، ج9 ص470؛ ابنابیشیبه، المصنف، ج2 ص435، ج5 ص420؛ ابوداوود، سنن، ج4 ص195).
در متن مشهور به توحید مفضل، فارغ از گفتوگویی که در باره انتساب مضامین آن به امام صادق (ع) وجود دارد، به عنوان بازتابی از گفتمان قرون نخست هجری در باره عملکرد طبیب، باید به موضعی اشاره کرد که گفته شده است “طبیب شکم بیمار را میشکافد، همان گونه که خیاط پارچهای را برای دوختن قبایی میشکافد. طبیب به درون شکم شکافته مینگرد و در آن دست خود را فرو میبرد تا بیمار را معالجه کند (توحید المفضل، ص74).
افزون بر جراحی، به عنوان بخشی دیگر از عملکرد طبیب که به تصرف مستقیم پزشک در بدن بیمار مربوط میشود، در متون عصر آغازین اسلامی از شکستهبندی نیز سخن آمده است. از جمله در روایتی به نقل از عطاء بن ابیرباح (د 114ق) تابعی مکه، از شکستهبندی در زمره وظایف طبیب نام برده شده است (صنعانی، المصنف، ج9 ص256).
بخش دیگری از آنچه در سده نخست اسلامی در زمره عملکرد طبیبان جای میگرفته، نوع معالجاتی است که به عنوان خوراکدرمانی انجام میگرفته است. بر اساس روایتی، اسحاق بن عمار از یاران امام صادق (ع) برای بیماری خود به طبیب مراجعه کرده و طبیب به او توصیه کرده است که شربتی ساخته شده از کشمش و عسل با طبخی مخصوص را به عنوان دارو مصرف کند (کلینی، الکافی، ج6 ص426؛ ابنبسطام، طب الائمه، ص61). در روایت دیگر، عمار ساباطی دچار غلبه بلغم بر مزاج خود شده و به سوی اَهرَن طبیب حجاز رفته و از او دستور غذایی گرفته است (برقی، المحاسن، ص538-539؛ کلینی، الکافی، ج3 ص417، ج6 ص349). هر دو صحابی، این رجوع خود به پزشک و دستور غذایی او را به امام (ع) عرضه داشتهاند.
باز در متن مشهور به توحید مفضل، سخن از طبیبی است برای بیمار خود توضیح میدهد چه برای او مفید و چه مضر است و از بیمار انتظار میرود برای بهبود به توصیههای پزشک عمل کند و از پرهیزهای داده شده، بپرهیزد (توحید المفضل، ص84).
در منابع حدیثی اهل سنت نیز شماری از احادیث به نقل از پیامبر اکرم (ص) و اصحاب آن حضرت مضبوط گشته که در باره استفاده از خوراکیها به مثابه دارو و در باره داروهای مجاز و غیر مجاز سخن گفتهاند (مثلاً ابنابیشیبه، المصنف، ج5 ص31-32؛ ابوداوود، سنن، ج4 ص3؛ ابنماجه، سنن، ج2 ص1137-1138؛ ترمذی، سنن، ج4 ص383). در این کتب حدیثی، موضوع خوراکیها و خواص دارویی آنها بخش مهمی از بخش مسمی به ” کتاب الطب ” را تشکیل داده است.
باید یادآور شد افزون بر توصیه به خوردن برخی خوراکیها، بحث پرهیز دادن از سوی طبیب نیز بارها در احادیث و اخبار مربوط به سدههای نخست هجری طرح شده است (مثلاً کلینی، الکافی، ج2 ص259؛ ابنهمام اسکافی، التمحیص، ص31؛ ابنشعبه، تحف العقول، ص300).
استفاده از داروی قیئآور، نیز یک شیوه عملکرد نزد طبیبان بود و افزون بر آنچه در سخن از شیوههای معمول در طب عربی بدان اشاره شد، به طور جداگانه نیز در روایاتی به بحث نهاده شده است. از جمله در حدیثی از امام کاظم (ع) و در سخن از بیمار شدن آن حضرت در زندان هارون، چنین آمده است:
” إنی اشتکیت، فأرسل ألی محمد بن إبراهیم بطبیب له. فجاءنی بدواء فیه قیئ …”.
یعنی: ” من بیمار شدم و محمد بن ابراهیم (از امرای عباسی) پزشک خود را نزد من فرستاد. او برای من دارویی آورد که موجب قیئی شود …” (کلینی، الکافی، ج8 ص109).
افزون بر آنچه ذکر شد، در زوایایی از منابع به استفاده از شیوههایی دیگر مانند جانوردرمانی نیز اشاره شده است. از جمله در حدیثی نبوی آمده است که طبیبی از پیامبر (ص) در باره قورباغهای پرسیده است که او را در دارو نهند و پیامبر (ص) او را از کشتن قورباغه پس از استفاده منع کرده است (طیالسی، مسند، ص163؛ ابنابیشیبه، المصنف، ج5 ص62؛ احمد بن حنبل، مسند، ج3 ص453، 499).
از دو سده نخست هجری؛، روایتهای متعددی در دست است که حکایت از کاربست آزمایش ادرار برای تشخیص بیماری از سوی طبیبان دارد؛ چنین روایاتی در ارتباط با شخصیتهایی چون عمر بن عبدالعزیز (د 101ق) خلیفه اموی و سفیان ثوری (د 161ق) عالم نامدار کوفه نقل شده است (ابنسعد، الطبقات الکبری، ج5 ص404؛ ابنمقری، المعجم، ص76).
از مجموع آنچه یاد شد، میتوان با وضوح و قاطعیت نتیجه گرفت که درک موجود از طبّ و عملکرد طبیب در سدههای نخست هجری در عصر پیامبر (ص) و عصر حضور ائمه (ع) در محافل عالمان و فرهیختگان، طب به مثابه یک دانش تجربی بوده و شیوههای درمانی مورد استفاده از سوی طبیبان نیز برپایه فیزیولوژی بدن انسان و تأثیر نهادن فیزیکی بر آن استوار بوده است.
به عنوان تکملهای بر این بخش باید گفت در سخن از آغاز نبوت پیامبر اسلام (ص) حکایتی در باره تعامل مشرکان با پیامبر (ص) در برخی منابع وجود دارد که در آن دفع جنزدگی از مصادیق ” طب ” شمرده شده است؛ هرچند که در اصل روایت برای اجرا کننده چنین چارهای، تعبیر طبیب به کار برده نشده است. پیشتر از طریق قرآن کریم میدانیم که مشرکان پیامبر (ص) را به جنزدگی متهم میکردهاند (طور/29؛ قلم/2، 51؛ تکویر/22). هر چه بود، روایت مورد اشاره این است که مشرکان به پیامبر (ص) گفتند:
” وإن کان هذا الذی یأتیک بما یأتیک به رئی تراه، قد غلب علیک فربما کان ذلک، بذلنا أموالنا فی طلب الطبّ لک، حتی نبرئک منه أو نعذر فیک”.
یعنی: اگر آن کس که برای تو میآورد، آنچه را میآورد جنی باشد که بر او ظاهر میشود و گاه چنین پیش میآید، ما اموال خود را بذل میکنیم تا طبّ (درمان) لازم را برای تو بجوییم تا تو را از آن مبرا کنیم (و اگر درمان پاسخ نداد، دست کم) معذورت بداریم” (ابناسحاق، السیره، ج4 ص178؛ ابنهشام، السیره، ج2 ص131؛ طبری، تفسیر، ج15 ص164).
در عبارتی که از زبان عبدالرحمن بن مهدی (د 198ق) از نقادان رجال حدیثی نقل شده، وی یادآور میشود که ناقد میتوان دروغزن بودن راوی را تشخیص دهد، ” همان گونه که طبیب، فرد مبتلا به جنون را بازمیشناسد ” (ابنابیحاتم، الجرح، تقدمه ص252؛ ابنعدی، الکامل، ج1 ص109).
بر اساس این روایتها، باید بپذیریم که تعبیر ” طبّ ” برای معالجه جنزدگی، یا به تعبیر امروزی روانپزشکی نیز کاربرد داشته است.
پینوشت:
vrač
به سبب وهنآمیز عبارت در باره پیامبر (ص)، ترجمه انجام نگرفت.
Agaricus
منبع: سایت دین آنلاین
16 ژوئن 2022 در 4:37 ق.ظ
-
📣. مقاله/ دکتر افشین احمدپور:
نگاهی به دیدگاه های طبّی استاد سید احمد مددی
مقاله پیشرو اثر دکتر افشین احمدپور، متخصص قلب و عروق، و منتقدِ مطرحِ طبهای مکمل است. یادداشتها و مقالات متنوع ایشان در موضوعات مختلف دینی، همواره مورد توجه و نقد دینپژوهان و علاقهمندان علوم حدیث بوده است. فارغ از تایید یا رد سایر مبانی فکری ایشان، به تازگی در کانال «علم، دین، خرافه» (elmdinkhorafeh@) مقالهای با عنوان «نگاهی به دیدگاههای طبّی استاد سید احمد مددی» منتشر کردهاند که این مقاله حاوی نکات نغز و دقتهای ارزشمندی است.
دانلود متن pdf مقاله:
——————————————————————–
ایشان ذیل انتشار این مقاله در کانال خود اینگونه نگاشتهاند:
«بهمن ماه سال گذشته، یکی از آخوندهای مشهد که گویا به شغلی دولتی هم اشتغال دارد از من درخواست کرد که مقاله ای درباره ی نظرات طبی استاد «سید احمد مددی» بنویسم تا در ارجنامه ی ایشان منتشر گردد. مقاله ای هم از فردی به نام «باعزم» ، در همین رابطه برایم فرستاد که تلاشی مذبوحانه بود برای بازنویسی کلیات ابوالبقا!
با آن که اهل نگارش مکتوبات سفارشی و رپرتاژ آگهی نویسی نیستم اما چون از محضر «سید احمد مددی»، فراوان آموخته ام ، این خواسته را اجابت کردم. اکنون به دلایلی از انتشار آن مقاله منصرف شده ام و از آن بنده ی خدا هم درخواست می کنم که آن را از سیاهه ی مقالات ارجنامه حذف کند اما از آنجا که مطالعه ی آن برای پزشکان و علاقه مندان به طب سنتی، گیاه شناسی، فارماکوگنوزی، طب اسلامی، شبه علم، و ایضا مباحث حدیثی و فهرستی، مفید به نظر می رسد، آن را در این جا به اشتراک می گذارم.»
همچنین در بخش نتیجهگیری این مقاله آمده است:
«استاد مددی، تنها عالم شیعی عصر ما است که در کنار تبحّر و تضلّع در فقه ، اصول و علوم حدیث ، به خوبی با متون طب قدیم آشنا است و دانش قابل تحسینی در این حوزه دارد. شیوه ی «فهرستی» ایشان نیز در زمینه ی بررسی اسناد روایات ، افق جدیدی را برای بررسی و نقد روایات طبّی فراهم آورده که می تواند در اعتبارسنجی این بخش از میراث روایی ما ثمربخش باشد. با این همه منظومه ی فکری استاد مددی در حوزه ی طب به علّت نا آشنایی ایشان با طب مدرن و منابع آن دچار کاستی های جدّی است. وجود این کاستی ها موجب شده که استاد در زمینه ی مقایسه ی طب قدیم و جدید، قضاوت درباره ی دستاوردهای طب جدید و ارزیابی علمی متن برخی روایات طبّی دچار خطا شود.»
دانلود متن pdf مقاله:
7 می 2022 در 5:26 ب.ظ
-
📣. یادداشت/ استاد عمیدرضا اکبری:
نگرش ابن سینا درباره شراب
یادداشت پیشرو چکیدهای از پژوهش استاد عمیدرضا اکبری است که در وبلاگ وزین «آثار» منتشر شده است. نکته مهمی که این یادداشت به دنبال آن است، پاسخ به این پرسش است که چرا نگاه قدسی به برخی از رجال تاریخی، موجب میشود برخی معاصران، روایات مرتبط با آن رجال را، حتی بدون نقد علمی، دور بریزند؟
بر این اساس سخن از شرابخواری برای ابن سینا یا ترویج شراب و روش های باطل و حرام طبی، که البته مبتنی بر روشهای قیاسی و با تکیه به میراث طبی و فلسفی یونان باستان مطرح شده است بسیار مهم مینماید. تا جایی که او بسیاری از خرافات، قذارات و عقاید فاسد را در طب و فلسفهاش پذیرفته و ترویج کرده است و در امور طبیعی ادعاهایی را مطرح کرده، که در عصر امروز تردیدی در خرافی بودن آن نیست. شما را به مطالعه این یادداشت دعوت می نماییم:
—————————————————————————————————-
نگرش ابن سینا درباره شرابنوشی
عمیدرضا اکبری
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قال الله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون (مائدة: 90)مسأله اصلی ما در این یادداشتها این نیست که ابن سینا شراب مینوشیده، یا نه. بلکه پرسش مهم این است که چرا نگاه قدسی به برخی از رجال تاریخی موجب میشود، برخی معاصران روایات مرتبط با آن رجال را، حتی بدون نقد علمی، دور بریزند؟
خمر در آثار ابن سینا
ابن سینا (م428ق) در کتاب القانون به طور مفصل به تعریف از شراب و نحوه خوردن آن در فصول مختلف و چگونگی استمرار مستی آن و رفع مضراتش پرداخته و آن را دوای بسیاری از دردها میشمارد. با جستوجویی ساده، نمونههای بسیار گستردهای از تجویز خمر در آثار ابن سینا به چشم میخورد. تنها در کتاب قانون حدود 80 مورد اشاره به خمر آمده که عموم آن در تجویزهای او است. (البته حدود 40 مورد دیگر نیز در تجویز خل خمر دارد که باز مؤید آسانیابی آن در میان مخاطبان اوست. در مواردی نیز با تعبیر قهو یا شراب از خمر یادکرده است.) غیر از این، در رساله دفع المضار الکلیة (مانند ص19)، امراض العین نیز نمونههایی به چشم میخورد. در رسائل منسوب به او نیز اشعاری نیز در این تجویزها وجود دارد. (نمونه: الأرجوزة الثانیة، مؤلفات، ج1، ط معهد معهد التراث العلمی، ص201: «الحلوی و شرب الخمر»؛ نیز نک: عشر قصائد و أشعار، ص16)
در برخی از اشعار منسوب به او نیز به پرهیز از زیادهروی در شرابنوشی توصیه میکند، که نمونه ابیات مثنوی نبیذ او چنین است: «إیاک أن تسکر طول الدهر/ إن لم یکن فمرة فی الشهر» و برخی از شارحان ابن سینا نیز به شرح آن پرداختهاند، و آن را بر نوشیدن یک روز در میان حمل کردهاند (شرح ابن رشد لأرجوزة ابن سینا، ص197).
در آثاری مانند الأدویة القلبیة نیز از خمر مکرراً استفاده شده است. (نمونه: ص230، 316، 231) ابن سینا مینویسد: «أن الخمر إذا شُربت باعتدال ولدت روحاً کثیرةً معتدلةً فی الرقة و الغلظ شدیدة النورانیة…» (رسالة فى الادویة القلبیة، ص230؛ الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج4، ص160)
او در القانون توصیه میکند که نوشیدن شراب باید با پیمانه های کوچک شروع شود. و کسانی که به شراب خوردن عادت ندارند بعد از عمل رگزدن مقداری از آن را بنوشند که بیفایده نخواهد بود. و نیز به کسانی که تر مزاج هستند و نیز به زیادی دچار صفرا هستند آن را تجویز میکند. (ج1، ص393) او به صفای ذهنی پس از شرب شراب اشاره میکند. و بعد به کسانی که با شراب خوردن وضعیت بدنشان بهم میخورد توصیه میکند که همراه شراب چه چیزهایی بخورند تا از لذت شراب محروم نشوند. (ص394)
او غیر از تجویزهای خاص، مقدار کمی از آن را برای همه نافع میداند و خوردن شراب با پیمانههای بزرگ را فقط برای عده خاصی که قدرت کنترل خود را دارند، تجویز میکند. (نک: القانون، انتشارات سروش؛ چاپ1385-با مقدمه علی اکبر ولایتی؛ ج1، ص393-396 به نقل از t.me/aghlsetizan/247؛ القانون، ط – بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج1، ص221؛ ج2، ص148 و…)
حتی مثالهای بوعلی از فقه عامی نیز به همین رویکرد به خمر نزدیک شده است: «کقول القائل: إن المسکر محرم و یعنى ما یسکر بالفعل، و کقول الآخر: إن المسکر لیس بمحرم و یعنى ما فى طبعه أن یسکر و لم یسکر بعد» (الشفاء-المنطق، ج1، ص43)
از ابن سینا کتابی با عنوان سیاسة البدن و فضائل الشراب و منافعه و مضاره موجود است که در آن تجویزهای مختلف شراب و منعهایی را در رابطه با طبایع و بیماریها و حالات مختلف به تفصیل آورده است (نمونه نسخه 1609 کتابخانه مجلس: IR 10-10134(
همچنین از او آثاری با عنوان وصف الشراب، خطبة الخمریة، العشق، الباه، اصناف النساء برجمانده (نک: فنخا، ج35، ص88-89) که اصالت و ارتباط هریک با موضوع بحث ما جای بررسی دارد. مناجات خطبه خمریه نیز مشعر به اتهام حلیت خمر نزد مؤلف است.
روشن است که ابداً حجم عظیم تجویز خمر در آثار ابن سینا ابداً ارتباط به ادعای بیپایه برخی مبنی بر اضطراری بودن آن ندارد. در حالی که در بسیاری از کتب طب تجویزهای غیر از خمر برای این امراض آمده، و البته ابن سینا به صرف تجویزهای خاص اکتفا نکرده، و توصیههایی عمومی نیز دارد.
منابع تراجم و ارتباط ابن سینا با شراب و لهو
ابن الفوطی (م626ق) از مجلس شراب و غنای ابن سینا در دوره بیماری شمس الدولة سخن به میان آورده است (ابن الفوطی، معجم الأدباء، ج3، ص1073). در نقل وصیت ابن سینا به ابو سعید ابو الخیر (م440) نیز آمده است:
«ینبغی ان تحتال حتى تجعل هیئة بعض اللذات لذاتها امرا طبیعیا للنفس و کذلک الامور الغلبیة و الکرامیة. اما المشروب فإنه یهجر شربه تلهیا بل تشفیا و تداویا و تقویا.» (ابن سینا، تسع رسائل فى الحکمة و الطبیعیات، ص155؛ ابن ابی صبیعة، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج3، ص92).
برخی مانند غزالی (م505) عبارت اخیر را همسو با دیگر آثار ابن سینا و در تجویز شرب از روی تشفی و تداوی فهمیده، و به روش ابن سینا اعتراض کرده اند (المنقذ من الضال، ص560)؛ و برخی نیز آن را ناهمخوان با دیگر آثار و اخبار از ابن سینا شمردهاند (أعیان الشیعة، ج6، ص71)، که در این فرض باید اصالت و احتمال تقیه از منتقدان بررسی شود.
اما بعضی از اهل عرفان نیز در رویکردی غیر تاریخی خود، به کلی از آثار بوعلی چشم پوشیده، و به نادرست عبارت را به صورت «لا تلهیا و لا تشفیا و لا تقویا» خوانده و حتی مدعی شدهاند: «این جمله ناظر به آن است که لیس فی حرام شفاء» (جوادی، مبادی اخلاق در قرآن، ص276-277). در حالی که این روایت امامی خلاف سیره قطعی بوعلی است، و البته روایت در آثار بوعلی و به نحو کلی عامه نیامده است.
از جمله گزارشهای تفصیلی در مورد زندگانی ابن سینا، سیره او به روایت شاگردش جوزجانی است. فنخا 25 نسخه از «سیرة الشیخ» را از قرن 7 به بعد در دو تحریر عربی و فارسی شناسانده است (فنخا، ج18، ص596). جوزجانی روش آموزشی، آثار و بسیاری از وقایع زندگی ابن سینا را آورده، و بخشهایی از آن را نیز از زبان خود ابن سینا نقل کرده است. از آن جمله از او در سختکوشیش نقل کرده است:
«… فکل حجة انظر فیها، أثبت مقدمات قیاسیة، و رتبتها فی تلک الظهور، ثم نظرت عساها تنتج، و راعیت شروط… و کلما کنت أتحیر فی مسألة، و لم أکن أظفر بالحد الأوسط فی قیاس، ترددت إلى الجامع، و صلیت، و ابتهلت إلى مبدع الکل، حتى فتح لی المنغلق منه و تیسر المتعسر. و کنت أشتغل بالنهار و باللیل، فمهما غلبنی النوم، أو شعرت بضعف، عدلت إلى شرب قدح من الشراب، ریثما تعود إلی قوتی»
چنانکه میدانیم جمعی از دوستداران ابن سینا از معاصران ما، که فراوان به بخش نمازخواندان ابن سینا برای حل مشکلات علمیش استناد میکنند، دقت نمیکنند که بحث شرابنوشی او نیز بلافاصله در همین گزارش آمده، و از روی غفلت به اینجا که میرسند میگویند این سیرهنامه نامعتبر است. باید دقت کرد غیر از نسخ السیرة، روایت این بخشها از اثر از دیرباز در کتب تراجمنگاری رایج بوده است (نمونه: جمال الدین قفطی، إخبار العلماء بأخبار الحکماء، ص305؛ ابن ابی صبیعة، عیون الأنباء، ج3، ص73؛ ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، 1/ 187؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج12، ص393).
جوزجانی خود میافزاید: «و أمرنی الشیخ بإحضار البیاض و قطع اجزاء منه فشددت خمسة اجزاء کل [اجزاء کل] جزء منها عشر أوراق بالربع الفرعونی و صلینا العشاء و قدم الشمع فأمر بإحضار الشراب و اجلسنی و أخاه و أمرنا بتناول الشراب و ابتدأ هو بجواب تلک المسائل و کان یکتب و یشرب إلى نصف اللیل حتى غلبنی و أخاه النوم» (نیز نک: جمال الدین قفطی، إخبار العلماء بأخبار الحکماء، ص311؛ ابن ابی صبیعة، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج3، ص88)
سید محسن امین نیز موارد زیادی در این زمینه در فصل تعاطیه الشراب و آلات اللهو از مصادر احوال بوعلی نقل کرده، و ملخص گزارش جوزجانی را به نقل از عیون الأنباء چنین آورده است: «کان یجتمع کل لیلة فی داره (فی همذان) طلبة العلم و کنت اقرأ من الشفا و غیری من القانون فإذا فرغنا حضر و هیئ مجلس الشراب و کنا نشتغل به و مر قوله مهما غلبنی النوم أو شعرت بضعف عدلت إلى شرب قدح من الشراب و انه امر حضار الشراب بعد صلاة العشاء و جعل یشرب إلى نصف اللیل و امر تلمیذه و أخاه بتناوله»
و خود امین گذشته از این، افراط ابن سینا در میل جنسی -تا آنجا که عمرش را کوتاه کرد- و تهافت او در خدمت شاهان و وزارتش را از عیوب او در نظر عالمان بر میشمارد. (اعیان الشیعه ج6، ص70؛ نیز نک: روضات الجنات، ج3، ص171)
به هر حال بنا بر گزارشهای مختلفی ابن سینا درباری بوده، و گذشته از بسیاری از اطبا، شرابنوشی در بسیاری از دربارها نیز رایج بوده است.
رویکردی غیر علمی در قبال گزارشهای شرابنوشی ابن سینا
میبینیم برخی از دلباختگان ابن سینا زبان طعن یا مذمت بر محققانی که این دست مستندات را ارائه میدهند میگشایند. میگوییم مگر شناخت یک شخصیت تاریخی از راهی غیر از روایات زندگی او و آثار مکتوب خود شخص ممکن است؟
مهمترین روایت زندگی ابن سینا رسالهای است که شاگردش جوزجانی نوشته است و منبع فضائلی که برای ابن سینا ذکر میکنند و داستانهای مشهورش همین رساله است. اگر این رساله را ملاک شناخت ابن سینا باشد، پر است از ذکر شرابنوشی ابن سینا از نوجوانی تا بزرگسالی. تراجمنگاران متقدمتر نیز این مجموعهها را در مقام مدح و ستایش او آوردهاند؛ و البته دشمنان او نبودهاند. بنا بر این، اگر قرار است ناگزیر نسبت یکی از نماز یا خمرنوشی را رد کنیم، چرا آن نماز نباشد؟ وانگهی مگر شراب خوار نماز خوان کم داشتهایم؟ (در حالی که از بعضی دیگر -که احیاناً ارتباطی با ابن سینا نیز داشته اند- مانند ابوسعید ابوالخیر نیز این تهافت روش نقل شده است: ابن حزم، الفصل، ج3، ص123؛ میهنی، أسرار التوحید، ص28، 34، 109، 269 (و مگر اخبار دیگری در خمرنوشی بوعلی نداریم؟ و مگر در آثار بوعلی تجویز خمر کم آمده است؟ اگر آثار خود ابن سینا را ملاک قرار دهیم باز هم پر است از تجویز شراب مسکر.
اگر با وجود این دو نتوانیم چنین چیزی را به ابن سینا نسبت دهیم، باید به طور کلی باب معرفت ابن سینا را مسدود بدانیم و بگوییم او شخصی مجهول که اخبار درباره او به کلی قابل پذیرش نیست! چون هر چه درباره او می دانیم از این دو طریق است که شرابخواری را هم از همین دو طریق دانستهایم. بله البته اگر کسی به طور خاص انتقادی نسبت به اصالت برخی از این آثار و اخبار دارد، سزاوار است مستندات تاریخی خود را دقیق ذکر کند؛ نه اینکه بگوید فلان معاصر چنین فلسفه ابن سینا را ستوده و بهمان معاصر گفته ابن سینا لم یکن له کفواً أحد. روشن است این مداحیها در بحث تاریخی ارزش علمی ندارد. در بررسی تاریخی نباید حب و بغض ها را معیار قرار داد.
بعضی مدعی شده اند، بو علی در آخر عمرش و هنگام بیماری مرگ از روشش توبه کرده است. البته این گفته وجه محکمی ندارد، چنانکه اولاً چنین توبهای در حال ناتوانی بر گناه چه معنای روشنی دارد؟ و ثانیاً مستند این ادعا نهایتاً بخشی از گزارش جوزجانی است. آقای محمدتقی دانشپژوه در مقاله نکتههایی در سرگذشت ابن سینا و داستان «سرگذشت»، (السیره جوزجانی) میگوید:
«از شعرهائی که در این دو نسخه (السیره نسخه سپهسالار و ملک مانند نسخه مجلس) آورده شده پیداست که شیخ (بو علی) در دم باز پسین بخدا بازگشت و از گناهان کرده پشیمان شد و آمرزش خواست و شعرهائی در دم مرگ خواند، چنانکه در «دعاء القدیس یا خطبة فی الخمر» هم میگوید: «خدایا من پیر و پیامبر اسلامم و میدانم که میگساری نارواست، ولی سرنوشت چنین خواسته که بدو بهانه می بنوشم: یکی اینکه در شهرهای وبا خیز و ناسازگار میزیم و ناگزیرم خود را با آن درمان کنم، دیگر اینکه دریابم که گفته تو، «و منافع للناس»، راست است و بدان گواهی دهم» (فهرست دکتر مهدوی، ص100 به نقل از فصل و وصل)
در این نقل بو علی باز عملکرد خود را توجیه میکند و مدعی است پیر و پیامبر اسلام است! این چه توبهای است؟ بلکه توجیه است، نه توبه. تو گویی کسی در جواب منتقدان متشرع بگوید ما برای ثوابش شراب میخوردیم، یا دزدی میکردیم و…
تذکر آخر اینکه برای ما فرق نمیکند که ابن سینا آثارش را در حال مستی نوشته یا در صیام و تهجد! به هر حال نگاه نقادانه به آثار عالمان ضروری است، هر چند بر مذهب درست باشند؛ چه برسد به امثال ابن سینا که در انحرافش همین بس که عُمَر را عاقل تر از امیر المؤمنین ع و ولایتش را بر امام لازم می داند (الشفاء، ص452)، و دستگاه فلسفی او ناهمخوانیهای بسیاری با ضروریات مذهب ائمه ع دارد. هرچند پذیرش فساد مذهب به معنای انکار توانمندیها و تلاشهای او در برخی از جهات نیست.
اما طبعاً اخبار بالا برای قدیستراشان و مقلدان، چالش آفرین است. ولی این واقعیت را باید پذیرفت که فضای زندگی بسیاری از حکما و شعرای قدیم، با مطلوب دوستداران ایشان در ایران امروز و البته با حال عمومی عالمان امامی تفاوت جدی دارد (برای نمونه نک: شمیسا، شاهد بازی در ادبیات فارسی؛ رضوی، کنکاشی در تبار فلسفه یونان) البته بسیاری از محققان آثار ابن سینا به ویژه در خارج از جغرافیای ایران، به سادگی مینوشی او را پذیرفتهاند (نمونه: محمد زهیر البابا، من مؤلفات ابن سینا الطبیة، المقدمة، ج1، ص21).
اما برخلاف مستندات گسترده در وصف شراب در کلام ابن سینا به اسکار و معرفی انواع آن که کاملاً بر خمر تطبیق دارد، برخی آن را بر نبیذ غیر مسکر حمل کردهاند، که البته خلاف استعمالات رایج و تصریحات بسیار خود ابن سینا است. این غفلتی آشکار از تعبیر بسیار پرتکرار خمر در آثار این سینا نیز هست (نمونه نقدی بر این نگاه (http://t.me/kalam_shia/258)).
دیگرانی نیز رساله منافع الشراب المسمی سکنجبین منسوب به ابن سینا را که در ضمن مجموعه رسائل افیونیه آمده (نسخه 352 کتابخانه مجلس (dlib.ical.ir)، ص162) دستمایه تحریف معنای خمر و شراب در دیگر آثار ابن سینا کردهاند (نمونه ابو الفضل اشکوری، mehrnews.com/news/4729369/ابن-سینا-کاملا-پایبند-شرع-مقدس-و-سیره-فیلسوفان-بوده-است( که سخن نابهحایی است و این رساله چنین دلالتی ندارد، و فراتر از آن، این نسخه بینام در مواضع دیگری منسوب به ابن زکریای رازی است (رسائل طبى رازى، منافع السکنجبین، نشر دانشگاه علوم پزشکی، ص62). خود رازی نیز فراوان از منافع شراب گفته است (نمونه: منافع الأغذیة و دفع مضارها، ص97-99، 278-279)
ابن سینا در القانون بر اتحاد شراب و خمر و قهوه تصریح کرده است: «شراب؛ الماهیة: أعنی به القهوة» (ج2، ص147). سپس به تفصیل خواصش پرداخته است. بعد در باب خ گفته: «خمر؛ الماهیة: الخمر هو القهوة، وقد ذکرناها فی فصل الشین، فهذا آخر الکلام من حرف الخاء، وجملة ما ذکرنا سبعة وثلاثون دواء.» (ج2، ص184) ارجاع او به فصل شین، بدون هیچ شک و شبههای نشان می دهد که مراد ابن سینا از شراب مطلق، طبق تعریف خودش همان خمر است. هر چند اگر این تصریح هم نبود، اندک آشنایی با استعمالات اطبا و آثار ابن سینا برای حکم به این غلبه استعمال کافی بود.
تذکر این نکته نیز لازم است که این افراد و مدافعانشان، در توجیه این رویکرد زشت به آیه شریفه «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس» (البقرة: 219) استناد میکنند، و میگویند قرآن هم از منافع شراب گفته است (نمونه: ابن سینا در السیرة، به نقل از فصل و وصل (http://faslovasl.kateban.com/post/2406)؛ طبرانی، الحاوی فی الفتاوی، 2016م، ص54، ش146). در حالی که اولاً همه میدانیم آیه زیر متأخرتر و حاکم است:
«إنما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون» (المائدة: 90)
ثانیاً ظاهر عبارت «منافع للناس» با منافعی مردمی همچون کسبهای ایشان و روابط بر پایه شراب تناسب دارد؛ نه سلامت بدن شخص، به ویژه که این تعبیر ناظر به هردو قمار و خمر است. روشن است که قمار تأثیر درمانی ندارد. مانند این تعبیر در مورد آهن نیز آمده: «فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس» (حدید: 25) که باز بحث منافع مردمی است. شیخ طوسی نیز در معنای آیه گوید:
«… فالنفع التی فی الخمر: ما کانوا یأخذونه فی أثمانها، و ربح تجارتها، و ما فیها من اللذة بتناولها: أی فلا تغترّوا بالنفع فیها، فالضرر أکثر منه.» (التبیان، ج2، ص213)
قدیمیترین تفاسیر اسلامی نیز همین معنا را برای «منافع للناس گفتهاند. (نمونه: تفسیر الأحلام، 1/ 243؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، 1/ 188؛ تفسیر الطبری، ط دار التربیة والتراث، 4/ 326)
نگاه نسبی مثبت به تأثیر خمر بر بدن، به اتکای آیه، دیدگاه است که بعداً در میان برخی از اطبا و غلات به وجود آمده (نیز نک: حقائق اسرار، 2006، ص137؛ الأصیفر، ص196) و برداشت اصیلی از آیه نیست. خود این فرق نیز احتمالاً متأثر از یونانیان و مسیحیان چنین نگرشهایی یافتهاند. البته در برخی از روایات عامی وجود این انگاره در دوره جاهلیت نیز ادعا شده است (الأمالی للصدوق، ص4)
همچنین از منظر احادیث امامیه نیز در حرام شفا نیست: «لَیْسَ فِی حَرَامٍ شِفَاء» (الکافی، ط الإسلامیة، ج8، ص193؛ تهذیب الأحکام تحقیق خرسان، ج9، ص114)
ذکر منافع و ویژگیهای شراب، یا تجویز و مدح و توصیه؟
بعد از اشاره به وجود صدها شاهد از تجویز خمر و شراب در آثار ابن سینا، باز علاقه زیاد، بعضی را بر آن داشته که بیهیچ پشتوانهای مدعی بیاعتباری فرازهای وصیت و سیرهنامه ابن سینا در شرابنوشی شوند! کاش به گفتار خود ملتزم میشدند و از مدح و منقبتهای همین سیرهنامهها برای ابن سینا -که البته به روایت دوستداران ابن سینا بوده- چشم میپوشیدند.
افزون بر این، مدعیاند در آثار ابن سینا «ذکر منافع شراب در کتاب طبی و از جهت تأثیر طبی» است؛ و هیچ توصیه به شرابنوشی نیست!
این حجم از انکار واضحات عجیب مینماید. در اینجا باز تنها نمونه عبارات یکی از آثار این سینا یعنی القانون را در مورد شراب میآوریم:– سزاوار است شراب متوسط در هر دو حالت سلامتی و بیماری نوشیده شود:
«و أما الشراب الحدیث فإنه نافع لعسر الانهضام، و یدرّ البول، و یری أحلاماً ردیئة.
و أما الشراب المتوسط بین الحدیث و العتیق فهو ما بین ذلک،و لذلک ینبغی أن یختار شربه فی الصحة و المرض.
و أما الشراب الأبیض الرقیق فسَهْل الانهضام،سریع النفوذ فی الجسم نافع للمعدة (القانون فی الطب، طبع بیروت، ج4، ص506).
– شراب کهنه برای پیران:
«خیر شرابهم العتیق الأحمر لیدر و یسخن معاً، و لیجتنبوا الحدیث و الأبیض، إلا أن یکونوا استحموا بعد التناول من الغذاء و عطشوا، فیسقون حینئذ شراباً رقیقاً قلیل الغذاء، على أنه لهم بدل الماء، و لیجتنبوا الحلو المسدد من الأشربة» (ج2، ص232).
– لزوم اعتدال در شرابنوشی و مدح آن:
«شراب، أعنی به القهوة… الاختیار: أجوده العتیق الرقیق الصافی العنبی، و یختلف تناوله بحسب الأمزجة، أما للشباب فالقدر القلیل منه مع الرمان، و أما للشیوخ کما هو من غیر مزج. و الأفضل أن یأخذ الإنسان من الشراب بقدر معتدل، إذ فی إکثاره مضرة عظیمة، و الأولى للشباب عند شرب الشراب العتیق شرب الماء، لتکسر سورة الشراب و عادیته.
الزینة: یحسن البشرة، و یسمن بعض الأشخاص، و یزیل البهق و البرص مع الأدویة المذکورة، و یجلو البشرة.» (ج2، ص148)
«و من أجود الأشیاء أن یأخذ الإنسان من الشراب بقدر معتدل، و ینبغی أن یشرب بعد الشراب ماءً بارداً أو ماء الزمان،هذا إذا کان الشارب شاباً لأنه یسکن صولة الشراب،و یکسر من غائلته سیما فی زمان الصیف.
و أما للشیوخ فلا فإنها تضرّ بالأعصاب و الحواس اللهم إلا أن تکون لذیذة الطعم» (ج4، ص506)
– احوال بهترین شراب
و اعلم أن الشراب العتیق فی حکم الدواء لیس فی حکم الغذاء و إن الشراب الحدیث ضار بالکبد و مؤد إلى القیام الکبدی لنفخه و إسهاله.
و اعلم أن خیر الشراب هو المعتدل بین العتیق و الحدیث الصافی الأبیض إلى الحمرة الطیب الرائحة المعتدل الطعم لا حامض و لا حلو (ج1، ص221)
– بعد از علاج با عسل… همراه با فلافلی:
فصل فی اللبن الفاسد
العلاج القیء بماء العسل،ثم شرب الشراب الصرف مع الفلافلی،و یکمد معدته بدهن الناردین. (ج4، ص317)– کسانی که فقط با شراب سنگین مست می شوند، اگر شراب سبک بخورند ذهنشان صفایی فراتر از دیگران پیدا میکند:
«و الشراب ینفع الممرورین بإدرار المرة و المرطوبین بإنضاج الرطویة و کلما زادت عطریته و زاد طیبه و طاب طعمه فهو أوفق،و الشراب نعم المنفذ للغذاء قی جمیع البدن و هو یقطع البلغم و یحلله و یخرج الصفراء… سنذکر أصنافه قی موضعه،و من کان قوی الدماغ لم یسکر بسرعة و لم یقبل دماغه الأبخرة المتراقیة الردیئة و لم یصل إلیه من الشراب إلا حرارته الملائْمة فیصفو ذهنه ما لا یصفو بمثله أذهان آخرى و من کان بالخلاف کان بالخلاف،و من کان فی صدره وهن یضیق فی الشتاء نفسه،فلا یقدر أن یستکثر من الشراب شیئاً،و من أراد أن یسکتثر من الشراب…» (ج1، ص221)
– در بهاران درجه مستی را پایین بیاورید:
ولا یُخَلص من أمراض الربیع شیء، کالفصد والإستفراغ والتقلیل من الطعام والتکثیر من الشراب والکسر من قوة الشراب المسکر بمزجه. (ج1، ص 119)
– باید خدا را به خاطر نعمت شراب که انسان بر قوای غریزی یاری میکند شکر کنیم:
«السموم: الشراب العتیق نافع للسع جمیع الهوام شرباً و غسلاً، و المعمول بماء البحر نافع لمن شرب السموم المخدّرة،و من شرب المرتک، و أکل الفطر، و لسع الهوام الباردة.
لنحمد اللّه الذی جعل الشراب دواء معیناً للقوى الغریزیة.» (ج2، ص148)
– عادت ما این است که سکنجبین را کمتر از خمر بنوشیم!
«السکنجببن… فإن أردت أن تستعمله فامزجه بماء مثل الشراب… وأرى أن هذا شبیه بما یفعله الإنسان إذا أمر جمیع من یشرب الخمر أن یدرجوه بالماء من غیر أن یعلم أن فیهم من قد اعتاد أن یشربها کثیرة المزاج تفهة الطعم، فإذا شربها صرفة آلمت رأسه من ساعته، وفیهم من قد اعتاد شربها قویة، فإذا شربها کثیرة المزاج غثت نفسه، فإذا کان مثل هذا یعرض من شرب الخمر، ومن عادة الناس أن یشربوها کثیراً فکیف لا یعرض فی شرب السکنجبین أکثر، وعادتنا أن نشربه أقل من شرب الخمر جداً وهو منها أقوى، فینبغی إذاً أن نحکم اعتداله بحسب من یشربه لا بحسبنا، وواجب أن تعلم أن الأوفق لمن یتناوله هو الألذ عنده، ومن أجل ذلک یکون نفعه لهَ أکثر.» (القانون، ج4، ص493)
– مستی بیضرر
«ومن أراد أن یسکر بسرعة من غیر مضرّة: نَقَعَ فی الشراب الأشنة أو العود الهندی ومن احتاج إلى سکر شدید لعلاج عضو علاجاً مؤلماً جعل فی شرابه ماء الشیلم، أو…» (ج1، ص223)
بر این اساس سخن از شرابخواری برای ابن سینا مطلب کمی است، فراتر از این او خودش مروج شراب و عقاید فاسد بسیار هم هست، که این بسی بدتر است. البته روشن است که مؤمنین نباید این دست مطالب غیر علمی این شخص را جدی بگیرند. او با روشهایی که دارد، بسیار از خرافات و استفاده از انواع قاذورات را در طبش پذیرفته است. و در امور طبیعی ادعاهایی کرده است، که در عصر امروز تردیدی در خرافی بودن آن نیست
5 ژانویه 2022 در 1:36 ق.ظ
-
📣. یادداشت/ استاد احمد حسین شریفی:
نقد و آسیبشناسی تنجیم طبی و طبابت فلکی
متاسفانه در سالهای اخیر شاهد اوجگیری جریانات شبهعلمی و خرافی در بین برخی طلاب و پژوهشگران عرصه طب سنتی – اسلامی هستیم، این جریانات با چنگ اندازی به میراث خرافی یونان باستان، و با استنادهای بیضابطه به مرویات طبی، و با روشهای غیر علمی و اثبات نشده، مدعی درمان امراض جسمی و روحی شدهاند و از همین طریق مبالغ هنگفتی را بابت آموزش و درمان از مردم اخذ کردهاند و به نام اهل بیت ع، خرافات یونان باستان را ترویج و به آن رنگ اسلامی زدهاند.
متن پیش رو سلسله یادداشتها و نقدهای استاد احمدحسین شریفی در موضوع تنجیم طبی میباشد که در کانال وزین ایشان (@Ahmadhoseinsharifi) در شهریور ماه 1400 در قالب چند یادداشت منتشر شده است. واحد پژوهشی موسسه طبنا با توجه به ارزشمند بودن این نقدها و ضرورت مقابله با جریانات خرافی و شبهعلمی، تمام یادداشتها را در قالب یک متن واحد گردآوری و منتشر کرده است:
—————————————————————————————————-
بسم الله الرحمن الرحیم
خطری که تا بیش از این دیر نشده است باید جدی گرفته شود!
رد پای جریانهای نوظهور معنوی و اخلاقی در حوزههای علمیه و در لباس روحانیت و با عناوین مقدس را میتوان به وضوح مشاهده کرد. محمدعلی طاهری بنیانگذار عرفان حلقه هم در طب کلنگر و فراکلنگر همین حرفها و سرفصلها را آموزش میداد. اما بعد از مشکلات جسمی و روحی و اخلاقی متعددی که برای تعداد زیادی از مردم پدید آورد، چندین بار توسط دادگاه زندانی شد و ….
فنگشوی و برخی دیگر از معنویتهای نوپدید هم که عدهای از اندیشمندان حوزه و دانشگاه سالهاست در نقد آنها سخن گفته و نوشتهاند، و خطر رواج آنها را گوشزده کردهاند دقیقاً همین حرفها را میزنند! دادگاه ویژه روحانیت و وزارت بهداشت و حوزههای علمیه تا دیر نشده است باید وظیفه خود را در جلوگیری از رواج چنین فضاهایی انجام دهند. به یقین چنین کارگاههایی که با اخد هزینههای گزاف از مراجعهکنندگان نیز همراه است نتیجهای جز به خطر انداختن جان و سلامتی جسمی و معنوی مردم و به هم ریختن روابط اجتماعی و سبک زندگی مردم ندارد.
یکی از امور شبهعلم که در دوران انحطاط علمی و اجتماعی مسلمین شیوع فراوانی داشت، تنجیم احکامی یا تنجیم طبی و تنجیم درمانی بود. گرایش شدید مردمان قرن پنجم و ششم به خرافات علمی، موجب شد که حتی اندیشمندان و عالمان بزرگی مثل بیرونی و ابنفندق که خود هیچ اعتقادی به تنجیم احکامی و طبی نداشتند، اما نتوانند در برابر خواستههای خرافی عوامالناس مقاومت کنند! و بخشهایی از کتابهای خود را به پاسخ پرسشهای تنجیم طبی اختصاص دهند!
ابوریحان بیرونی در بخش احکام نجوم کتاب التفهیم پیش از پاسخ به پرسشهای نجوم احکامی، مینویسد:
«هرچند که اعتقاد ما اندر این صناعت، مانند اعتقاد کمترین مردمان است، اما سخنانی که میان منجمان رود، اندر احکام نجوم به جای آریم که قصد پرسنده این بود.»
علیابن زید ابنفندق درباره علت تدوین کتاب جوامع احکام النجوم مینویسد:
«بسیار دوستان از من التماس کردند، در معرفت احکام نجوم که در میان خلق مشهور است، کتابی تصنیف کنم تا کسی از آن کسب دنیا سازد. من این جماعت را گفتم، خواستن از کسی که در تهجین [نکوهش و نقد] این، تصنیفها کرده باشد خطا بود، گفتند ما در خدمت ملوکیم و از ما از این جنس پرسند و خواهند، پس ما کتب بسیار جمع و تأمل کردیم، مساعدت نکرد، پس از بهر ما این تصنیف بباید کرد. ایشان را حاجت کردم و این کتاب را جوامع احکام النجوم نام کردم.»
علیرغم برخورد شدید فقهای بزرگ با تنجیم احکامی و تنجیم طبی و امثال آن، و صدور احکام شدیداللحنی علیه معتقدان و مروجان چنین اموری، متأسفانه در جهان اسلام، خرافات بر علم غلبه کرد و در حالی که غربیان با اتخاذ روش مناسب و با محوریت کتاب قانون ابنسینا روز به روز بر قوت و استحکام دانش پزشکی میافزوند و پیشرفتهای خارق العادهای پدید میآوردند، حاکمان ما و به تبع آنها خلق کثیری از مردمِ خرافهزده و جاهل دنبال تعیین سعد و نحس ایام و تأثیر افلاک و بروج بر سلامتی و بیماری بودند و مع الاسف عدهای از سودجویان به نام طبیب و منجم نیز بر این آتش نفت میریختند و شد آنچه که نباید میشد.
این خرافات در دوران قاجار هم شدت بیشتری گرفته بود! متأسفانه در دو دهه اخیر مجدداً شاهد رواج چنین فضایی در کشور هستیم. عدهای از سودجویان که حاضر نیستند در مجامع علمی بر اساس رویههای شناخته شده علمی به تحقیق و پژوهش بپردازند، دکان طب فراکلنگر و طب بروجی و افلاکی و امثال اینها را گشوده و چه سودجوییهایی که نکرده و نمیکنند و چه خسارتهای جسمی و روحی و اخلاقی و اجتماعیای که به سادهدلان وارد نکرده و نمیکنند!
به نظر میرسد، در این آشفتهبازار رواج خرافات علمی و بیانضباطیهای ناظر به بهداشت و سلامت و درمان، (که در سایه بیمدیریتیها و بیمسؤولیتیهای وزارت بهداشت، هر کسی از گوشهای سر برآورده و با تجویز مقداری علف و گیاه با نامهای مقدسی چون چای امام علی و دمنوش حضرت زهرا(س) و روش درمانی امام رضا و امام کاظم و … دکانی باز کرده و خلقی را به گرد خود جمع کرده است) بهترین کار این است که ما نیز همچون زینالعابدین مراغهای (از آزادیخواهان عصر مشروطه) به سادهدلانی که مشتری چنین دکانهایی شدهاند، توصیه کنیم:
«هر وقت بدن شما به شستشو نیاز داشت، بدون تعیین نیک و بد ایام به حمام بروید که سعدترین ساعت همان است و هر زمان ناخوش شدید، پیش طبیب رفته و معالجه کنید. من نمیگویم تقویم لازم نیست، البته تقویم برای هر ملتی لازم است، اما نه این تقویم ایران که در سر هر صحیفه آن بنویسند، اوضاع این ماه دلالت میکند به شوری پنیر و شیرینی شکر و به نرمی پنبه و درشتی حجر.» (مراغهای، سیاحتنامه ابراهیمبیگ)
واقعا مسؤول رسیدگی به این کارها کیست؟ آیا مدیریت حوزههای علمیه نباید فکری عاجل برای این فضاها داشته باشد؟ این طلبه کمترین به بزرگان و دلسوزان حوزه هشدار میدهم که اگر فکری عاجل برای این فضاها نکنید، دیری نخواهد گذشت که آبرویی برای حوزه و روحانیت باقی نخواهد ماند. (سر چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل)
واقعا در حوزههای علمیه چه خبر است؟ عدهای از طلاب و روحانیان را چه شده است؟ یکی با اخذ مبالغی هنگفت، کلاس تنجیم طبی میگذارد و میخواهد با تمسک به بروج و افلاک سبک زندگی فردی و اجتماعی و شغلی و رشته تحصیلی افراد را تعیین کند! و در پاسخ به اعتراضات علمی مدعی اجازه اجتهاد از مراجع میشود!
یکی مدعی است همه امراض جسمی و روحی را درمان میکند! و میخواهد با جفر و رمل به صورتی تخصصی ابطال سحر کند و روش انتخاب سنگ را آموزش دهد و نسخ مجرب رزق ارائه میدهد و نسخههایی برای جلب قلوب و شفای امراض میپیچید و به نام استاد حوزه و دانشگاه مبالغی هنگفت به جیب میزند! برخی هم در لباس روحانیت، خود را متخصص علوم غریبه و ماوراء معرفی میکند و میخواهند با علوم ابجد و رمل امراض را شفا دهند!
آیا کسی نیست به داد حوزههای علمیه برسد؟ آیا کسی نیست اینها را ملزم کند که ادعاهای خود را به صورتی علمی و ضابطهمند اثبات کنند؟ و الا به عنوان سودجویانی حرفهای آنان را تحت تعقیب قرار دهد؟ آیا کسی نیست از انحطاط علمی حوزههای علمیه جلوگیری کند؟ آیا کسی نیست از آبروی علمی و اخلاقی چندصد ساله حوزههای علمیه دفاع کند؟
شهید مطهری در کتاب سیری در سیره نبوی بحثی را درباره نجوم احکامی و سعد و نحس ایام از نگاه اسلام دارد که علاقمندان را توصیه میکنم به مطالعه آن بپردازند. از جمله میفرماید:
«آيا پيغمبر در كارها و در متد خودش از سعد و نحس ايام استفاده مىكرد؟ …. ما برويم سيره پيغمبر را از اول تا آخر ببينيم، تمام كتبى را كه شيعه و سنى در تاريخ پيغمبر نوشتهاند مطالعه كنيم ببينيم آيا پيغمبر اكرم در روش و متد خودش يكى از چيزهايى كه از آن استفاده مىكرد مسأله سعد و نحس ايام بود يا نه؟ مثلًا آيا مىگفت امروز دوشنبه است براى مسافرت خوب نيست يا امروز سيزده عيد نوروز است، هركس بيرون نرود گردنش مىشكند آنهم از سيزده جا نه از يك جا؟! آيا چنين حرفهايى هست؟ در سيره على عليه السلام چطور؟ در سيره ائمه عليهم السلام چطور؟ ما هرگز نمىبينيم كه پيغمبر يا ائمه اطهار خودشان در عمل از اين حرفها يك ذره استفاده كرده باشند، بلكه عكسش را مىبينيم. …. يك فرد مسلمان نبايد فكر خودش را با اين موهومات خسته كند.»
در آشنایی با قرآن نیز بعد از بحثی نسبتاً تفصیلی درباب سعد و نحس ایام و ذکر خاطراتی از افکار و رفتارهای خرافی مردم در این باره میفرماید:
«ما از مجموع اخبار و روايات اينچنين استفاده مىكنيم- زمانى ما روى همه اينها مطالعه كرديم، آخر اين طور نتيجه گرفتيم- كه يا اين مسائل اساساً تأثيرى در زندگى انسان ندارد و يا اگر دارد اين سه چيز (چون هر سه اينها در روايات هست): توكّل به خداوند، متوسّل شدن به اولياء خدا و صدقه دادن اثر اينها را از بين مىبرد.»
این بنده هم به همه عزیزانی که میخواهند با پرداخت هزینههای هنگفت، از کواکب و بروج در شکلدهی به سبک زندگی فردی و اجتماعی خود و درمان امراض و بیماریهای جسمی و روحی و گرفتارهای خانوادگی خود مدد بجویند و برای انتخاب شغل و محل سکونت و رشته تحصیلی خود دل در گرو کواکب و بروج و سیارات سبعه و تسعه و … آب و خاک و هوا و آتش و رمل و متافیزیک و علوم غریبه بستهاند، توصیه میکنم، به جای شرکت در چنین کلاسهایی و پرداخت هزینههای هنگفت، یک دهم آن هزینه را به فقرا و مستمندان بدهید تا گرهی از زندگی آنان بگشایید و مطمئنا خداوند هم همانطور که وعده داده است شما را از آفات و بلایای مشهود و نامشهود در امان میدارد و در آخرت نیز ان شاء الله مشمول لطف و رحمت او خواهید بود.
مطمئن باشید که اگر سخنان این مدعیان را باور کنید نه تنها گرهی از گرههای زندگیتان گشوده نمیشود که تجربه چندین ساله بنده در مواجهه با قربانیان فرقههای به اصطلاح معنوی و علاقمندان به رمل و علوم غریبه و متافیزیک و … نشان داده است زندگی خود را اسیر و گرفتار موهومات و خرافات خواهید یافت و دچار آشفتگیهای روحی و جسمی فراوان و غیرقابل جبرانی خواهید شد.عبدالملک بن اَعیَن، برادر زرارة بن اعین، از شاگردان و شیعیان امام صادق(ع) و از راویان حدیث آن حضرت بود. اما به دلایلی مبتلا به نجوم احکامی و تنجیم طبی شده بود. میخواست زندگی خود را بر اساس حالات و اوضاع سیارات و کواکب و بروج سامان بدهد! [همین نسخهای که الان عدهای در لباس روحانیت دارند برای ساماندهی به زندگی شیعیان مظلوم میپیچند] کتابهای مربوط به این مسأله را هم گردآوری کرده بود و به هنگام نیاز به آنها مراجعه میکرد. آرام آرام کار به جایی رسید که قدرت اراده و اختیار و انتخاب خود را از دست داده بود برای هر تصمیم و انتخابی (خرید و فروش، و مسافرت و ازدواج و استحمام و مراجعه به طبیب و …) به دنبال رصد اوضاع و احوال سیارات و کواکب بود و بعد از محاسباتی که در تنجیم احکامی میگویند مسیر و راه خود را انتخاب میکرد! تقریباً عقل معاش و معاد خود را در اختیار محاسبات نجومی قرار داده بود.
ناگهان به خود آمد و احساس کرد که به بد درد و بلایی دچار شده است. شاگرد امام صادق باشی و به جای ساماندهی زندگی خود بر اساس توصیههای قرآنی و اسلامی، انتخابهای خود را در اختیار شکل و وضع کواکب و نجوم بدهی! به هر حال، زندگی برای او بسیار دشوار شده بود. ادامه این وضع میتوانست زیست اجتماعی و حتی فردی او را به اختلال کامل برساند.
برای تعیین تکلیف محضر امام صادق(ع) رسید و وضعیت خود را برای آن حضرت گزارش داد و عرض کرد: «من مبتلا به این علم شدهام» و توانایی رهایی از آن را ندارم و همینقدر میدانم که زندگیام فلج شده است.امام صادق(ع) با شنیدن سخنان او تعجب کرد و پرسید: «آیا تو بر اساس چنین محاسباتی عمل میکنی؟!». او با شرمندگی عرض کرد: «آری.» امام(ع) بلافاصله به او دستور دادند: «أَحْرِقْ كُتُبَكَ؛ کتابهایت را آتش بزن.» (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۷۰)
حقیقتاً شبهعلمی را که آتش به جان خانوادهها و زندگیها میافکند و قدرت اراده و مسؤولیتپذیری افراد را میستاند و روح و روان افراد را آشفته میکند، باید آتش زد. هرگز نباید سراغ تعلیم و تعلم چنین اموری رفت. و تجربه ما میگوید اغلب علاقمندان به چنین اموری نه تنها خود از زندگی بهسامانی برخوردار نیستند، بلکه سامان زندگیها را نیز از هم میپاشند.
یکی از آموزههای مسلم قرآنی این است که رفتارها و انتخابهای آدمیان در عالم تکوین و اوضاع جوی و امثال آن تأثیر دارد. هر چند ممکن است علم بشر فعلاً نتوانسته باشد نوع تأثیر و میزان و کیفیت آن را مشخص کند اما این یک آموزه مسلم قرآنی است:
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»(أعراف، 96)
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (روم، ۴۱)
در مقابل، میتوان گفت از نگاه قرآن کواکب و سیارات و بروج و اوضاع فلکی و امثال آن هیچ نقش قابل ذکری در خیر و شر و فضیلت و رذیلت و اختیار و انتخاب آدمیان ندارند. در هیچ جای قرآن گفته نشده است که از عوامل تأثیرگذار در خیر و شر و بیماری و سلامتی مردم، اوضاع فلکی و وضعیت سیارات سبعه و امثال آن است.
مع الاسف در طول تاریخ اسلام همواره بودهاند کسانی که یا تحت تأثیر برخی از موهومات و خرافات مطرح شده در کتابهای تنجیم و هیئت یونانی، یا به دلیل تأثیرپذیری از افسانهها و اسطورهای هندی و مصری و یونانی و باورهای خرافی عصر جاهلیت، یا در اثر جهل نسبت به آموزههای اصیل قرآنی و اسلامی و سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) مسأله را برعکس کردهاند! آنان برخلاف معارف صریح قرآنی، سخن از تأثیر بروج و کواکب در شکلدهی به سبک زندگی فردی و اجتماعی آدمیان میگویند! آنان حتی انتخاب شغل و رشته تحصیلی افراد را متأثر از کواکب و نجوم میدانند! آنان با سخنانی عوامپسند، که البته با اخذ هزینههای هنگفت از عدهای سادهلوح نیز همراه است، انتخابهای آدمیان و بیماری و سلامتی آنان و حتی انتخاب شغل و رشته تحصیلی و محل زندگی آنان را متأثر از سعد و نحس ایام و حرکت افلاک و امثال آن میدانند!
این مسأله در دوران انحطاط مسلمین خیلی رواج داشت و عدهای بیعرضه و تنبل و بیتدبیر، به جای آنکه نقش انتخابهای خودشان را در اوضاع فلاکتبار زندگی فردی و اجتماعیشان تحلیل کنند، عامل بدبختیها و فلاکتهای سیاسی و اقتصادیشان را در سعد و نحس ایام میجستند!
با کمال تأسف در سالهای اخیر شاهد هستیم که مجدداً گرایشهایی به این سمت و سو ایجاد شده است، نحلههایی انحرافی مثل عرفان حلقه و فنگشوی و سودجویانی حرفهای مثل مدعیان دروغین سنگدرمانی و امثال آن قارچگونه رشد میکنند و با دریافت مبالغی هنگفت عدهای از سادهلوحان را سرکیسه میکنند! در چند سال اخیر هم شاهد هستیم که در سایه غفلتها و شاید بیتدبیریهای آموزشی و پژوهشی، برخی از کسانی که خود را طلبه مینامند و بعضاً لباس روحانیت هم بر تن میکنند، با بهرهگیری از فضای مجازی و فریب عدهای سادهلوح، اقدام به برگزاری کارگاههایی عمومی و دورههایی چون نجوم احکامی و تنجیم طبی و آموزش علوم غریبه و متافیزیک و علوم ابجد و علم رمل کرده و با اخذ هزینههایی نجومی از افراد، مدعیاند مشتریان خودشان را پولدار میکنند و آنان را از همه امراض روحی و جسمی و بدنی ایمن میکنند! رفتارهایی که نه در پیشینه حوزههای علمیه سابقه دارد و نه هیچ نسبتی با قرآن و اندیشههای اسلامی و سبک زندگی و سیره تبلیغی و تعلیمی پیامبر اکرم(ص) و ائمه اهل بیت(ع) دارد!
آیا واقعاً بعضی از روزها یا ماهها، نحس و شوماند و بعضی دیگر سعد و خیر؟ آیا این سخنی که از پیامبر اکرم(ص) درباره ماه صفر گفته شده است، که «من بشّرنى بخروج صفر بشرته بالجنّة؛ هر کس مرا به پایانیافتن ماه صفر بشارت دهد، او را به بهشت بشارت میدهم» بر نحسی و شومی این ماه دلالت نمیکند؟
در پاسخ به این سؤالات عرض میکنیم:
اولاً، از نظر عقلی، روز از آن جهت که روز است، سعد یا نحس ندارد. هیچ روزی از جهت روز بودن با روزهای دیگر تفاوت ندارند. روز غدیر از آن جهت که یکی از روزهای سال است با روزهای قبل و بعد از غدیر و با روز چهارشنبه آخر ماه صفر هیچ تفاوتی نمیکند. همه روزها از نظر روز بودن یکسانند.
ثانیاً، از نظر تجربی نیز تا به حال در هیچ تحقیق علمی معتبری، سعدی یا نحسی هیچ روزی اثبات نشده است. اساساً اثبات تجربی چنین مدعیاتی اگر نگوییم محال است در غایت دشواری است.
ثالثاً، از نظر قرآن هم روزها و شبها از آن جهت که روز و شب و قطعهای از زماناند، سعد و نحس ندارند. سعد و نحس مربوط به مظروف آنهاست و نه ظرف. یعنی سعد و نحس مربوط به حوادثی است که در ایام خاصی رخ داده است و نه مربوط به خود آن ایام. در قرآن کریم در دو جا صفت «نحس» برای روز یا روزهای خاصی ذکر شده است که هر دو مربوط به روزهایی است که عذاب الهی بر قوم عاد نازل شده بود:
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في أَيَّامٍ نَحِساتٍ (فصلت، ۱۶)
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِر (قمر، ۱۹)
یعنی نحسی آن ایام خاص به دلیل نحسی مظروف آنهاست و نه نحسی خود آن روزها از آن جهت که روز بودند.
رابعاً، اغلب روایات مربوط به سعد و نحس ایام از نظر سندی نامعتبرند و بسیاری از آنها از مجعولاتاند. روایت شوم بودن ماه صفر قطعا از جعلیات است. میرداماد در الرواشح السماویه با صراحت تمام آن را از ساختههای زنادقه میداند.
به نظر میرسد اصل مسأله چیز دیگری بوده است اما به دست جاعلان و سودجویان و فریبکاران و دعانویسانی که از جهل مردم ارتزاق میکنند، به آن شکل درآمده است. توضیح آنکه در پارهاي از منابع اهل سنت حديثي از رسول خدا(ص) نقل کردهاند که فرموده باشد: «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ (از ماههای رومی، مصادف با خرداد شمسی) فَلَهُ الْجَنَّةُ». در عين حال، حتي پارهاي از اهل حديث و ظاهرگراياني مثل احمدبن حنبل نتوانستهاند با مضمون اين حديث کنار بيايند و آن را تأييد کنند؛ به همين دليل گفتهاند که اين حديث هيچ اصل و اساسي ندارد. او گمان کرده است که این حدیث ناظر به نحس بودن ماه آذار است. در حالی که اگر قرائن مقامي صدور چنين سخني را ميدانست، قطعاً چنين حکمي نميکرد. #شيخ_صدوق از ابنعباس علت صدور چنين سخني را به اين صورت نقل ميکند که:
«پيامبر روزي با اصحاب خود در مسجد قبا نشسته بود و به آنان گفت: نخستين فردي که اکنون بر شما وارد ميشود از بهشتيان است. برخي از اين افراد چون اين سخن را شنيدند بيرون رفتند تا شتابان باز گردند و به سبب اين خبر از بهشتيان شوند. پيامبر اين را فهميد و به آنان که مانده بودند فرمود: اکنون چند نفر بر شما در ميآيند که هر يک از ديگري سبقت ميجويد؛ از ميان آنان هر کس به من بشارت دهد که ماه آزار تمام ميشود اهل بهشت است. پس آن گروه بازگشتند و وارد شدند و ابوذر نيز با آنان بود. پيامبر به آنان فرمود: ما در کدام ماه رومي هستيم؟ ابوذر پاسخ داد: اي پيامبر خدا آذار تمام شد. پيامبر گفت: اي ابوذر اين را ميدانستم اما دوست داشتم که امت من بدانند تو بهشتي هستي …»
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند: پاسخی به نقدهای مدافعان تنجیم طبی
بخش اول: تأثیر اوضاع سیاره مشتری در علم و توحید و خیرخواهی و کسادی بازار!
برخی از مدافعان تنجیم طبی که در پستهای قبلی کانال این بنده مورد نقد قرار گرفتند، در پاسخ مطالبه علمی بنده، شروع کردهاند به نقل سخنان پراکندهای از پارهای از علمای پیشین که درباره تأثیر کواکب و سیارات در روحیات و حالات مردمان گفتهاند.
[از جمله اینکه یکی از این عزیزان به قول خودشان در پاسخ به احمدحسین شریفی استاد غربزده حوزه چنین نوشتهاند:«خواجه نصیرالدین طوسی گفته است: اگر سیاره مشتری درحالت راجعه باشد اثرش: ضعف حال علما، قضات، اهل توحید، غافل شدن مردم درکارخیروسستی درطاعت وکسادی بازارها»]
سخن بنده این است که این فرضیهها و نقلها در بازار علم و تحقیقات علمی هیچ ارزشی ندارد. دادهها و نهایتاً ادعاهایی اثباتناشده است. باید صحت و سقم چنین سخنانی بر اساس متد علمی مورد سنجش قرار گیرد. خوب حالا که شما مدافع چنان ادعاهایی هستید و بابت تعلیم آنها دهها میلیون تومان از مردم اخذ میکنید، بسم الله بیایید در یک فضای علمی و با روش علمی مدعیات خود را اثبات کنید.
مگر مدعی نیستید که اگر سیاره مشتری در حالت راجعه باشد چنان آثاری را در پی دارد، خوب بسم الله این گوی این میدان. شما که به ادعای خودتان از همه مراجع! اجازه اجتهاد دارید پس حتماً ارتباطات تنگاتنگی با بزرگان دارید، از آنها بخواهید تا عدهای از علما و اهل توحید را در اختیار شما قرار دهند و شما یک مطالعه علمی روی آنها انجام بدهید که آیا وقتی سیاره مشتری در حالت راجعه است، آنها ضعف حال پیدا میکنند؟ آیا اهل توحید در چنین حالتی ضعف مزاج یا ضعف حال مییابند؟ امیدوارم که اگر ضعفی در علما و اهل توحید ندیدید، نفرمایید که معلوم شد که اینها اصلا عالم و اهل توحید نبودند!
اگر این کار برایتان دشوار است خوب میتوانید این مطالعه را درباره عامه مردم انجام دهید مگر نمیفرمایید نتیجه چنان وضعی در سیاره مشتری «غافل شدن مردم در کار خیر و سستی در طاعت و کسادی بازارها» است. خوب بسم الله، فهم درستی یا نادرستی چنین مدعایی که در غایت سهولت است. بررسی کنید که آیا در حالت راجعه مشتری، مردم (حالا مردم دنیا پیشکش حتی مردم ایران هم پیشکش لااقل مردم قم) از انجام کار خیر غافل میشوند و میل و رغبتی به اطاعت ندارند و اوضاع اقتصادی و وضعیت بازار آنها به هم میریزد؟
امیدوارم انتظار نداشته باشید که جامعه علمی ما در حوزه و دانشگاه چنین مدعیات اثباتناشدهای را به صرف اینکه مثلا خواجه نصیرالدین طوسی گفته است، بپذیرند!
هشام بن حکم از شاگردان فرزانه امام صادق(ع) میگوید یکی از عالمان دگرکیش (=زندیق) در گفتگویی با امام صادق علیه السلام نظر آن حضرت را درباره علم نجوم (نجوم احکامی و تنجیم طبی) جستجو شد. آن حضرت در پاسخ فرمود:
آگاهی از احکام نجوم، یک آگاهی کممنفعت اما پرضرر و پرآسیب است. با آگاهی از اوضاع کواکب و وضعیت نجوم و بروج نه مقدرات دفع میشوند و نه جلوی آسیبها و محذورات گرفته میشود. حتی اگر فرض کنیم یک منجم درست هم بفهمد و نقش اوضاع کواکب و حالات سیارات و افلاک در زندگی انسان همانگونه باشد که او میپندارد، خوب اگر خبر از بلاء و بیماری دهد، راهی برای کنترل و مدیریت و رهایی از آن نیست، و اگر خبر از خیر و خوشی هم دهد، خواهی نخواهی در زمان خودش محقق میشود و ما راهی برای تسریع در وصول به آن نداریم! و اگر بدیای با آن حادث شود، توانایی جلوگیری از آن را ندارد. چنین افرادی به معارضه با خدا میروند. گمان میکنند با آگاهی از اوضاع فلکی و حالات کواکب و سیارات جلوی قضاء الهی نسبت به مخلوقاتش را میگیرند! (وسایل الشیعه، ج۱۷، ص۱۴۳)
بخش دوم: علامه مجلسی و تأثیر خورشیدگرفتگی رجبیه بر کثرتملخها در نواحی فارس!
یکی از مدافعان نجوم احکامی در تأیید درستی و اثرگذاری اوضاع نجومی بر سبک زندگی آدمیان و تأثیر آنها در تعیین شغل و مسکن و رشته تحصیلی و شریک زندگی افراد به نقل کلامی از علامه مجلسی پرداختهاند که به تعبیر ایشان، علامه مجلسی فرمودهاند:
[«هر وقت در ماه رجب خورشید بگیرد زمین آبدان (پرآب) شود و در نواحی کوهستان و مشرق باران بسیار ببارد، در نواحی فارس ملخ فرود آید ولی به زراعت آسیب نمیرساند.»]
باز هم میگویم بسم الله این گوی و این میدان. در یک تحقیق علمی و آکادمیک و متدویک این ادعاها را اثبات کنید. بر فرض که علامه مجلسی خود به چنین سخنی باور داشته است، (که قطعاُ نداشته است زیرا همانطور که در پست بعدی خواهم گفت علامه مجلسی از سرسختٰترین مخالفان نجوم احکامی و تنجیم طبی بوده است و آن را حرام میدانسته و اخذ اجرت بابت تعلیم آن را اکل مال به باطل میدانسته است) اما بر فرض که علامه مجلسی چنین سخنی را گفته باشد، وحی که نازل نکرده است! یک ادعای تجربی کرده است. کسی هم تا به حال نتوانسته است این ادعا یا این فرضیه را به صورتی متدیک اثبات کند، از شما عزیزان تنجیمی میخواهم بخشی از آن هزینههای هنگفت و پولهای نجومی را که از مردم مظلوم بابت کلاسهای تنجیم طبی و آموزش رمل و ابجد و سحر میگیرید، به تحقیق برای اثبات این امور اختصاص دهید. و نشان دهید که میان خورشیدگرفتگی در ماه رجب و بارش بارانهای بسیار در مشرق ارتباطی معنادار و آشکار وجود دارد؟ نشان دهید که رابطهای آشکار و مشاهدهپذیر میان خورشیدگرفتگی در ماه رجب و فرود ملخهای بیآسیب در نواحی فارس وجود دارد!
ما که با کسی دعوای شخصی نداریم، مطالبه علمی میکنیم. شما بفرمایید راه اثبات چنین مدعیاتی چیست؟ آیا به صرف نقل فرضیهها و سخنان اثبات ناشده از برخی از گذشتگان انتظار دارید جامعه علمی ما هم به چنین سخنانی تن دهد؟! دنیای علم و ادعاهای علمی ساز و کار خودش را دارد، تقلید و تعصب در اینجا بیمعناست. رگهای گردن را به غیض فشردن و بد و بیراه به منتقدان نثار کردن که مشکلی را حل نمیکند. بسم الله این گوی و این میدان. مطمئن باشید که اگر بتوانید همین ادعا را اثبات کنید، نه تنها بنده بلکه جامعه علمی جهانی شما را بر صدر مینشاند و تکریم میکند و مشکلات اقتصادیتان را هم برطرف میکند و دیگر نیازی نیست که برای امرار معاش مجبور باشید برای عوامالناس کلاس رمل و ابجد و جفر بگذارید. اما اخلاقا حق ندارید پیش از اثبات این سخنان، با اخذ هزینههای هنگفت و سرسامآور از عدهای انسان مظلوم و ناآگاه، مدعی شوید میخواهیم سبک زندگی فردی و اجتماعی شما و انتخاب همسر و شغل و محل تحصیل و رشته تحصیلی و … شما را بر اساس محاسبات نجومی سامان دهیم: کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی.
علامه مجلسی، محدث بزرگ و کمنظیر تاریخ تشیع، در کتاب ارزشمند مرآة العقول (ج۲۶، ص۴۵۸-۴۸۱) بعد از ذکر ۳۴ حدیث ناظر به مسأله نجوم احکامی و تحلیل محتوایی و سندی تکتک آنها حاصل جمعبندی خود را چنین بیان میکند:
«اگر اقوال و اخباری که به تفصیل درباره نجوم احکامی بیان کردیم را به درستی فهم کرده باشید، معلوم میشود که قول به استقلال نجوم در تأثیرگذاری بر زندگی انسان، کفر و خلاف ضروری دین است؛ و قول به اینکه تأثیر ناقصه دارند، یا کفر است یا فسق. و معلوم شد که دیدگاه علما درباره حکم یادگیری نجوم احکامی و یاددهی آن و مطالعه در این باره حتی با عدم اعتقاد به تأثیرداشتن آنها در زندگی انسان، مختلف است. اما از مطالب پیشین آشکار میشود که اخبار منع [منع یاددهی و یادگیری نجوم احکامی] هم قویترند و هم بیشترند و اخبار جواز تعلیم و تعلم نجوم، هم ضعیفاند و هم اکثرشان دلالت بر جواز ندارند.» [و أنت إذا أحطت خبرا بما تلونا عليك من الأقوال و الأخبار علمت أن القول باستقلال النجوم في تأثيرها كفر و خلاف لضرورة الدين، و أن القول بالتأثير الناقص إما كفر أو فسق، و أن تعلم النجوم و تعليمها و النظر فيها مع عدم اعتقاد تأثيرها أصلا مختلف فيه، و قد ظهر لك قوة أخبار المنع و كثرتها أو ضعف أخبار الجواز و عدم دلالة أكثرها؛]
سپس، مهمترین عامل رویآوری عدهای از مردمان به نجوم احکامی را اغراض سیاسی و دستیابی به جایگاه و منزلتی در نزد حاکمان و امیران میداند و نه حقیقتی علمی و واقعیتی نفسالامری و همین مسأله را عامل گرایش بسیاری از عوام الناس به نجوم احکامی و امثال آن میداند: [لأن كثيرا من أهل عصرنا تقربوا إلى الأمراء و الحكام بتجويز ذلك و صار ذلك سببا لتدين أكثر الخلق و اعتقادهم صحته، و لزوم مراعاته]
البته در زمان ما، برای علتیابی گرایش عدها انگشتشماری از طلاب جوان به نجوم احکامی و تنجیم طبی و ابطال سحر و شفای امراض از طریق رمل و حروف ابجد و امثال آن به نظرم نیاز به یک تحقیق علمی و میدانی داریم. نیازهای اقتصادی (و کسب درآمد از این طریق) و دشواری دروس حوزوی و فقدان پشتیبانیهای اخلاقی و علمی و غفلت مدیران از تربیت صحیح طلاب و امثال آن میتوانند به عنوان علل و عوامل احتمالی مورد بررسی قرار گیرند.
شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه که از معتبرترین کتابهای روایی شیعی است، باب مربوط به تنجیم را با این عنوان نامگذاری کرده است: «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ تَعَلُّمِ النُّجُومِ وَ الْعَمَلِ بِهَا وَ حُكْمِ النَّظَرِ فِيهَا» آگاهان میدانند که ایشان در اغلب موارد، نظر فقهی و روایی خود را در تیترها و عناوین ابواب روایی آورده است. در اینجا هم عنوان بابی را که ذیل آن ۱۲ حدیث در باب تنجیم ذکر آورده است، با عنوان «باب عدم جواز یادگیری نجوم(احکامی) و عدم جواز عمل بر اساس آموزههای نجوم احکامی» نامیده است! خود وی در پاورقیای که بر عنوان باب زده است، چنین آورده است:
«علمای ما با صراحت یادگیری علم نجوم (احکامی) و عمل بر اساس آموزههای آن را تحریم کردهاند و با صراحت معتقدان به تأثیر نجوم در زندگی انسان یا هر گونه دخالت نجوم در زندگی انسان [ولو به مثابه جزء العله یا علت ناقصه یا علت زمینهساز] را کافر دانستهاند. و تحریم تعلم و عمل بر اساس نجوم احکامی را از ضروریات دین به شمار آوردهاند و عدهای هم اجماع فقهاء را بر آن نقل کردهاند. از جمله کسانی که به این مطلب تصریح کردهاند میتوان شیخ مفید، سید مرتضی در درر و غرر، شهید اول در قواعد و دروس، علامه حلی در تذکره، منتهی، قواعد، و تحریر، شیخ علی [یعنی محقق کرکی در جامع المقاصد فی] شرح القواعد، شهید ثانی در شرح الشرائع، محقق حلی در معتبر، کراجکی در کنز الفوائد و امثال آنها هستند و تا جایی که به خاطر دارم این دیدگاه هیچ مخالفی ندارد.» (وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۴۱)
مرحوم شیخ حر عاملی در پایان این باب نیز (ص۱۴۵) جمعبندی نهایی خودش را از ۱۲ روایتی که درباب تنجیم ذکر کرده است را به این صورت بیان میکند:
«در بحث از آداب سفر دلایل عدم جواز عمل به نجوم احکامی و امر به سوزاندن کتابهای مربوط به تنجیم احکامی و عدم جواز تعلم آنها را بیان کردیم. (مگر مباحث مربوط به نجوم علمی و ستارهشناسی که اساساً بحثی جداگانه است.) و این حکم معارض آشکاری ندارد. جز یک حدیث که آن را هم حمل بر تقیه یا حمل بر نجوم علمی میکنیم»
بخش سوم: شیخ مفید و پیامدهای سوء اجتماع زحل و مشتری و آغاز سال در روز جمعه!
برخی از کسانی که مدعیاند میتوانند بر اساس محاسبات فلکی و نجوم احکامی سبک زندگی فردی و اجتماعی مردم را شکل داده و شغل و مسکن و رشته تحصیلی و ازدواج و رزق و روزی آنان را سامان دهند، در پاسخ این بنده که «بسم الله این گوی و این میدان»، دو کلام از شیخ مفید آن هم با واسطه نقل کردهاند! (و با یک مغالطه آن را به عنوان روایت شیخ از ائمه معرفی میکنند!)
نقل اول: [شیخ مفید گفته است: اگر زحل و مشتری اجتماع کنند در دنیا تغییرات گوناگونی ایجاد میشود، قتل و درگیری شدید صورت میگیرد، خوف و ترس بر مردم حاکم میشود، طبائع مردم تغییر میکند، حیا و انسانیت از بین میرود، سقط جنین و قحطی و گرسنگی زیاد میشود.]
همانطور که ملاحظه میفرمایید طبق این نقل، پیامدهای متعدد نظامی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، روانشناختی، اخلاقی، نسلی و تولیدی بر اجتماع زحل و مشتری بار شده است!
فرض میگیریم که شیخ مفید به چنین سخنانی اعتقاد داشته است (که قطعاً نداشته است) ما عرض میکنیم اگر این سخن از شرطیههای خلاف واقع است که هیچ؛ (یعنی اساساً ارزش گفتگو ندارد)؛ اما اگر سخنی علمی و مدعایی تجربی است، بسم الله باز هم این گوی و این میدان. مدعای خود را اثبات کنید و حاصل تحقیق خود را به جوامع علمی عرضه کنید مطمئن باشید در صورت اثبات چنین سخنانی خدمتی بزرگ به علم و معرفت بشری کردهاید! لطفاً بشریت را از این خدمات محروم نکنید. مراکز علمی به شدت از اثبات چنین مدعیاتی استقبال میکنند. مراکز علمی متعدد در دنیا دائما در کار حل مشکلات روحی و روانی و پیدا کردن راههایی برای تقویت اخلاق و حیا و جلوگیری از قحطی و گرسنگیاند، شما اثبات بفرمایید که یکی از علل و عوامل چنین پیامدهای ناگواری اجتماع زحل و مشتری است شاید روانشناسان و اخلاقیان و اقتصاددان دست به دامن ناسا شدند و راهی برای رهایی از چنین اجتماع شومی پیدا کردند!
دوستان عزیز، بدانید که مدعای تجربی، اثبات تجربی میخواهد. انتظار نداشته باشید که جامعه علمی ما کورکورانه و به صرف اینکه مثلا شیخ مفید چنین سخنی را از کسی نقل کرده است، سر تسلیم فرود آورد و بیچون و چرا بپذیرد و در مقام تبیین پدیدههای اقتصادی و سیاسی و روانشناختی و اخلاقی و امثال آن پای اجتماع زحل و مشتری را به میان آورد؟!
نقل دوم: [شیخ مفید از امام صادق(ع) نقل کرده است که «اگر شروع سال با روز جمعه باشد در آن سال باران و غلات کم خواهد بود و گرانی بر مردم فشار میآورد و مرگ و میر زیاد میشود»]
بر فرض پذیرش اینکه چنین سخنی واقعاً از سوی امام صادق(ع) بیان شده است، خوب سؤال میکنیم آیا منظور آن حضرت شروع سال قمری بوده است یا شمسی یا رومی یا چینی یا هندی …؟ یا همه آنها؟
آیا مثلاً در سرزمین فلسطین اشغالی که هم یهودیان هستند و هم مسلمانان و هم مسیحیان، و شروع سال هر کدام هم متفاوت است، حال اگر شروع سال یهودیان جمعه بود، در آن صورت اوضاع بارندگی و غلات و گرانی و مرگ و میر مسیحیان و مسلمانان چگونه خواهد بود؟ آیا در آن صورت گرانی فقط بر یهودیان فشار میآورد یا مسلمانانی هم که در آن سرزمین هستند به جرم اینکه شروع سال یهودیان روز جمعه بوده است باید به پای آنها بسوزند و بسازند؟! و یا نه طور دیگری است….
عزیزان من، قطعاً آگاهی از دانشهای بسیار متعدد و متنوع حدیثی از جمله فقه الحدیث و درایة الحدیث و نقد الحدیث و امثال آن برای من و شما به مراتب لازمتر از آگاهی از حالات سیارات سبعه و بروج یونانی و افلاک رومی است. اشکال ندارد برای سرگرمی کتابهای گذشتگان در این زمینه را مطالعه کنید، اما بدانید روش قرآن و پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار در شکلدهی به سبک زندگی مردم و اصلاح اخلاقیات و باورهای نادرست مردم چنین روشی نبوده است. اسلام دین عقلانیت و فطرت است.
لطفاً در لباس اسلام و با نام اسلام برخلاف روش تربیتی اسلام حرکت نکنید. این شبهعلمها را هم به اهلش واگذارید. طلبهای که فقه و اصول خودش را به درستی نمیداند، نباید به این حوزهها وارد شود. ورود به این عرصهها آن هم در عرصه عمومی، نابودی زندگی فردی و اجتماعی را به دنبال دارد.
علامه حلی در چند کتاب مهم فقهی خود مثل تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیة (ج۲، ص۲۶۱) و کتاب مهم، ماندگار و بسیار تأثیرگذار در تاریخ فقه شیعه یعنی قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام (ج۲، ص۹) خیلی صریح و شفاف حکم به حرمت تعلیم و تعلم هر شکلی از نجوم احکامی داده و میفرماید پولی که بابت تعلیم چنین اموری دریافت شود، حرام است:
«و التنجيم حرام، و كذا تعلّم النجوم مع اعتقاد انّها مؤثّرة، أولها مدخل في التأثير، و أخذ الأجرة عليه؛ نجوم احکامی حرام است؛ همچنین یادگیری آن با اعتقاد به تأثیرگذاری آن در زندگی انسان یا حتی با اعتقاد به دخالت (و لو جزئی) داشتن آنها در زندگی انسان حرام است؛ و اخذ اجرت و دریافت پول بابت تعلیم آن به دیگران حرام است.»
در کتاب منتهی المطلب فی تحقیق المذهب (ج۱۵، ص۳۹۰) نکته دیگری را هم بر مطالبی که در دو کتاب فوق الذکر آمده است میافزاید و آن اینکه میفرماید:
هر کسی که معتقد به ربط حالات روحی انسان و امور طبیعی با حرکات فلکی و اتصالات کوکبی باشد، کافر است. «كلّ من يعتقد ربط الحركات النفسانيّة و الطبيعيّة بالحركات الفلكيّة و الاتّصالات الكوكبيّة كافر»
سخن پایانی درباره نجوم احکامی و تنجیم طبی
1.. بر فرض درستی رابطه برخی امور انسانی با اوضاع فلکی، ترویج عمومی چنین مسائلی قطعاً نادرست و مخرب است.
2.. ضرر چنین سخنانی برای سلامت روح و جسم افراد و خانوادهها به مراتب بدتر از ضرر کرونا و سرطان است. آموزش عمومی چنین مسائل و ترویج گسترده آنها در فضای مجازی و حقیقی سم مهلک سلامت روح و روان افراد و خانوادهها است. این را تجربه بیست سالهام در مواجهه با قربانیان چنین مسائلی نشان میدهد.
3.. اخذ پولهای هنگفت از افراد بابت چنین آموزشهایی به بهانه تأمین زندگی برخی از همکاران، کاری غیراخلاقی است [یکی از این آقایان در نقد سخنان بنده گفته بود ما موسسه تشکیل دادهایم و تعدادی همکار جوان جذب کردهایم که ماهی یک میلیون و نیم به آنها پرداخت میکنیم و جایی را هم اجاره کردهایم که ماهی ۷ میلیون تومان پول اجاره آن میشود خوب اگر چنین کارگاههایی تشکیل ندهیم چطور هزینهها را تأمین کنیم!]
4.. با ذکر مدعیات غیرعلمی برای آشفته کردن فضای بهداشت روانی جامعه هم به شدت مخالفم و معتقدم مدعیات تجربی اثبات تجربی میخواهند، نمیتوان با نقل کلماتی از بزرگان، یک ادعای تجربی را اثباتشده تلقی کرد.
5.. از مدعیان نجوم احکامی و تنجیم طبی، اثبات علمی مدعیاتشان را خواستارم. از آنها میخواهم در قالب پژوهشهای استاندارد به اثبات مدعیات خود بپردازند و برگزاری هرگونه کارگاه و اخذ پولهای هنگفت از افراد (عموماً خانمها) بابت آموزش استفاده از حالات نجومی و اوضاع فلکی برای تنظیم سبک زندگی و روابط اجتماعی و اقتصادی و … را کاری به شدت نادرست و غیراخلاقی و بسیار مخرب میدانم.
6.. با تمام وجود معتقدم رویه تعلیمی قرآن و سیره پیامبر اعظم(ص) و ائمه اطهار(ع) و بزرگان دین و مکتب، چنین رویهای نبوده است؛ در هیچ جای قرآن حتی یک نمونه ذکر نشده است که برای اصلاح سبک زندگی مردم و ساماندهی به رزق و روزی آنان و جهتدهی به شغل و مسکن و ازدواج و کاهش آسیبهای اجتماعی آنان از محاسبات نجومی و اوضاع فلکی و بروج آسمانی استمداد طلبیده باشند.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
16 سپتامبر 2021 در 1:17 ب.ظ
-
📣. مقاله/ دکتر عبدالکریم سروش:
صناعت و قناعت .
«صناعت و قناعت» مقال مطولی است که به گفته نویسنده آن یعنی دکتر عبدالکریم سروش، به بهانه سفر به ژاپن و دیدار از نمایشگاه صنعتی 1985 تحریر یافته است. این نوشتار تاملاتی در بدی و نیکی نظام تکنیکی است که ظاهرا در سال 1362 شمسی نگارش آن پایان یافته و در کتاب «تفرج صنع» به زیور طبع آراسته شده است.
لازم به ذکر است که این مقاله به صورت مجزا در فضای مجازی قابل دسترس نبود به همین منظور و با توجه به اهمیت مطاوی این مقاله، معاونت پژوهش موسسه طبنا بر آن شد که این مقاله را از کتاب مذکور پیادهسازی و آن را بازنشر نماید. بدیهی است که انتشار این مقاله ابداً به معنای تایید سایر مطالب سیاسی یا دینی دکتر عبدالکریم سروش نبوده و صرفا نگاهی که در این مقاله تئوریزه شده، مقصود ما بوده است. (تاکیید میشود که موسسه طبنا هیچ گونه قرابتی با سایر افکار ایشان نداشته و صرفا در موضوع مورد نظر مطلب ایشان مورد تایید ما می باشد)
سعی شده است در پیادهسازی و بازنشر این مقاله رعایت امانت داری شده باشد، به گونه ای که تمام علائم نگارشی اعم از نحوه پاراگراف بندی، علائم ادبی، تیترها و… عینا همان چیزی است که در کتاب «تفرج صنع» موجود میباشد و بدیهیست مسئولیت برخی اغلاط نوشتاری و ادبی این مقاله به عهده نویسنده میباشد.دانلود متن pdf اين مقاله:
18 مارس 2021 در 2:16 ب.ظ
-
📣. یادداشت/ استاد حیدر حب الله:
ملاحظاتی پیرامون روش صحیح در اثبات کرامات پزشکی .
متن پیشرو سلسله پاسخهای استاد معظم، فاضل ارجمند جناب آقای حیدر حب الله است.
ایشان از معدود محققین و پژوهشگران معاصر و از اندیشمندان شیعی – لبنانی هستند که با درایت و نازک اندیشی به زوایا و خبایای پنهان علوم حدیث عنایت داشته و معمولا رویکرد صواب و درستی را در مواجهه با پرسشهای اعتقادی داشتهاند. متن زیر برگرفته از سایت استاد حیدر حب الله میباشد که پیش از این به صورت سه یادداشت پراکنده منتشر شده بود و اینک به صورت تجمیع شده و یکجا پیشکش نگاه شما میشود:
.
دانلود متن پی دی اف این یادداشت:
.
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال: گفته میشود به این دلیلِ مَلَقَّب شدنِ امام جواد علیه السلام – بعد از شهادت – به باب الحوائج، این است که بسیاری از مومنین وقتی حاجتی را در کنار قبر آن بزرگوار طلب میکردند برآورده میشود و از این طریق، حوائج بسیاری در نزد قبر شریف ایشان، برآورده گردید. این قضیه آنچنان مشهور شده که حتی یکی از درهای ورودی حرم ایشان، «باب المراد» نامیده شد. آیا این قضایا در کتب معتبرهی ما، سابقهای دارد و نشانهای از آنها در کتب ما یافت میشود؟ چرا ما شیعیان تحقق چنین قضایایی را در نزد قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله و یا حتی در کنار کعبه ادعا نمیکنیم و فقط در کنار قبور ائمه علیه السلام مدعی وقوع چنین قضایایی هستیم؟ این پدیده به شکل بسیار گسترده تر در کنار قبر امام رضا علیه السلام مشاهده میشود و میبینیم که مردم – خود را با طناب هایی به ضریح ایشان وصل میکنند تا حاجت خود را بگیرند و حتی این حالت ممکن است چند روز طول بکشد.
.
جواب:
اولا با توجه به جستجوی سریعی که انجام دادم – آنهم با عجله – نص دینی معتبری نیافتم که ویژگی خاصی همچون برآورده شدن حاجات را برای امام جواد علیه السلام – آنهم برای بعد از شهادت ایشان – و در کنار قبر آن بزرگوار ثابت کند. همچنین دلیلی معتبری برای نام گذاری آن ورودی به «باب المراد» نیافتم. اگر چیزی در این رابطه باشد عام است و شاملِ همهی انبیاء و ائمه علیهم السلام است.
ثانیا نباید در تکذیب این وقایع عجله کرد؛ همچنین نباید کسانی که چنین ادعایی میکنند را متهم به خرافات و پریشان گویی کرد – متاسفانه برخی از ما اینگونه هستیم – چون خداوند متعال قادر بر هر چیزی است و ائمه علیهمالسلام در نزد خداوند، عزیز هستند و ممکن است برای قبور ایشان، مقامات و کراماتی وجود داشته باشد.
ثالثا کتابهای زیادی وجود دارد که وقایعِ اتفاق افتاده در کنار قبور اولیاء و ائمه علیهمالسلام را گزارش میکنند؛ این گزارشات هم در رابطه با صوفیان وجود دارد هم در میان شیعیان رواج یافته است؛ حتی این وقائع به طور جدی در نزد بسیاری از مذاهب مسیحی هم گزارش شده است. ولی بیشتر این کتابها، مواد خامی را عرضه میکنند یعنی در این کتابها با قصه هایی مواجه میشویم که از کتب و منابعی دیگر نقل شدهاند. این کتابها – با صرف نظر از میزان اعتبار منابع و سند آنها – به تحلیل این مواد خام و قصههای نقل شده و بررسی آنها نمیپردازند تا مطمئن شویم که این ادعاها، واقع شده اند و یا مطمئن شویم که فلان واقعه منتسب به صاحب قبر است. در مرحله اول باید تمام گزارشاتی که حکایت از وقوع کرامات در نزد قبر امام جواد علیه السلام یا قبور ائمه دیگر دارند جمع آوری شود؛ سپس باید از طریق نقد تاریخی و مضمونی هر گزارش، به بررسی صدق و کذب آن و نیز منبع و ساختار داخلی آن قضیه و … پرداخت؛ هنگامی که تناقض و عیبی در این گزارش ها مشاهده نشد به مرحلهی سوم میرسیم که عبارت است از بررسی آن واقعه از زاویهی انتسابش به فلان قبر و یا فلان شخص. زیرا چه بسا آن کرامتی که به عنوان شفای یک مریض نقل میشود محصول یک حالت نفسانی و درونی خود مریض – از نظر علمی و منطقی – باشد که بر بیماری وی در کنار فلان قبر تاثیر گذاشته است. مانند کسی که مثلا مشکلی عصبی دارد و در نتیجهی یک واکنش شدید نفسانی در حال زیارتِ فلان مرقد، یک کنشِ عصبیِ مشخصی ایجاد شود. این مرحله از بحث، نیازمند بررسی پزشکان و متخصصان اعصاب و روان و دیگر علوم است به شرط اینکه اینان از ابتدا، امکان امدادهای غیبی در موضوع مورد بحث را بعید نشمارند.
پس ما در مقابل سه مرحله قرار داریم که باید از پس آنها برآمده تا بگوییم این گزارشات، علمی و منطقی است و میتوان بر آنها اعتماد کرد. این سه مرحله عبارتند از:
- جمع آوری گزارشات
- راستی آزمایی از وقوع این گزارشات
- تفسیر و تحلیل و بررسی عوامل احتمالی که میتواند سبب وقوع آن حادثه باشد.
متاسفانه ما غالبا به مرحلهی اول اکتفا کرده و مراحل بعدی را – مخصوصا مرحلهی سوم را – رها میکنیم و یا اگر به دو مرحلهی بعد هم بپردازیم غالبا به صورت روشمند و علمی آن مراحل را انجام نمیدهیم بلکه عاطفی و حماسی برخورد میکنیم. البته این مشکل، فقط در میان شیعه نیست بلکه مشکل عمومی است که شیعه و صوفی و سنی و مسیحی و … از آن رنج میبرند.
رابعا در رابطه با ظاهر نشدن چنین وقایعی در نزد قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله میتوان گفت یکی از دلایل آن، چه بسا مربوط به خصوصیت و ویژگیای باشد که در شخصِ شفاگیرنده وجود دارد. به این معنی که امکان دارد علاج برخی امراض، نیاز به طبابتِ پزشک از یک سو، و وضعیت مریض از سوی دیگر داشته باشد به گونهای که اگر حالت مریض، در وضعیتی نباشد که معالجه را قبول کند دیگر طبابت و رسیدگی پزشک فایدهای ندارد. آنچه که شما گفتید – عدم وقوع شفای بیماریها در کنار قبر رسول الله صلیاللهعلیهوآله – دلیل این نکته است که حالت نفسانی زائر، نقش مهمی در معالجه و شفا دارد و اینگونه نیست که هر علاجی، این حالت نفسانی را نادیده بگیرد. البته ذکر این نکته لازم است که گزارشاتی دربارهی برآورده شدن حاجات در نزد قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله در برخی کتب نقل شده است و لذا نباید اصل وجود این مسائل در تراث مکتوب خود را انکار کرد.
مناسب است در اینجا به مسالهای تذکر دهم که برخی از علمای معاصر و کسانی که مشغول مباحث فلسفی هستند به آن اشاره کردهاند و آن اینکه دستگاه مفاهیمی که در ذهن انسان وجود دارد نقش مهمی در شکل دادن و تجسم و آراستن صورتهای عقلی انسان ایفا میکند. به عنوان مثال ما میبینیم که مسیحیان در خواب هایشان، حضرت مسیح و یا حضرت مریم را میبینند در حالی که مسلمین، در خواب هایشان، پیامبر و یا برخی از ائمه علیهمالسلام را میبینند و نیز یهودی، شخص دیگری را در خواب میبیند و … . در اینجا تفسیری وجود دارد – دعوت میکنم که به آن توجه کرده و پیرامون آن تفکر کنید – مبنی بر اینکه آنچه در خواب میآید ضرورتا اوهام و یا خوابهای پریشان نیست بلکه میتواند حقیقت داشته باشد ولی ذهن مسیحی، آکنده از صورتهایی معین برای اشخاصی ویژه است و عقل او، آن صورتها را به آنچه در خواب میبیند میپوشاند؛ لذا انسان مسیحی میپندارد آنچه دیده، حضرت مسیح است و حس میکند هموست. در حالی که اگر این شخص، شیعه باشد چه بسا آنچه را در خواب میبیند حضرت مهدی عج احساس کند و اگر سنی باشد احساس خواهد کرد آنچه در خواب میبیند عمر بن خطاب است. نامگذاری هایی که در عالم خواب صورت میگیرد از نظر فلسفی برخاسته از عالم مفاهیم و مقولات در ذهن هر شخص است و ربطی به خود اتفاقی که در خواب میافتد ندارد. این نظریه، گوناگونی و گرایشهای خوابهای مختلف نسبت کسانی که شخص مرتبط با آنهاست و یا به خاطر فضای تربیتی اش، نسبت به آنها شناختی دارد تفسیر میکند. شاید بتوان از این نظریه به صورت جزیی برای جواب سوال شما کمک گرفت.
.
سوال: در رابطه با جوابی که به سوال قبلی دادید گفتید:«مرحلهی سوم عبارت است از بررسی آن واقعه از زاویهی انتسابش به فلان قبر و یا فلان شخص. زیرا چه بسا آن کرامتی که به عنوان شفای یک مریض نقل میشود محصول یک حالت نفسانی و درونی خود مریض – از نظر علمی و منطقی – باشد که بر بیماری وی در کنار فلان قبر تاثیر گذاشته است. مانند کسی که مثلا مشکلی عصبی دارد و در نتیجهی واکنش شدیدی نفسانی در حال زیارتِ فلان مرقد، یک کنش و اتفاق عصبی مشخصی ایجاد شود». سوال ما این است که حاصل شدن این حالت نفسانی در این مکان خاص – و نه در مکان دیگر همچون منزل بیمار – برای اثبات این مرحله کافی است. زیرا مهم، نتیجه است که همان شفای بیماری میباشد. چرا این حالت نفسانی در کنار فلان قبر و در حال زیارت حاصل شد نه در مکان دیگر؟
.
جواب:
صِرف حصول شفا در آن مکان خاص، کافی نیست زیرا این حالت – خلاصی از بیماری – در غیر این مکان خاص نیز زیاد اتفاق افتاده است. در این صورت چه فرقی میان این دو مکان – کنار قبر و یا صاحب آن و یا در مکان دیگر – است؟ پیدا شدن حالات نفسیِ خاصی که باعث میشود شخص بیمار از مشکلات عصبی – که حرکات طبیعی بدنش را تحت الشعاع قرار داده – خلاصی یابد چیزی است که هر روز برای بسیاری از بیماران اتفاق میافتد. به همین دلیل میگوییم حتی اگر ثابت شود اینچنین اتفاقی در این مکان خاص و در کنار فلان قبر اتفاق افتاده باز هم نمیتوان برای این اتفاق، ارزش خاصی – همچون کرامت و … – قائل شد.
علاوه بر اینها باید به این نکته نیز توجه کرد که حصول شفا به عنوان نتیجهی تصدیق و باور انسان، به واقعیت خارجی – قبر و یا صاحب آن – چیزی اضافه نمیکند؛ زیرا علت اصلی، در واقع به تصدیقِ شخص – حال یا خودِ این تصدیق و یا حالتی ذهنی و نفسیِ باطنی – برمیگردد و ربطی به «تصدیق از جهت مطابقتش با خارج» و یا حتی «خودِ واقعیتِ خارجی به عنوان یک امرِ مورد تصدیق» ندارد؛ و این یعنی، آن تصدیق، فقط یک حالت شخصی و درونی است. به عبارت دیگر، تصدیق و باور انسان از این جهت که یک باور است – و یا اعتقاد انسان از این جهت که اعتقاد است – اگر اثری برای انسان در پی داشته باشد به معنی انتساب این اثر به واقعیتی که مورد تصدیق و اعتقاد است نخواهد بود. مانند وقتی که انسان، باور کند که پشت وی، حیوان درندهای مانند شیر قرار دارد و به دلیل این باور، به سرعت شروع به دویدن کند و حتی ده متر در هوا بپرد؛ این کارهای عجیب و غریب را نمیتوان به وجود واقعی شیر نسبت داد بلکه به حالت نفسانی خود این شخص مربوط میشود؛ زیرا گاهی وقتها همین شخص، این کارها را انجام میدهد به گمان اینکه پشت وی شیری قرار دارد در حالی که واقعا شیر نیست؛ لذا معنی ندارد که این اتفاقات را به شیری که وجود خارجی ندارد نسبت دهیم.
مطالب فوق میتواند برای ما این مساله را تفسیر کند که چرا حالت شفا در این مکان حاصل شد و در مکان دیگر حاصل نشد. پس این حالات نفسی و اعتقادی شخص است که به تنهایی بر وی تاثیر گذاشته و او را شفا داده است همانطور که شخص دیگری که در گمراهی و ضلالت به سر میبرد را در مکان دیگری شفا میدهد. پس ارتباط واقعی، بین ما و شفای ماست نه بین واقعیت اعتقاد ما و حالت شفای ما.
من دائما از کسانی که کرامات و مسائل عجیب و غریب را فقط به جامعهی دینی و مذهبیِ خاصی نسبت میدهند میپرسم چگونه امور خارق العاده و عجائب و خوابهای عجیبی را که در مکانهایی خارج از چارچوب مذهبیِ آنها و یا حتی خارج از چارچوب دینیِ آنها رخ میدهد تفسیر میکنند؟ به عنوان مثال، در میان مسیحیان، قدیس شدن یک نفر، مشروط به این است که یک یا دو کرامت از وی دیده شود و برای اثبات کرامت، راههای مشخصی هم دارند و همچنین قدیسهای زیادی هم در میان آنها وجود دارند و پاپ ژان پل دوم که چندی پیش به عنوان قدیس، اعلام شد نیز آخرینِ آنها نیست. آیا تمام این قصهها، دروغ است؟ اگر قصههای مسیحیان درباره کراماتشان را جمع کنیم حجم انبوهی خواهد شد؛ آیا تمام اینها دروغ هستند؟ اگر تمام اینها دروغ هستند چرا احتمال نمیدهیم تمام قصههای ما هم دروغ باشد؟ اگر برخی از این قصهها درست باشد چگونه وقوع این کرامات را برای اشخاصی که از نگاه مسلمین – به تعبیرِ رایج – کافر هستند تفسیر میکنیم؟
به نظر من این قضیه و امثال آن، مسالهای صرفا اعتقادی نیست بلکه احتیاج به بررسی علمی دارد و باید نمونههای زیادی را از اماکن و جاهای مختلف دنیا جمع آوری کرده تا مورد بررسی روشمند و علمی قرار گیرند. برخی از مسلمین، گمان میکنند چنین اتفاقاتی فقط در دین ما و مذهب ما و حتی طایفهی ما و جماعت ما رخ میدهد. در حالی که امثال چنین اتفاقاتی در جاهای مختلف دنیا آنهم به تعداد زیادی رخ میدهد که برخی از گزارشات آنها صادق و برخی دیگر، کاذب هستند. کسی که میخواهد عالمانه این وقایع را بررسی کند باید تمام فرضیات مختلف را در نظر آورد و تلاش کند تا یک فرضیه را با روش علمی، اثبات کند نه اینکه با احساسات عاطفی، گزارشاتِ خودی را به سرعت تصدیق کرده ولی نسبت به گزارشات غیر خودی بدون هیچ دلیل واضحی، بسیار دیر باور باشد.
ممکن است برای این پدیدهها، اسباب و علل متعددی باشد. بر ما لازم است که تشخیص دهیم کدام یک از علتهای پدیدهی «الف» سبب تحقق آن در اینجا شده و کدام یک از دیگر علتها، سبب تحقق همان پدیده در جای دیگر شده است. همچنین ممکن است به یقین قطعی نرسیم بلکه به فقط به حالت ظن و ترجیح ظنی برسیم؛ البته رسیدن به چنین ظنی – در صورتی که رسیدن به یقین، ممکن نیست – نیز میتواند به کار ما بیاید؛ مثلا میتواند با توجه به دادههایی که در اختیار داریم ما را به فرضیهای راهنمایی کند که نزدیک تر به واقعیت است.
مقصود من از تمام مطالب فوق، این بود که بعد از اطمینان نسبت به وقوع فلان حادثه و – مثلا – شفای مریض، باید به بررسی احتمالات پیرامون آن بپردازیم؛ اگر احتمالِ تاثیر عاملِ غیبی در این شفا گرفتن، تقویت شود و نسبت به دیگر احتمالات، ترجیح یابد، آنجاست که به نتیجهی مطلوبِ خود رسیدهایم؛ در غیر این صورت – یعنی وقتی احتمال علت غیبی در تحقق شفای مریض، ترجیح پیدا نکرد – باید همان احتمالی که به آن رسیدیم را ذکر کنیم و یا اینکه توقف نموده و تا زمانی که با روش علمی، به نتیجه نرسیده ایم هیچ یک از فرضیهها را بر یکدیگر ترجیح ندهیم؛ نه اینکه با روشهای عاطفی و هیجانی، یک تفسیر را – آنهم به صورت پیش فرض – برگزینیم؛ فرقی هم نمیکند که این تفسیر عاطفی، ربطِ آن حادثه به عقیده باشد یا اینکه رابطهی بین آن حادثه و عقیده را قطع کند؛ چون برخی افراد، اصرار دارند هر چیزی را به اعتقادات دینیِ خویش ربط دهند و برخی نیز با ربط امور به عقاید، مشکل دارند؛ لذا مشاهده میشود که مسائل را سخت میکنند تا جایی که به ورطهی افراط و تفریط میافتند.
بر اساس شیوه ای که استفاده از علم و دادههای علمی را – به عنوان عواملی که به فهمِ صحیح اینگونه پدیده ها کمک میکند – توصیه میکند میتوان از علوم پزشکی و یا باستان شناسی و … برای بررسی پدیدههایی کمک گرفت که معلوماتِ کافی و مورد وثوق، دربارهی ارتباط آن پدیدهها با مسائل عقیدتی نداریم. مثلا آنچه به عنوان جای پای امام رضا در منطقهی قدمگاه – منطقهای نزدیک مشهد در ایران – شناخته میشود را میتوان در معرض بررسیهای تاریخی دانشمندان قرار داد؛ چه بسا دادههای علمی، کمک کند تا به این نتیجه برسیم که قدمت این جای پا، به هزاران سال پیش بر میگردد و یا اینکه آنچه به عنوان جای پای امام رضا شناخته میشود مثلا سازهای دست ساز است که چندین سال پیش ساخته شده است و لذا ارتباطی با امام رضا علیه السلام ندارد و یا اینکه حداقل احتمال ارتباط این جای پا با امام رضا علیه السلام کمتر میشود. قضیه در بقیهی مکانهای منسوب به معصومین علیهمالسلام در سرتاسر عالم اسلامی، همین گونه است. چرا کسی یا نهادی همچون وزارت اوقاف و یا موسسات دینی، در کنار استفاده از دادههای دینی، گامهای علمی و جدی در این راستا بر نمیدارند؟
البته منظور من این نیست که هر چه دانشمندان علوم طبیعی میگویند حق مطلق است و یا اینکه آنها به آخرین مراحلِ دانش و معرفت رسیده اند. لذا کسی به من اعتراض نکند که قصد دارم علم و دانشِ سکولار را به عنوان حَکَم و قاضی معرفی کنم؛ منظور من این نیست؛ بلکه نهایت چیزی که ادعا میکنم این است که در آخر کار، دادههای جدیدی به دست ما میرسد که باید به اطلاعات موجود قبلی، افزوده شوند تا به نتیجهی روشن و نهایی برسیم. دانشمندانِ این علوم، در تخصصِ خود، اهل خبره و متخصص محسوب میشوند.
در حال حاضر، من طرفدار ورود علوم طبیعی و انسانی در بسیاری از این امور هستم و اینکه نظریات این علوم در این عرصهها، معتبر شمرده شوند. از جملهی این امور، سالم باقی ماندن اجساد بعد از گذشت سالها از زمان دفن شان است. برخورد ما غالبا با این پدیده ها، به صورت تک بُعدی است و فقط از یک جنبه به آنها میپردازیم در حالی که شایسته است به دادههای علمی مرتبط با این مساله نیز مراجعه کنیم؛ چه بسا تفسیر و تبیین دیگری برای این پدیده – سالم ماندن جسم میت – وجود داشته باشد که مربوط به طبیعت خود جسم یا خاک یا منطقه و یا محیط خشک آن و یا هوای سرد و یا حتی شکل هرمی قبر و … باشد – البته وجودِ عامل دینی در این طور اتفاقات به عنوان یکی از عوامل را انکار نمیکنیم – و به همین دلیل میبینیم پدیده هایی اینچنینی (یعنی سالم ماندن جسد میت) در شهرهای مختلفی یافت میشوند؛ حتی برخی از کاتولیکها اجساد برخی از خودشان را نگه میدارند. در بسیاری از نقاط عالَم، آرامگاه هایی هستند که این مساله را به نمایش گذاشته اند. حتی شایعه شده که جسد عبد الحلیم حافظ همچنان به حالت اولش باقی است. با کمک از علوم مختلف میتوانیم فرضیات مختلفی را جلوی روی خود بگذاریم تا نتیجهی نهایی، از ارزش علمی بیشتری برخوردار باشد. دلیلی ندارد که از علم و دادههای آن بترسیم؛ البته بسیاری از افراد چنین ترسی دارند.
نتیجه اینکه میزان و معیار ورودِ صحیح در چنین قضایا و وقایعی این است که:
- با تجهیزات و ابرازهای شناساییِ مختلفی به سراغ این وقایع برویم و از تمام علوم دینی و غیر دینی که به نوعی مرتبط با این مسائل است کمک بگیریم.
- این مسائل و وقایع را در مقیاس جهانی تحلیل کنیم نه منطقهای و محلی؛ و این واقعیت را درک کنیم که بسیاری از این وقایع، پدیدههایی هستند که در تمام دنیا، اتفاق افتادهاند. اگر اینگونه به مسائل نگاه کنیم آنها را بهتر و مطمئنتر بررسی خواهیم کرد.
- از سلامت روش و شیوهای که برای تحلیل این وقایع استفاده میکنیم مطمئن باشیم. اما نتیجه هر چه که باشد تسلیم آن خواهیم بود؛ چه این نتیجه به نفع اعتقادات دینی ما باشد و چه نباشد. حساسیتی که بر آن تاکید کردم در مرحلهی نتایج نیست بلکه در مرحلهی روش است که باید مورد لحاظ قرار گیرد.
.
سوال: در جواب سوال قبلی به نظر رسید که تفسیرها و تبیینهایی را که مسلمین برای کرامات ارائه میدهند به نفع توجیهاتِ علمی و … به حاشیه راندید. سوال من این است که آیا آنچه که در جواب سوال پیشین گفتید بر دو مورد زیر هم تطبیق میشود:
الف) استجابت دعا و شفای مریضیهای لاعلاجی که پزشکان از آن قطع امید کردهاند
ب) و یا شخص مریضی که به هر دلیلی نمیتواند از نظر پزشکی، خود را معالجه کند ولی در عین حال همین مریض و اطرافیانش، به دعا و تضرع به سوی خداوند متعال – در مکه، یا مسجد النبی و یا هر مسجد یا مکان دیگری – پناه میبرند و آن مریض هم در مدت کوتاهی شفا میگیرد به گونهای که اعتقاد این مریض و اطرافیانش این است که به برکت دعا و تضرع به سوی خداوند متعال، شفا یافته اند.
به من اجازه دهید منظورم از تفسیر دینیِ اینگونه پدیدهها را واضح تر بگویم. منظور من از تفسیر دینی، همان تفسیر و تبیینی از حوادث است که انسانهای متدین در تجارب دینی خود، آن تفسیر را در هنگام مواجهه با حوادث و تقارن و هم زمانیِ آنها با یکدیگر، بر توجیهات و تبیینهای دیگر مقدم میدارند. همچنین مقصود من از به حاشیه راندن این تفاسیر در کلام شما این است که شما به عنوان متخصص در اندیشهی دینی، هیچ مشخصات و علائمی را برای مخاطبین خود ارائه نکردید تا وی را برای رسیدن به ترجیحِ احتمال و تفسیر دینی راهنمایی کند. نه تنها این کار را نکردید بلکه برای بیشتر مخاطبین شما – در جواب سوال پیشین – اینگونه تصور شد که شما بر احتمالات دیگر تاکید داشته و از تبیین و تفسیر دینیِ کرامات، غفلت کردید. بگذارید این گونه سوال کنم: شخص مسلمان – ترجیح میدهم بگویم کسی که ایمان به خالق دارد – چگونه ثمرات و نتایج دعاهای خود را مخصوصا در آنچه که متعلق به حاجات دنیوی است شناسایی کند؟
فرقی نمیکند که این دعاها در حالت شدت و سختی باشد و یا در آسایش. آیا نصوص دینی معتبر، در این رابطه، اطلاعاتی به ما ارائه میدهند؟ آیا از نگاه دین، تعامل با این قضایا به صورت دقیق و فلسفی – مثل علاقه بین علت و معلول – پسندیده است؟ چرا عوامل متنوع دیگری همچون اسباب إعدادی یا الطاف خفیه در این موارد مورد لحاظ نمیشود تا شاهدِ چنین تفکیکِ دقیق و قاطعانه ای بین دعا و نتایجِ آن، نباشیم؟ در غیر این صورت، چه معنا دارد خداوند متعال تا این اندازه، انسانها را دعوت به دعا به سوی خود کند – در همهی حالاتِ سختی و آسایش – و وعدهی اجابت بدهد در حالی که ما نتایج این دعاها را مستقیما نمیتوانیم شناسایی کنیم؟ آیا تمام اینها، فقط جهت عمق بخشیدن به بُعدِ اعتقادیِ مساله از حیث نظری – به این صورت که فقط خداوند را فاعل حقیقی در عالم وجود بدانیم – است؟
همچنین لطفا یک تحقیق علمیِ روان شناسی و کامل به من نشان دهید که برخی از اعتقادات مردم از قبیل کرامات را مورد بررسی قرار داده است با این تفاوت که پژوهشگر در آن تحقیق، با استفاده از یک شیوهی علمی به این نتیجه رسیده باشد که این کرامات، ناشی از همان عواملِ روانیای است که در پاسخ قبلی به آن اشاره کردید. اما نکتهی آخر اینکه به برخی از قطبهای صوفیه نسبت داده میشود که به عنوان مثال، بتپرستان نیز در واقع خداوند متعال را میپرستند و فقط راه را گم کرده اند. در این صورت، آیا خداوند متعال با لطف و رحمت خویش که هر چیزی را فراگرفته، به دعاهای بت پرستان در مقابل بت هایشان پاسخ میدهد؟ آیا خداوندی که به همه – چه کسانی که از او چیزی را میخواهند و چه کسانی که از او چیزی نمیخواهند – عنایت دارد و عطا میکند دعای اینان را با توجه به آنچه از برخی صوفیه گفته شد بی پاسخ میگذارد؟
همانطور که میدانید مشهور است که ابن عربی میگفت قلب من قابل هر صورتی است … هم دیر و صومعه برای راهب است و هم کعبه برای بتها … . نظر عرفانِ امامیه نسبت به تفسیر این پدیدهها – که معبودهای بُتی را برمی گزینند – چیست؟ آیا – با توجه به تحقیقاتی که داشتید – آنها موافق اینگونه تاویلات هستند و یا اینگونه نظرات و حرفها را به این دلیل که فریب دادن و گمراه کردن بندگان خدا است رد میکنند؟ نظر شما در اینباره چیست؟
.
جواب:
ابتدا تشکر میکنم از شما بابت این مطالب ارزشمندی که فرمودید. ملاحظاتی چند در رابطه با آنچه گفتید وجود دارد که مایلم به آنها اشاره کنم:
اولا: من به هیچ عنوان تفسیر و تبیین دینی را به نفع توجیهاتِ علمی، به حاشیه نراندم. بله، دین به وجود کرامات، اذعان دارد ولی نمیگوید این مصداق خاص یا آن مصداقِ دیگر، کرامت است و یا حالتی است که غیب در آن نقش دارد. دین، در مصادیق، دخالتی نمیکند مگر از طریق متن و نص آنهم به صورت مستقیم. مانند اینکه دین از طریق یک نص، به صراحت بگوید آنچه با عصای موسی علیه السلام رخ میدهد معجزه است. در اینجا ما قبول میکنیم که دین به صورت مستقیم و قطعی، تفسیری را برای واقعهای خاص ارائه کرده است.
اما در وضعیتی کنونی که از آن صحبت میکنیم – و بیشتر وقایع امروزی اینگونهاند – ما هستیم و یک پدیدهی خارجی که دین در مورد آن هیچ تفسیری ارائه نکرده و نص مستقیمی دربارهی آن وارد نشده است. مثلا از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآله هیچ خبر قطعی و معتبری به ما نرسیده که بگوید خونی که از درخت معروف در قزوین خارج میشود خون امام حسین است و این، کرامتی برای سید الشهداء است. در این حالت، در مقابل ما دو احتمال وجود دارد:
- آنچه در خارج واقع میشود یک مصداق خارجی و جزیی برای عنوان عام کرامتی است که در نصوص ثابت شده است.
- آنچه در خارج رخ میدهد هیچ ارتباطی به عنوان کرامت ندارد بلکه یک حالت عادی است و دلیلی هم وجود ندارد که ثابت کند که این پدیده را حتما باید به عنوان کرامت، تبیین و تفسیر کرد. اگر علم، تبیینها و تفاسیر دیگری از این پدیده برای ما ارائه کرد در این هنگام، تفسیرِ کرامتی آن پدیده، یک احتمال در کنار احتمالات دیگر خواهد بود. اگر توانستیم این تفسیر کرامتی را از طریق تنگ گرفتن بر فرضیات رقیب و تحت فشار قرار دادن آنها، تقویت کنیم در این صورت احتمالاتی که علم جلوی ما گذاشته را نادیده خواهیم گرفت؛ در غیر این صورت، نمیتوانیم آن تفسیرِ کرامتی را اثبات کنیم. این، همان نظریهای است که قبلا در جواب خاضعانه خود به آن اشاره کردم.
ثانیا: هر آنچه گفتیم دربارهی دعا نیز به طور کامل خواهد آمد. ما ایمان داریم که خداوند متعال، دعا را اجابت میکند ولی این، یک ایمان به عنوان کلی است و مصداق خاصی را نشانه نرفته است. اگر فرض کنیم شخصی از خداوند بخواهد که در امتحانات آخر سال تحصیلی، موفق باشد … و سپس موفق هم شود … نمیتوان اطمینان داشت که موفقیت وی در امتحانات، به دلیل اجابت دعای وی از سوی خداوند بوده است مگر زمانی که اطلاعات کافی در این باره داشته باشیم و یا اینکه پیامبری و رسولی به ما خبر دهد که موفقیت این شخص، به دلیل اجابت دعای وی از سوی خداوند متعال بوده و اجتماع این دعا با آن موفقیت، فقط یک امر اتفاقیِ نسبی نیست. صحبت من فقط در مصادیق دعا بود و به هیچ عنوان ناظر به قاعدهی کلیِ دعا و اصل و اساس آن سخنی نگفتم.
از طرفی، چه کسی گفته در وقوع اجابت دعا، لازم است به یقین برسیم؟ تنها چیزی که ما مطالبه میکنیم حسن ظن به خداوند متعال به عنوان یک حالت روانی و درونی است. (از طرفی) سخن من در رابطه با ابعاد نفسی و روانی نیست که احیانا ظن و گمان نیز برای آن کافی است و حتی گاهی نوعِ مظنون هم برای آن کافی است؛ من ناظر به ابعاد معرفتی قضیه بحث میکردم. من به طور مفصل پیرامون مسالهی یقین به اجابت دعا در نصوص دینی و نیز معنای آن و انسجام آن با اِشکال عدم استجابت برخی از ادعیه توسط خداوند متعال – با وجود وعدهی اجابتِ آنها – بحث کردم که میتوانید به آنجا رجوع کنید. صحبت من در واقع این بود که اگر دعا کردید و از خداوند خواستید که شما را وارد بهشت کند و یا بیامرزد آیا میتوانید از نظر معرفتی، یقین پیدا کنید که قطعا بخشیده شدهاید و یا حتما وارد بهشت میشوید؟
ثالثا دربارهی سوال شما از یک بررسی علمی و معرفیِ آن به شما، الآن در خاطرم نیست ولی در هر صورت، آنچه که قبلا گفته بودم نقض نمیشود؛ زیرا صحبت من در روش و منهج بود و گمان میکنم روشی که ارائه کردم روش علمی و منطقی در تعامل با اینگونه پدیدههاست. حتی فقدان چنین تحقیقی در این رابطه، از وجود یک نقص پرده بر میدارد و در واقع، بر آنچه که بر جواب سوال قبلی مطرح کردم تاکید میکند.
مثلا فرض کنید شخصی یا اشخاصی در نزد بت بودا بعد از دعا و درخواست از آن بت برای رهایی از یک مرض، خوب شوند. شما آنجا چه میگویی؟ آیا قبول میکنی که بودا خداست – قطع نظر از واقعیتِ اعتقاد یک بودایی – و اوست که این مریض را شفا داده و یا خواهی گفت نمیتوان در این رابطه یک حکم کلی ارائه کرد و به صورت مطلق، یک نتیجه را تعمیم داد و نباید با این مسائل ساده برخورد کرد بلکه باید تمام احتمالات را در این وقایع در نظر گرفت؟ مقصود من از نظریهای که قبلا گفتم و تکرار کردم این بود.
اما نکتهی چهارمی که باید متذکر شوم پیرامون علامتها و مشخصاتی است که باعث ترجیحِ یک تفسیر و تبیین دینی از میان دیگر تفاسیرِ یک پدیده میشود. باید بگویم آنچه را که در صدد آن هستید من ندارم و در نصوص دینی هم چیز روشنی در اینباره نیافتم؛ لذا چگونه ادعا کنم که چنین مشخصاتی را میتوانم ارائه دهم؟ برای همین گفتم تنها علامت، کم شدن احتمال دیگر تبیینها و تفاسیر در مقابل تفسیر و تبیین دینی از یک پدیده است. نمیتوان یک تفسیر دینی را برگزید مگر اینکه احتمال تفاسیر و تبیینهای علمی و … به شدت ناچیز گردد و یا اینکه شخص معصومی – همچون امام ع – واقعیت قضیه را خبر دهد. آنچه در جواب سوال قبلی گفتم همین بود. اگر علامات و مشخصههای دیگری داشتم آن را میگفتم و البته خوشحال خواهم شد اگر برای من – غیر از آنچه گفتم – علاماتی را ذکر کنید.
اما نکتهی پنجم: فکر نمیکنم از کلام من، ترجیح احتمالات غیر دینی فهمیده میشود. آنچه از کلام من قابل فهم میباشد این است که احتمال تفسیر دینی از اینگونه وقایع بدون ابطال احتمالات دیگر، ترجیحی ندارد. این، نکتهای بسیار علمی و منطقی است و در رابطه با ترجیح احتمالات غیر دینی نیز وضعیت به همین منوال است. فکر نمیکنم مسالهی عجیبی را در رابطه با روش و منهج گفته باشم.
به نظر میرسد که شما در پی این هستید که در این مسائل، با تسامح برخورد شود و اینگونه دقتهای علمی در علت و معلول را وارد این قضایا نکنیم در حالی که این گونه مسائل ذاتا به چنین دقتهای عقلی مرتبط است. اینگونه مسائل از سنخ فهمِ متن نیست تا به عرف و لغت رجوع کنیم بلکه مسالهای بسیار علمی است. چرا وقتی یک واقعه و اتفاق به نفع ماست باید نسب به آن با تسامح برخورد کرد ولی اگر به نفع دیگران بود حق این تسامح را ندارند؟ به اعتقاد من هیچ کس حق تسامح در این گونه مسائل را ندارد بلکه باید بر روشهای علمی – به معنی عام کلمه – تکیه کنیم. البته در این گونه مسائل به دنبال یقین برهانی ارسطویی نیستم بلکه یک یقین علمی که از تراکم و تجمیع احتمالات به دست آمده باشد را نیز کافی میدانم که این مساله را هم در جواب سوال قبلی و هم در اینجا، تذکر دادم.
اما دربارهی احتمال آخری که در سوال مطرح شد و مبنی بر نظریهی برخی از عرفا و متصوفه بود قطع نظر از درستی یا نادرستی آن، باید بگویم این گونه مسائل، اگر بتواند چیزی را ثابت کند فقط میتواند ثابت کند معجزهای که حاصل شده هیچ ربطی به بت و صنم ندارد؛ این بدین معناست که اثبات ارتباط این معجزه به قبر نیز مشکل است زیرا احتمالات پیرامون آن، با هم مساوی هستند و هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد؛ چه بسا قبر، هیچ ارتباطی به این واقعه نداشته باشد بلکه این واقعه محصول یک حالت روحی است که منشأ آن، ارتباط شخص با آن قبر میباشد همانطور که ممکن است این حالت روحی در تعامل و ارتباط با یک بت هم صورت بگیرد. این تحلیل بیش از آنکه ارتباط واقعه با قبر را ثابت کند نفی ارتباط بین واقعه و قبر را ثابت میکند.
نکتهی آخر اینکه من در جواب سوال قبل، نگفتم در یک واقعهی جزیی، ممکن نیست تفسیر و تبیینِ دینی صحیح باشد؛ بلکه گفتم شایسته و بایسته است انسانهای متدین و مومن در زندگی خود، به جای اینکه عجولانه نتایجی را برگزینند عالمانه با مسائل برخورد کنند. الآن من از شما سوال میکنم: چگونه میتوانید ثابت کنید جای پایی که در منطقهی قدمگاه در اطراف مشهد وجود دارد متعلق به حضرت رضا علیه السلام است؟ و یا چگونه میتوانید ثابت کنید آن مویی که در استانبول است به پیامبر صلیاللهعلیهوآله تعلق دارد؟ چطور میتوانید ثابت کنید عصایی که در موزه قرار دادند از آن حضرت موسی است؟ آیا میتوانید به روش علمی اینها را اثبات کنید؟ واقعا اگر علوم انسانی و طبیعی – که عادتا در سائر موارد از نظر فقها حجت و معتبر هستند – با روشی قانع کننده (و نه با تقلید کورکورانه و عوامانه از این علوم)، در این مسائل به ما کمک نمایند، تعاملِ ما با پدیدههای دینی عالمانه تر و آگاهانه تر نیست؟ آیا چنین برخورد عالمانهای، در نگاه شما خطرناک است و یا اینکه باعث تقویت دیدگاه دینی در مقابل نقدهای ملحدین و سکولارها و … میشود؟ آیا شایسته نیست به جای تحفظ بر عواطف روحی و احساسی – که تاثیر منفی بر بررسی علمیِ مساله دارد – امروزه روش علمی را در عرصهی دین داری معاصر تقویت کنیم تا الگویی برتر به دنیا عرضه نماییم که میتواند استمرار داشته باشد؟ مخصوصا ما مسلمین که شب و روز دائما اعلام میکنیم که دین اسلام، دین عقل و علم و منطق و حجت و برهان و دلیل است.
استادِ عزیزم، صحبت من اختصاصی به شیعه ندارد و حتی فقط ناظر به مرقد امام جواد علیه السلام نیست بلکه، یک روش عام است و حتی شامل وقایعی میشود که به نوعی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله و یا دیگر انبیاء و اولیاء مربوط است.
من ایمان دارم که خداوند متعال به جایگاهها و مکانهایی جهت عبادت و ابراز محبت به خودش و به یاد او بودن خشنود است؛ این مکانها همان مساجد و مرقدهایی است که منصوص بوده و نصی بر آن وارد شده است؛ و به هیچ عنوان نیازی نیست برای تقویت دین مردم، این مرقدها و مکان ها را زیاد کنیم. شریعت اسلام در بیان برنامه زمانی و مکانی شعائر و عبادات و تقویت روح انسانها، ان شاء الله کوتاهی نکرده است. اگر ما میخواهیم روحیهی دینی مردم را تقویت کنیم باید به جای اختراج مرقدهای اضافی، عملکرد مساجد را متحول کرده و یا حالات روحانی و معنویِ مرتبط با زیاراتِ منصوص و مأثور را دگرگون کنیم.
این، عقیدهی من است و به آن قانع و خشنود هستم و بر همین اساس، افکار خود را سامان میدهم و البته شاید اشتباه کنم و از شما درخواست میکنم خطای من را تذکر دهید.
.
.
منابع:
حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 1 سوال 15.
حب الله, ج 4 سوال 531.
. مولف محترم در اینجا میفرماید شفای بیماری میتواند محصول باور انسان به باب الحوائج بودن صاحب قبر باشد و این باور است که آن شفا را به دنبال دارد و البته این مساله، میتواند نسبت به واقعیت خارجی – باب الحوائج بودن صاحب قبر – بی ارتباط باشد. (مترجم)
. قطع نظر از تطابق یا عدم تطابقش با خارج
. خوانندهی مصری که در سال 1977 فوت کرده است.
حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 4 سوال 532.
. منظور عواملی است که زمینه ساز یک اتفاق هستند. (مترجم)
. الطاف و توجهاتی که از چشمها مخفی هستند. (مترجم)
. همانطور که در دعای رجب آمده است البته با صرف نظر از آنچه «آبادی» در بارهی آن گفته است.
. در «ظن به وجود حیوان درنده» دو چیز وجود دارد: یکی ظن و گمان و دیگری مظنون یعنی وجود حیوان درنده. گاهی حالات نفسانی ما به ظن اعتنا میکند و گاهی به خود مظنون. (مترجم)
حب الله, دراسات فی الفقه الاسلامی المعاصر, ج 4 ص 50.
26 فوریه 2021 در 11:15 ق.ظ
-
📣. مقاله/ استاد احمدی، عینکی و عابدیان:
بررسی عدم جواز تغییر جنسیت .
تغییر جنسیت و مسائل مرتبط با آن در فقه، دیریست که مورد بررسی و مداقّه قرار گرفته است. آنچه در این رابطه جای بازنگری و دقتِ نظر دارد و تا کنون بهای لازم از نظر پژوهشهای فقهی به آن داده نشده است، بررسی حکم تغییر جنسیت در اشخاصی است که دارای نارضایتی جنسی هستند؛ این عارضه از جمله اختلالات روانی و رفتاری بهحساب میآید و مبتلایان آن از نظر تقسیمبندیهای زیستی، در زمرۀ یک جنس معین قرار میگیرند.
آنچه در این پژوهش و به سبک تحلیلی ۔ توصیفی مورد بازنگری قرار گرفته است، بررسی موضوعی تغییر جنسیت در ترانسسکشوالهاست که آیا وارد در موضوع حکم جواز تغییر جنسیت میشوند، یا نه؟ در این مقاله، با استناد به فرایند تشخیص موضوع و همچنین استخراج قرائن مرتبط با آن از میان فتاوا و روایات، عدم جواز تغییر جنسیت در ترانسها حاصل میشود؛ این در حالیست که در جمهوری اسلامی ایران که قوانین آن – بر اساس اصل چهارم قانون اساسی – باید بر اساس موازین اسلامی تنظیم شده باشد، سالهاست که این عمل با مجوّز دستگاههای قضایی و نظارت آنها بر روی تعداد قابلِ توجهی از این بیماران در حال اجراست.
جهت مشاهده، مطالعه و دانلود متن کامل این مقاله دانلود نمایید:
20 اکتبر 2020 در 12:49 ب.ظ
-
📣. یادداشت/ استاد علی عادلزاده:
اعتبارسنجی دو حدیث مشهور طبی .
یادداشت پیش رو اثر پژوهشی استاد علی عادلزاده است که در سایت وزین آثار منتشر شده است. دو حدیث مشهور «العلم علمان…» و «المعده بیت داء…» مورد اعتبارسنجی و پژوهش قرار گرفته است. شما را به مطالعه این اثر ارزنده دعوت می نماییم:
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی حدیث اول:
یکی از مشهورترین احادیثِ طبّی، حدیثِ «المعدة بیت کلّ داء» است. در فقه الرضا آمده است: أَرْوِی عَن الْعَالِمِ ع أَنَّهُ قَالَ الْحِمْیَةُ رَأْسُ کُلِّ دَوَاءٍ وَ الْمَعِدَةُ بَیْتُ الْأَدْوَاءِ وَ عَوِّدْ بَدَنَکَ مَا تَعَوَّدَ (فقه الرضا، ص340). در جای خود ثابت شده است که انتساب فقه الرضا به امام رضا (ع) نادرست است و این کتاب، اثری متأخّر و در ارتباط با کتاب التکلیف شلمغانی بوده است. شیخ مفید نیز این حدیث را بدون ذکر سند به امیر المؤمنین (ع) نسبت داده است (تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص144). در برخی منابع دیگر امامیه نیز این حدیث به صورت مرسل و بیسند تکرار شده است (نک: مکارم الأخلاق، ص362؛ دعوات الراوندی، ص77). مستغفری نیز–که از علماء اهل سنّت است- در طبّ النبیّ این حدیث را روایت کرده است (طب النبی، ص19). ذهبی نیز مینویسد: «و روت عائشة عنه ص انه دخل علیها و هی تشتکی فقال لها: الأزم دواء و المعدة بیت الداء و عودوا کل بدن ما اعتاد. و قال علی: المعدة بیت الداء و الحمیة رأس الطب و العادة طبع ثان. رواهما القاضی ابویعلی» (الطب النبوی، ص61). البته قاضی ابو یعلی را نباید با ابویعلی موصلی (م307ق) اشتباه گرفت. ظاهرا مقصود محمد بن الحسین بن الفراء (م458ق)، قاضی مشهور است که آثار بسیاری و از جمله کتابی در طب داشته است (سیر اعلام النبلاء، ج18، ص91).بسیاری از حدیثشناسان عامه، تصریح کردهاند که این حدیث اصلی ندارد و از سخنان حارث بن کلدة، طبیب عرب است (زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج٤، ص٩٦، 108؛ المقاصد الحسنة، ج1، ص455؛ الاسرار المرفوعة، ج1، ص213؛ عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ص١٦٥).
البته احادیث دیگری منسوب به اهل بیت (ع) در راستای مضمونی کلّی این حدیث در دست است و در مقابل اقوال دیگری نیز به حارث بن کلدة نسبت داده شده است که مضمون مشابهی دارد. قاسم بن سلام مینویسد: فِی حَدِیث عُمَر حِین سَأَلَ الْحَارِث بن کلدة: مَا الدَّوَاء فَقَالَ: الأزم. کَانَ سُفْیَان بن عُیَیْنَة یَقُول: الأزم هُوَ الحمیة (غریب الحدیث، ج3، ص330). بنا بر نقل دیگر، عمر بن خطاب از «افضل الطب» پرسیده است و حارث بن کلدة این پاسخ را داده است (العلاج بالأعشاب، ص١٣).
راوندی، عبارتِ مشابهِ «اصل الطب، الأزم» را به گونهای آورده است که گویی از روایات معصومین است:
وَ رُوِیَ لَا تَأْکُلْ مَا قَدْ عَرَفْتَ مَضَرَّتَهُ وَ لَا تُؤْثِرْ هَوَاکَ عَلَى رَاحَةِ بَدَنِکَ وَ الْحِمْیَةُ هُوَ الِاقْتِصَادُ فِی کُلِّ شَیْءٍ وَ أَصْلُ الطِّبِّ الْأَزْمُ وَ هُوَ ضَبْطُ الشَّفَتَیْنِ وَ الرِّفْقُ بِالْیَدَیْنِ وَ الدَّاءُ الدَّوِیُّ إِدْخَالُ الطَّعَامِ عَلَى الطَّعَامِ وَ اجْتَنِبِ الدَّوَاءَ مَا لَزِمَتْکَ الصِّحَّةُ فَإِذَا أَحْسَسْتَ بِحَرَکَةِ الدَّاءِ فَاحْزَمْهُ بِمَا یَرْدَعُهُ قَبْلَ اسْتِعْجَالِهِ (الدعوات، ص81؛ مستدرک الوسائل، ج16، ص453).
جالب آن که تمام فقراتِ روایتِ راوندی، در گفتگویی داستانی، میانِ حارث بن کلدة و انوشیروان نیز حکایت شده است:
روی أن الحارث بن کلدة الثقفی وفد على کسرى أنوشروان… فقال: کیف بصرک بالطب؟ قال: ناهیک! قال: فما أصل الطب؟ قال: ضبط الشفتین، والرفق بالیدین. قال: أصبت، فما الداء الدویّ ؟ قال: إدخال الطعام على الطعام… قال: فما تقول فی شرب الدواء؟ قال: اجتنب الدواء ما لزمتک الصحة، فإذا أحسست بحرکة الداء فاحسمه بما یردعه… وإن الجاهل کل الجاهل من أکل ما قد عرف مضرته، فیؤثر شهوته على راحة بدنه. قال: فما الحمیة؟ قال: الاقتصاد فی کل شیء… (العقد الفرید، ج8، ص84).
ابن ابی الدنیا، بخشی از این جملات را به صورت گفتگویی میانِ حارث بن کلدة و اطباء فارس –و نه انوشیروان- حکایت کرده است:
حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمُ قَالَ: أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنٌ لِابْنِ مَعْقِلٍ یُقَالُ لَهُ: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْوَلِیدِ، قَالَ: لَاقَى الْحَارِثُ بْنُ کَلَدَةَ أَطِبَّاءَ فَارِسَ، فَقَالُوا لَهُ: أَیُّ شَیْءٍ الدَّوَاءُ؟ فَقَالَ لَهُمْ: أَلَّا تُدْخِلَ بَطْنَکَ طَعَامًا وَفِیهِ طَعَامٌ، فَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَقَالُوا: صَدَقَ (الإشراف فی منازل الأشراف، ص١٦٩).
انتساب موازیِ سخنان طبی به حارث بن کلدة –به عنوان نماد طبّ عرب- و پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) –به عنوان نماد کامل شریعت و دین اسلام- نمونههای دیگری نیز دارد. به عنوان مثال میتوان به سخنی طبی دربارهی 4 آفتِ آفتاب اشاره کرد که با طرق ضعیف، به حارث بن کلدة (مصنف ابن أبی شیبة، ج٥، ص63)، رسول اکرم (ص) (مستدرک الحاکم، ج4، ص408)، امیر المؤمنین (ع) (الخصال، ج1، ص97)، امام کاظم (ع) –به صورت روایت از پیامبر- (الخصال، ج1، ص248) و عمر بن خطاب (الطب النبوی لأبی نعیم الأصفهانی، ج1، ص٢٥٩) نسبت داده شده است.
نمونه دیگر جمله : «مَنْ سَرَّهُ الْبَقَاءُ، وَلَا بَقَاءَ، فَلْیُخَفِّفِ الرِّدَاءَ وَلْیُبَاکِرِ الْغِذَاءَ وَلْیُقِلَّ غِشْیَانَ النِّسَاءِ» است که هم به حارث بن کلدة (معرفة الصحابة لأبی نعیم، ج٢، ص٧٨٠) و هم به پیامبر ص و امامان منسوب است (صحیفة الرضا، ص69؛ الجعفریات، ص244؛ طب الائمة، ص29؛ امالی الطوسی، ص666).
ابن ابی الدنیا همچنین از وهب بن منبه سخنی درباره دیدگاه اطباء روایت کرده است که با حدیث مورد بحث مرتبط است:
حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بن سَعِیدٍ الْجَوْهَرِیُّ، حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ فِرَاسٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، رَحِمَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَجْمَعَتِ الأَطِبَّاءُ أَنَّ رَأْسَ الطِّبِّ الْحمْیَةُ، وَأَجْمَعَتِ الْحُکَمَاءُ أَنَّ رَأْسَ الْحِکْمَةِ الصَّمْتُ (ابن ابی الدنیا، الصمت و آداب اللسان، ج1، ص562).
منابع عامه، حدیث دیگری نیز با سند بسیار ضعیف به پیامبر (ص) نسبت دادهاند که ارتباط نزدیکی با حدیث «المعدة بیت کل داء» دارد.
… یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَابَلُتِّیُّ، قَالَ: نا إِبْرَاهِیمُ بْنُ جُرَیْجٍ الرُّهَاوِیُّ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی أُنَیْسَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: الْمَعِدَةُ حَوْضُ الْبَدَنِ، وَالْعُرُوقُ إِلَیْهَا وَارِدَةٌ، فَإِذَا صَحَّتِ الْمَعِدَةُ صَدَرَتِ الْعُرُوقُ بِالصِّحَّةِ، وَإِذَا فَسَدَتِ الْمَعِدَةُ صَدَرَتِ الْعُرُوقُ بِالسَّقَمِ (المعجم الاوسط، ح4476).
ابو فروة الرهاوی این حدیث را از ابراهیم بن جریج با سند دیگری (زهری-عروة- عائشه) روایت کرده است (دارقطنی، العلل الواردة، ج8، ص42)که قرینهای است بر عدم اصالت سند. نکته مهم این است که همین سخن را به جای پیامبر (ص) به ابن ابجر نیز نسبت دادهاند (الضعفاء الکبیر، ج1، ص62؛ شعب الایمان، ح5365). ابراهیم بن جریج الرهاوی، راوی این حدیث، طبیب بوده و او را به جعل این حدیث متهم کردهاند (دارقطنی، العلل الواردة، ج8، ص43).
به گفتهی ابوداود حرانی، نزد ابراهیم بن جریج، اصلی برای این حدیث نبوده است. (مقصود از اصل، نسخهی اصلی مکتوبی است که در آن راویان، احادیث مشایخ خود را حین سماع و املاء، مینوشتند.) و وقتی از او مطالبهی اصل شده است، گفته است: از زید بن ابی انیسة، حدیث نوشتهام ولی کتابم از بین رفته است! از او پرسیدهاند: با چه کسی نشست و برخاست داشتهای؟ پاسخ داده است: فلان طبیب نزدیک خانهام بوده و با او بسیار مینشستم (الضعفاء الکبیر، ج1، ص62). مقصود حرّانی از این گزارش این است که احتمالاً ابراهیم بن جریج، آن چه نزد اطباء آموخته بوده است، با جعل سند به پیامبر (ص) نسبت داده است. دیگر حدیثشناسان اهل سنت نیز به تضعیف ابراهیم بن جریج و این حدیث پرداختهاند (نمونه: الموضوعات الکبری، ج2، ص284).
در منابع امامیه ظاهراً تنها سندی که برای حدیث «المعدة بیت کل داء» ذکر شده است، مربوط به روایت گفتگوی امام صادق (ع) با پزشک هندی در دربار منصور دوانیقی است. بنابر این روایت، روزی امام صادق (ع) در مجلس منصور دوانیقی حاضر شد. مردی هندی در حال خواندن کتب طبّ بود. امام صادق (ع) به قرائت او گوش میداد. سپس میان امام صادق (ع) و آن پزشک هندی گفتگویی صورت میگیرد که امام صادق (ع) در آن میان، میفرماید: «… وَ أَسْتَعْمِلُ مَا قَالَهُ رَسُولُهُ ص وَ أَعْلَمُ أَنَّ الْمَعِدَةَ بَیْتُ الدَّاءِ وَ الْحِمْیَةَ هِیَ الدَّوَاءُ وَ أُعَوِّدُ الْبَدَنَ مَا اعْتَادَ.» هندی پاسخ میدهد: وَ هَلِ الطِّبُّ إِلَّا هَذَا؟ سپس امام صادق (ع) توضیح میدهد که این قواعد را ازکتب طب نگرفته بلکه از خدا آموخته است و در ادامه بحث مفصلی درباره جزئیات خلقت بدن و علل آن صورت میگیرد و در نهایت طبیب هندی شهادتین را بر زبان آورده، مسلمان میشود و به برتری علمی امام صادق (ع) بر همه مردم زمان اعتراف میکند (الخصال، ج2، ص511؛ علل الشرائع، ج1، ص99). سندِ این حدیث از چند جهت ضعیف است، به ویژه از آن رو که واسطهی نقل آن ابو سعید الحسن بن علی العدوی است که ابن غضائری او را «کذاب و بسیار ضعیف» توصیف کرده است (رجال ابن الغضائری، ص53).
نکتهی درخور توجّه، الگو و قالب کلّی این حدیث است که میتوان آن را به 6 عنصر اصلی فروکاست:
1.مجلس خلیفه عباسی
2.حضور عالم مسلمان
3.حضور طبیب غیر مسلمان
4.برتریجویی طبیب بر عالم و محاجّه با او
5.استناد عالم به یک روایت نبوی که کلّ طبّ را در خود جمع کرده است
6.اعتراف طبیب غیر مسلماناکنون به دو داستان زیر دقّت کنیم:
1.وبلغنی أنّ الرشید کان له طبیب نصرانی حاذق، فقال لعلیّ بن الحسین بن واقد: لیس فی کتابکم من علم الطب شیء، والعلم علمان علم الأدیان وعلم الأبدان، فقال له علیّ: قد جمع الله تعالى الطب کله فی نصف آیة من کتابنا. قال: وما هی؟ قال: قوله – عَزَّ وَجَلَّ- وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا. فقال النصرانی: ولا یؤثر عن رسولکم شیء من الطب؟ فقال علیّ: جمع رسولنا – صلى الله علیه وسلم – الطب فی ألفاظ یسیرة قال: وما هی؟ قال: قوله -علیه السلام: المَعَدة بیت الداء والحمیة رأس کلّ دواء، وأعطِ کل بدن ما عودته. فقال النصرانی: ما ترک کتابکم ولا نبیّکم لجالینوس طبا (تفسیر الثعلبی، ج١٢، ص٣٤٠).- وَرَوَى أَبُو مُحَمَّدٍ الْخَلَّالُ فِی کِتَابِ الطِّبِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُرْوَةَ وَفِی نُسْخَة عَمْرِو بْنِ سَوْدَةَ قَالَ: جَلَسَ الْمَأْمُونُ لِلنَّاسِ مَجْلِسًا عَامًّا، فَکَانَ فِیمَنْ حَضَرَهُ منجه وهنجه طَبِیبَا الرُّومِ وَالْهِنْدِ إلَى أَنْ قَالَ: فَأَقْبَلَ الْمَأْمُونُ عَلَى إِسْحَاقَ بْنِ رَاهْوَیْهِ فَقَالَ: مَا تَرَى؟ فَقَالَ: ذَکَرَ هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ – رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا -: «أَنَّ النَّبِیَّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ – دَخَلَ عَلَیْهَا وَهِیَ تَشْتَکِی فَقَالَ لَهَا: یَا عَائِشَةُ الْحِمْیَةُ دَوَاءٌ، وَالْمَعِدَةُ بَیْتُ الْأَدْوَاءِ: وَعَوِّدُوا بَدَنًا مَا اعْتَادَ» فَأَقْبَلَ الْمَأْمُونُ عَلَى منجه وهنجه فَقَالَ: مَا تَقُولَانِ؟ فَقَالَ: هَذَا کَلَامٌ جَامِعٌ وَهُوَ أَصْلُ الطِّبِّ (الآداب الشرعیة والمنح المرعیة، ج2، ص353).
چنان که میبینیم الگوی هر سه داستان یکی است و میتوان آن را در جدول زیر خلاصه نمود:
البته مضمون کلی این داستان، به دیگر طبیبان نیز نسبت داده شده است. مثلا از محمد بن زکریای رازی درباره حدیث چنین نقل شده است: «ما ترک النبی – صلى الله علیه وسلم – فی الطب شیئًا إلا وأتى به فی هذه الکلمات الثلاث» (الذریعة الى مکارم الشریعة، ص٢٢٠؛ نک: میزان العمل، ص٣١٢).و یا محمد بن مفلح مقدسی مینویسد:
وَرَوَى أَبُو مُحَمَّدٍ الْخَلَّالُ فِی کِتَابِ الطِّبِّ بِإِسْنَادِهِ … وَبِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیٍّ – رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ – قَالَ: الْمَعِدَةُ بَیْتُ الدَّاءِ وَالْحِمْیَةُ رَأْسُ الطِّبِّ، وَالْعَادَة طَبْع ثَانٍ فَعَوِّدُوا بَدَنًا مَا اعْتَادَ. قَالَ شِهَابُ بْنُ عُطَارِدِ بْنِ شِهَابٍ فَحَدَّثْتُ بِهِ بَعْضَ عُلَمَاءِ مُطَبِّبِی هَذَا الزَّمَانِ فَقَالَ: مَا تَرَکَ لَنَا مَا نَتَکَلَّم عَلَیْهِ أَبْلَغ مِنْ هَذَا الْمَعْنَى وَلَا أَوْجَزَ (الآداب الشرعیة والمنح المرعیة، ج2، ص٣٥٣).
در داستان دیگری، هارون الرشید در مجلس خود از 4 طبیب هندی، رومی، عراقی و سوادی میخواهد تا هر یک دارویی را معرفی کنند که هیچ عارضهای ندارد. هر یک از اطباء هندی، رومی و عراقی دارویی معرفیکنند. سوادی، عارضه هر یک را بیان کرده و سپس میگوید: دارویی که هیچ دردی در آن نیست، این است که تا اشتها نداری، غذا نخوری و تا اشتها داری دست از غذا بکشی. همگی گفته او را تصدیق کردند (إحیاء علوم الدین، ج٣، ص٨٧؛ الآداب الشرعیة والمنح المرعیة، ج٢، ص٣٥٣). این داستان نیز چنان که میبینیم، طبق یک الگوی کلّیتر میتواند، در کنار 3 داستان پیشین قرار بگیرد.
به نظر میرسد این داستانها به یک واقعیت تاریخی عامّ بازمیگردد و آن رویارویی و اختلاط عرب با تمدّنهای غیرعربی است. عرب از دانش و صنعت سادهای برخوردار بود و با گسترش فتوحات، با دانش و تمدّن نسبتاً پیچیدهتر اقوام دیگر روبرو شده است. ظاهراً آموزههای طبّی عرب، بر خلاف طبّهای جزئی و متنوّع یونانی و هندی و …، تنها شامل توصیهها و راهکارهایی کلّی و جامع بوده است، که دستِ کم در ظاهر، برتری علمی عجم بر عرب را نشان میداده است. این واقعیت، عرب متفاخر را به پاسخگویی و توجیه این تفاوت، برمیانگیخته است. نمونهای از این تقابل را میتوان پیرامون رساله ابو عامر احمد بن غرسیه، کاتب مسیحیزاده، دربارهی برتری عجم بر عرب دید. بر این رساله، ردیههای بسیاری نوشته شده که از آن جمله رسالهی طولانی أبو الطیب عبد المنعم القروی (م493ق) است. ابوالطیب در بخشی از رساله به تقدّم عرب در انواع علوم میپردازد و از جمله درباره طبّ مینویسد:
وأما أقسام الطب للأجسام فقد جمعته العرب فی کلمتین معلومتین، ولفظتین محفوظتین، على رأیها فی الاقتصار، وذهبها فی الاختصار، فقالت: المعدة بیت الداء والحمیة رأس الدواء، وقال علیه السلام: أصل کل داء البردة، وقالوا: کل وأنت تشتهی، ودع وأنت تشتهی. وکانوا یطعمون لیعیشوا، وینعمون لیریشوا، فقد جمعوا الطب بأظافیره، والصلاح بحذافیره، وإذا فتشت أصول سقراط، ونبشت فصول بقراط، لم تجد مستزادا مستجادا، ولا مسترادا مستفادا. ولیست هذه الأمور مما یخص به آحادهم، أو ینفرد به أفرادهم، بل ینطق به صغارهم وکبارهم، ویعرفه نساؤهم، ویهتف به إماؤهم، ورعایهم وعبدانهم؛ أشعارهم بذلک ناطقة، وأخبارهم عنه صادقة، وأخبارهم عنه صادقة، ما تلوا فیه متلوا، ولا قروا به مقروا، ولکنها الطباع الصافیة، والقرائح الکافیة، والغرائز السلیمة و… (الذخیرة فی محاسن أهل الجزیرة، ج6، ص738).
نتیجهگیری
به نظر میرسد که جمله مشهور «المعدة بیت کل داء و الحمیة رأس کل دواء» قاعدهی طبّی مشهور و حکمت متداولی در بین عرب بوده و به حارث بن کلدة طبیب مشهور عرب، نیز نسبت داده شده است. اگر چه در برخی منابع به پیامبر (ص) یا امیر المؤمنین (ع) نیز نسبت داده شده، اما غالباً این انتساب بدون ذکر سند است و از طرفی برخی حدیثشناسان، این انتساب را بیپایه و جعلی میدانند. ظاهراً تنها در یک روایت به صورت مسند، از امام صادق (ع) این حدیث نبوی نقل شده است که سند آن بسیار ضعیف و متنش نیز مشکوک است. الگویی که در این روایت به کار گرفته شده است، الگوی داستانی مشخصی است که در چند حکایت دیگر نیز به کار رفته است. این الگو، میتواند بیانگر دغدغههایی باشد که در اثر تلاقی مسلمانان و اعراب با اقوام دیگر پدیده آمده بود. در مجموع برای انتساب این سخن به پیامبر اکرم (ص) یا امامان اهل بیت (ع) قرائن کافی در دست نیست، هر چند میتوان مضمون کلّی مشابه آن را در روایات دیگر نیز یافت.
.
بررسی حدیث دوم:
العلم علمان، علم الأدیان و علم الأبدان. (علم، دو چیز است: علم دینها و علم بدنها). در برخی منابع نه چندان متقدّم، این حدیث، به صورتِ مرسل و بیسند به پیامبر اسلام (ص) نسبت داده شده است. مثلاً کراجکی (449ق) (معدن الجواهر، ص25؛ کنز الفوائد، ج2، ص107) و سنایی غزنوی (545ق) (حدیقة الحقیقة، باب5) آن را به پیامبر ص نسبت دادهاند. ابن فندق (565ق) این جمله را به صورت حدیث نبوی از طبیبی به نام أبو الفرج علی بن الحسین بن هندو با شرح آن حکایت کرده است (تتمة صوان الحکمة، ص١٨). همو در جای دیگر، در انتساب آن به پیامبر (ص) یا شافعی تردید کرده است (تاریخ بیهق، ص96-97). در هر حال میتوان گفت: چنین حدیثی بدون اصل و در میان محدثان ناشناخته بوده است؛ از این رو جمعی از موضوعاتنویسان عامه آن را از احادیث جعلی برشمردهاند (نمونه: الصغانی، الموضوعات، ص38).نکتهی مهم آن است که این حدیث پیش از انتساب به پیامبر (ص) به عنوان سخنی منسوب به شافعی شناخته میشده است. مثلاً ابن ابی حاتم رازی (327ق) (آداب الشافعی و مناقبه، ص244)، ابن عبد ربه (328ق) (العقد الفرید، ج2، ص78)، ابن حمکان (405ق) (الفوائد، ح17)، سلمی (412ق) (طبقات الصوفیة، ص٣٥٩)، ابو نعیم اصفهانی (430ق) (حلیة الاولیاء، ج9، ص142)، بیهقی (458ق) (مناقب الشافعی، ج٢، ص١١٤)، ابن عبد البرّ (463ق) (الانتقاء)، خواجه عبد الله انصاری (481ق) (طبقات الصوفیة)، ابو الحسن طیوری (500ق) (الطیوریات، ج4، ص1164)، سبط بن الجوزی (654ق) (مرآة الزمان، ج١٣، ص٤٠٦)، این جمله را عیناً یا با اندکی تفاوت لفظی –غالباً با ذکر سند- از شافعی روایت کردهاند.
برخی نیز مانند ثعلبی (427ق) (الکشف و البیان، ج12، ص339) این جمله را ضمن حکایتی مرسل، از زبان طبیب نصرانی هارون الرشید نقل کردهاند.
تعیین این که این جمله در اصل از کیست و از کجا پدید آمده است، نیازمند پژوهشهای بیشتری است؛ امّا اجمالاً میتوان اطمینان داشت، که انتساب آن به شافعی، بر انتسابش به پیامبر ص ترجیح دارد؛ زیرا منابع آن کهنتر، معتبرتر و تعدادش بیشتر است. همچنین سند آن به ظاهر متّصل و متعدّد است، بر خلاف انتسابش به پیامبر ص که سندی ندارد. از این گذشته متن آن نیز با شافعی تناسب بیشتری دارد، زیرا شافعی علاوه بر فقه، در طبّ نیز، دستی داشته است (تاریخ الاسلام، ج14، ص333) و جملات طبی زیادی به او منسوب است (همان؛ ابن ابی حاتم، آداب الشافعی ومناقبه، ص٢٤5-246). از این رو جملات دیگری نیز از شافعی دربارهی طبّ و مقایسهی آن با فقه در دست است که کاملاً هماهنگ و همسو با جملهی مورد بحث است؛ مانند:
1.«لا تَسْکُنَنَّ بَلَدًا لا یَکُونُ فِیهِ عَالِمٌ یُفْتِیکَ عَنْ دِینِکَ، وَلا طَبِیبٌ یُنْبِئُکَ عَنْ أَمْرِ بَدَنِکَ» (ابن ابی حاتم، آداب الشافعی ومناقبه، ص٢٤٤).
2.«لا أعلم عِلْمًا بعد الحلال والحرام أنبل من الطّبّ، إلّا أنّ أهل الکتاب قد غلبونا عَلَیْهِ.» (تاریخ الإسلام، ج١٤، ص٣٣٣)
3.کان الشّافعیّ یتلهف على ما صنع المسلمون من الطّبّ ویقول: ضیعوا ثُلُث العِلْم، ووکّلوه إلى الیهود والنّصارى (همان).چنان که میبینیم این سه جمله نیز مانندِ جمله «العلم علمان»، علم طبّ را در کنار و همسنگِ علم فقه قرار دادهاند. دربارهی جمله آخر باید توجّه داشت که در آن علم طبّ به جای نیمی از دانش، یک سوم دانش تلقّی شده است. این نسبت، همسو با تقسیمبندی دیگری است که سلماسی (550ق) به شافعی نسبت داده است:
«قال الشافعی: العلوم ثلاثة: علم الأبدان، وعلم الأدیان، وعلم الدیوان، فأما علم الأبدان فالطب، وأما علم الأدیان فالفقه، وأما علم الدیوان فالحساب.» (منازل الأئمة الأربعة، ص٢١٢)
البته به مرور زمان، نسخههای سهتایی و چارتایی دیگری نیز برای تقسیمبندی علوم ارائه شده است؛ مثل این روایت منسوب به امیر المؤمنین (ع): وَ قَالَ ع الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْیَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ. (تحف العقول، ص208) که برخی نیز آن را در قالب داستانی به حسن بصری نسبت دادهاند! (یغموری، نور القبس، ص١) و راغب اصفهانی (502ق) نیز آن را تنها به عنوان یک «قیل» روایت کرده است (محاضرات الأدباء، ج1، ص59). در یک «قیل» سهتایی نیز، هندسه به جای نحو نشسته است (درر الحکم لأبی منصور الثعالبی، ص٥٤؛ محاضرات الأدباء، ج1، ص59).
در یک نسخهی چهارتایی منسوب به پیامبر ص، نجوم هم افزوده شده است: «الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْیَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ.» (معدن الجواهر، ص40؛ کنز الفوائد، ج2، ص109) هر چند پیش از آن، ابوحیان توحیدی (حدود400ق) این نسخهی چهارتایی را به «بعض السلف» نسبت داده است (البصائر والذخائر، ج1، ص101).
اما داستان به همین جا پایان نیافته و بعدها یک نسخهی تجمیعی پنجتایی نیز به امیر المؤمنین ع نسبت دادهاند تا اختلاف را از میان بردارند:
«ویروى عن علی کرم الله وجهه: العلوم خمسة: الفقه للأدیان والطب للأبدان والهندسة للبنیان والنحو للسان والنجوم للزمان ذکره فی مدینة العلوم.» (محمد صدیق خان قنوجی، أبجد العلوم، ص٤٣٢)
به نظر میرسد با گسترش و تنویع روزافزون علوم و فنون، این نسخههای پنجتایی و ششتایی و هفتتایی دیگر کارایی خود را از دست داده و حدیثسازان باید چارهای اساسیتر بیندیشند!
30 جولای 2020 در 2:34 ب.ظ