تاریخ آخرین بروزرسانی: 26 فوریه 2021 در 11:15 ق.ظ
ملاحظاتی پیرامون روش صحیح در اثبات کرامات پزشکی .
متن پیشرو سلسله پاسخهای استاد معظم، فاضل ارجمند جناب آقای حیدر حب الله است.

ایشان از معدود محققین و پژوهشگران معاصر و از اندیشمندان شیعی - لبنانی هستند که با درایت و نازک اندیشی به زوایا و خبایای پنهان علوم حدیث عنایت داشته و معمولا رویکرد صواب و درستی را در مواجهه با پرسشهای اعتقادی داشتهاند. متن زیر برگرفته از سایت استاد حیدر حب الله میباشد که پیش از این به صورت سه یادداشت پراکنده منتشر شده بود و اینک به صورت تجمیع شده و یکجا پیشکش نگاه شما میشود:
.
دانلود متن پی دی اف این یادداشت:
.
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال[1]: گفته میشود به این دلیلِ مَلَقَّب شدنِ امام جواد علیه السلام – بعد از شهادت – به باب الحوائج، این است که بسیاری از مومنین وقتی حاجتی را در کنار قبر آن بزرگوار طلب میکردند برآورده میشود و از این طریق، حوائج بسیاری در نزد قبر شریف ایشان، برآورده گردید. این قضیه آنچنان مشهور شده که حتی یکی از درهای ورودی حرم ایشان، «باب المراد» نامیده شد. آیا این قضایا در کتب معتبرهی ما، سابقهای دارد و نشانهای از آنها در کتب ما یافت میشود؟ چرا ما شیعیان تحقق چنین قضایایی را در نزد قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله و یا حتی در کنار کعبه ادعا نمیکنیم و فقط در کنار قبور ائمه علیه السلام مدعی وقوع چنین قضایایی هستیم؟ این پدیده به شکل بسیار گسترده تر در کنار قبر امام رضا علیه السلام مشاهده میشود و میبینیم که مردم – خود را با طناب هایی به ضریح ایشان وصل میکنند تا حاجت خود را بگیرند و حتی این حالت ممکن است چند روز طول بکشد.
.
جواب:
اولا با توجه به جستجوی سریعی که انجام دادم – آنهم با عجله – نص دینی معتبری نیافتم که ویژگی خاصی همچون برآورده شدن حاجات را برای امام جواد علیه السلام – آنهم برای بعد از شهادت ایشان – و در کنار قبر آن بزرگوار ثابت کند. همچنین دلیلی معتبری برای نام گذاری آن ورودی به «باب المراد» نیافتم. اگر چیزی در این رابطه باشد عام است و شاملِ همهی انبیاء و ائمه علیهم السلام است.
ثانیا نباید در تکذیب این وقایع عجله کرد؛ همچنین نباید کسانی که چنین ادعایی میکنند را متهم به خرافات و پریشان گویی کرد – متاسفانه برخی از ما اینگونه هستیم – چون خداوند متعال قادر بر هر چیزی است و ائمه علیهمالسلام در نزد خداوند، عزیز هستند و ممکن است برای قبور ایشان، مقامات و کراماتی وجود داشته باشد.
ثالثا کتابهای زیادی وجود دارد که وقایعِ اتفاق افتاده در کنار قبور اولیاء و ائمه علیهمالسلام را گزارش میکنند؛ این گزارشات هم در رابطه با صوفیان وجود دارد هم در میان شیعیان رواج یافته است؛ حتی این وقائع به طور جدی در نزد بسیاری از مذاهب مسیحی هم گزارش شده است. ولی بیشتر این کتابها، مواد خامی را عرضه میکنند یعنی در این کتابها با قصه هایی مواجه میشویم که از کتب و منابعی دیگر نقل شدهاند. این کتابها – با صرف نظر از میزان اعتبار منابع و سند آنها – به تحلیل این مواد خام و قصههای نقل شده و بررسی آنها نمیپردازند تا مطمئن شویم که این ادعاها، واقع شده اند و یا مطمئن شویم که فلان واقعه منتسب به صاحب قبر است. در مرحله اول باید تمام گزارشاتی که حکایت از وقوع کرامات در نزد قبر امام جواد علیه السلام یا قبور ائمه دیگر دارند جمع آوری شود؛ سپس باید از طریق نقد تاریخی و مضمونی هر گزارش، به بررسی صدق و کذب آن و نیز منبع و ساختار داخلی آن قضیه و … پرداخت؛ هنگامی که تناقض و عیبی در این گزارش ها مشاهده نشد به مرحلهی سوم میرسیم که عبارت است از بررسی آن واقعه از زاویهی انتسابش به فلان قبر و یا فلان شخص. زیرا چه بسا آن کرامتی که به عنوان شفای یک مریض نقل میشود محصول یک حالت نفسانی و درونی خود مریض – از نظر علمی و منطقی – باشد که بر بیماری وی در کنار فلان قبر تاثیر گذاشته است. مانند کسی که مثلا مشکلی عصبی دارد و در نتیجهی یک واکنش شدید نفسانی در حال زیارتِ فلان مرقد، یک کنشِ عصبیِ مشخصی ایجاد شود. این مرحله از بحث، نیازمند بررسی پزشکان و متخصصان اعصاب و روان و دیگر علوم است به شرط اینکه اینان از ابتدا، امکان امدادهای غیبی در موضوع مورد بحث را بعید نشمارند.
پس ما در مقابل سه مرحله قرار داریم که باید از پس آنها برآمده تا بگوییم این گزارشات، علمی و منطقی است و میتوان بر آنها اعتماد کرد. این سه مرحله عبارتند از:
- جمع آوری گزارشات
- راستی آزمایی از وقوع این گزارشات
- تفسیر و تحلیل و بررسی عوامل احتمالی که میتواند سبب وقوع آن حادثه باشد.
متاسفانه ما غالبا به مرحلهی اول اکتفا کرده و مراحل بعدی را – مخصوصا مرحلهی سوم را – رها میکنیم و یا اگر به دو مرحلهی بعد هم بپردازیم غالبا به صورت روشمند و علمی آن مراحل را انجام نمیدهیم بلکه عاطفی و حماسی برخورد میکنیم. البته این مشکل، فقط در میان شیعه نیست بلکه مشکل عمومی است که شیعه و صوفی و سنی و مسیحی و … از آن رنج میبرند.
رابعا در رابطه با ظاهر نشدن چنین وقایعی در نزد قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله میتوان گفت یکی از دلایل آن، چه بسا مربوط به خصوصیت و ویژگیای باشد که در شخصِ شفاگیرنده وجود دارد. به این معنی که امکان دارد علاج برخی امراض، نیاز به طبابتِ پزشک از یک سو، و وضعیت مریض از سوی دیگر داشته باشد به گونهای که اگر حالت مریض، در وضعیتی نباشد که معالجه را قبول کند دیگر طبابت و رسیدگی پزشک فایدهای ندارد. آنچه که شما گفتید – عدم وقوع شفای بیماریها در کنار قبر رسول الله صلیاللهعلیهوآله – دلیل این نکته است که حالت نفسانی زائر، نقش مهمی در معالجه و شفا دارد و اینگونه نیست که هر علاجی، این حالت نفسانی را نادیده بگیرد. البته ذکر این نکته لازم است که گزارشاتی دربارهی برآورده شدن حاجات در نزد قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله در برخی کتب نقل شده است و لذا نباید اصل وجود این مسائل در تراث مکتوب خود را انکار کرد.
مناسب است در اینجا به مسالهای تذکر دهم که برخی از علمای معاصر و کسانی که مشغول مباحث فلسفی هستند به آن اشاره کردهاند و آن اینکه دستگاه مفاهیمی که در ذهن انسان وجود دارد نقش مهمی در شکل دادن و تجسم و آراستن صورتهای عقلی انسان ایفا میکند. به عنوان مثال ما میبینیم که مسیحیان در خواب هایشان، حضرت مسیح و یا حضرت مریم را میبینند در حالی که مسلمین، در خواب هایشان، پیامبر و یا برخی از ائمه علیهمالسلام را میبینند و نیز یهودی، شخص دیگری را در خواب میبیند و … . در اینجا تفسیری وجود دارد – دعوت میکنم که به آن توجه کرده و پیرامون آن تفکر کنید – مبنی بر اینکه آنچه در خواب میآید ضرورتا اوهام و یا خوابهای پریشان نیست بلکه میتواند حقیقت داشته باشد ولی ذهن مسیحی، آکنده از صورتهایی معین برای اشخاصی ویژه است و عقل او، آن صورتها را به آنچه در خواب میبیند میپوشاند؛ لذا انسان مسیحی میپندارد آنچه دیده، حضرت مسیح است و حس میکند هموست. در حالی که اگر این شخص، شیعه باشد چه بسا آنچه را در خواب میبیند حضرت مهدی عج احساس کند و اگر سنی باشد احساس خواهد کرد آنچه در خواب میبیند عمر بن خطاب است. نامگذاری هایی که در عالم خواب صورت میگیرد از نظر فلسفی برخاسته از عالم مفاهیم و مقولات در ذهن هر شخص است و ربطی به خود اتفاقی که در خواب میافتد ندارد. این نظریه، گوناگونی و گرایشهای خوابهای مختلف نسبت کسانی که شخص مرتبط با آنهاست و یا به خاطر فضای تربیتی اش، نسبت به آنها شناختی دارد تفسیر میکند. شاید بتوان از این نظریه به صورت جزیی برای جواب سوال شما کمک گرفت.
.
سوال[2]: در رابطه با جوابی که به سوال قبلی دادید گفتید:«مرحلهی سوم عبارت است از بررسی آن واقعه از زاویهی انتسابش به فلان قبر و یا فلان شخص. زیرا چه بسا آن کرامتی که به عنوان شفای یک مریض نقل میشود محصول یک حالت نفسانی و درونی خود مریض – از نظر علمی و منطقی – باشد که بر بیماری وی در کنار فلان قبر تاثیر گذاشته است. مانند کسی که مثلا مشکلی عصبی دارد و در نتیجهی واکنش شدیدی نفسانی در حال زیارتِ فلان مرقد، یک کنش و اتفاق عصبی مشخصی ایجاد شود». سوال ما این است که حاصل شدن این حالت نفسانی در این مکان خاص – و نه در مکان دیگر همچون منزل بیمار – برای اثبات این مرحله کافی است. زیرا مهم، نتیجه است که همان شفای بیماری میباشد. چرا این حالت نفسانی در کنار فلان قبر و در حال زیارت حاصل شد نه در مکان دیگر؟
.
جواب:
صِرف حصول شفا در آن مکان خاص، کافی نیست زیرا این حالت – خلاصی از بیماری – در غیر این مکان خاص نیز زیاد اتفاق افتاده است. در این صورت چه فرقی میان این دو مکان – کنار قبر و یا صاحب آن و یا در مکان دیگر – است؟ پیدا شدن حالات نفسیِ خاصی که باعث میشود شخص بیمار از مشکلات عصبی – که حرکات طبیعی بدنش را تحت الشعاع قرار داده – خلاصی یابد چیزی است که هر روز برای بسیاری از بیماران اتفاق میافتد. به همین دلیل میگوییم حتی اگر ثابت شود اینچنین اتفاقی در این مکان خاص و در کنار فلان قبر اتفاق افتاده باز هم نمیتوان برای این اتفاق، ارزش خاصی – همچون کرامت و … – قائل شد.
علاوه بر اینها باید به این نکته نیز توجه کرد که حصول شفا به عنوان نتیجهی تصدیق و باور انسان،[3] به واقعیت خارجی – قبر و یا صاحب آن – چیزی اضافه نمیکند؛ زیرا علت اصلی، در واقع به تصدیقِ شخص – حال یا خودِ این تصدیق[4] و یا حالتی ذهنی و نفسیِ باطنی – برمیگردد و ربطی به «تصدیق از جهت مطابقتش با خارج» و یا حتی «خودِ واقعیتِ خارجی به عنوان یک امرِ مورد تصدیق» ندارد؛ و این یعنی، آن تصدیق، فقط یک حالت شخصی و درونی است. به عبارت دیگر، تصدیق و باور انسان از این جهت که یک باور است – و یا اعتقاد انسان از این جهت که اعتقاد است – اگر اثری برای انسان در پی داشته باشد به معنی انتساب این اثر به واقعیتی که مورد تصدیق و اعتقاد است نخواهد بود. مانند وقتی که انسان، باور کند که پشت وی، حیوان درندهای مانند شیر قرار دارد و به دلیل این باور، به سرعت شروع به دویدن کند و حتی ده متر در هوا بپرد؛ این کارهای عجیب و غریب را نمیتوان به وجود واقعی شیر نسبت داد بلکه به حالت نفسانی خود این شخص مربوط میشود؛ زیرا گاهی وقتها همین شخص، این کارها را انجام میدهد به گمان اینکه پشت وی شیری قرار دارد در حالی که واقعا شیر نیست؛ لذا معنی ندارد که این اتفاقات را به شیری که وجود خارجی ندارد نسبت دهیم.
مطالب فوق میتواند برای ما این مساله را تفسیر کند که چرا حالت شفا در این مکان حاصل شد و در مکان دیگر حاصل نشد. پس این حالات نفسی و اعتقادی شخص است که به تنهایی بر وی تاثیر گذاشته و او را شفا داده است همانطور که شخص دیگری که در گمراهی و ضلالت به سر میبرد را در مکان دیگری شفا میدهد. پس ارتباط واقعی، بین ما و شفای ماست نه بین واقعیت اعتقاد ما و حالت شفای ما.
من دائما از کسانی که کرامات و مسائل عجیب و غریب را فقط به جامعهی دینی و مذهبیِ خاصی نسبت میدهند میپرسم چگونه امور خارق العاده و عجائب و خوابهای عجیبی را که در مکانهایی خارج از چارچوب مذهبیِ آنها و یا حتی خارج از چارچوب دینیِ آنها رخ میدهد تفسیر میکنند؟ به عنوان مثال، در میان مسیحیان، قدیس شدن یک نفر، مشروط به این است که یک یا دو کرامت از وی دیده شود و برای اثبات کرامت، راههای مشخصی هم دارند و همچنین قدیسهای زیادی هم در میان آنها وجود دارند و پاپ ژان پل دوم که چندی پیش به عنوان قدیس، اعلام شد نیز آخرینِ آنها نیست. آیا تمام این قصهها، دروغ است؟ اگر قصههای مسیحیان درباره کراماتشان را جمع کنیم حجم انبوهی خواهد شد؛ آیا تمام اینها دروغ هستند؟ اگر تمام اینها دروغ هستند چرا احتمال نمیدهیم تمام قصههای ما هم دروغ باشد؟ اگر برخی از این قصهها درست باشد چگونه وقوع این کرامات را برای اشخاصی که از نگاه مسلمین – به تعبیرِ رایج – کافر هستند تفسیر میکنیم؟
به نظر من این قضیه و امثال آن، مسالهای صرفا اعتقادی نیست بلکه احتیاج به بررسی علمی دارد و باید نمونههای زیادی را از اماکن و جاهای مختلف دنیا جمع آوری کرده تا مورد بررسی روشمند و علمی قرار گیرند. برخی از مسلمین، گمان میکنند چنین اتفاقاتی فقط در دین ما و مذهب ما و حتی طایفهی ما و جماعت ما رخ میدهد. در حالی که امثال چنین اتفاقاتی در جاهای مختلف دنیا آنهم به تعداد زیادی رخ میدهد که برخی از گزارشات آنها صادق و برخی دیگر، کاذب هستند. کسی که میخواهد عالمانه این وقایع را بررسی کند باید تمام فرضیات مختلف را در نظر آورد و تلاش کند تا یک فرضیه را با روش علمی، اثبات کند نه اینکه با احساسات عاطفی، گزارشاتِ خودی را به سرعت تصدیق کرده ولی نسبت به گزارشات غیر خودی بدون هیچ دلیل واضحی، بسیار دیر باور باشد.
ممکن است برای این پدیدهها، اسباب و علل متعددی باشد. بر ما لازم است که تشخیص دهیم کدام یک از علتهای پدیدهی «الف» سبب تحقق آن در اینجا شده و کدام یک از دیگر علتها، سبب تحقق همان پدیده در جای دیگر شده است. همچنین ممکن است به یقین قطعی نرسیم بلکه به فقط به حالت ظن و ترجیح ظنی برسیم؛ البته رسیدن به چنین ظنی – در صورتی که رسیدن به یقین، ممکن نیست – نیز میتواند به کار ما بیاید؛ مثلا میتواند با توجه به دادههایی که در اختیار داریم ما را به فرضیهای راهنمایی کند که نزدیک تر به واقعیت است.
مقصود من از تمام مطالب فوق، این بود که بعد از اطمینان نسبت به وقوع فلان حادثه و – مثلا – شفای مریض، باید به بررسی احتمالات پیرامون آن بپردازیم؛ اگر احتمالِ تاثیر عاملِ غیبی در این شفا گرفتن، تقویت شود و نسبت به دیگر احتمالات، ترجیح یابد، آنجاست که به نتیجهی مطلوبِ خود رسیدهایم؛ در غیر این صورت – یعنی وقتی احتمال علت غیبی در تحقق شفای مریض، ترجیح پیدا نکرد – باید همان احتمالی که به آن رسیدیم را ذکر کنیم و یا اینکه توقف نموده و تا زمانی که با روش علمی، به نتیجه نرسیده ایم هیچ یک از فرضیهها را بر یکدیگر ترجیح ندهیم؛ نه اینکه با روشهای عاطفی و هیجانی، یک تفسیر را – آنهم به صورت پیش فرض – برگزینیم؛ فرقی هم نمیکند که این تفسیر عاطفی، ربطِ آن حادثه به عقیده باشد یا اینکه رابطهی بین آن حادثه و عقیده را قطع کند؛ چون برخی افراد، اصرار دارند هر چیزی را به اعتقادات دینیِ خویش ربط دهند و برخی نیز با ربط امور به عقاید، مشکل دارند؛ لذا مشاهده میشود که مسائل را سخت میکنند تا جایی که به ورطهی افراط و تفریط میافتند.
بر اساس شیوه ای که استفاده از علم و دادههای علمی را – به عنوان عواملی که به فهمِ صحیح اینگونه پدیده ها کمک میکند – توصیه میکند میتوان از علوم پزشکی و یا باستان شناسی و … برای بررسی پدیدههایی کمک گرفت که معلوماتِ کافی و مورد وثوق، دربارهی ارتباط آن پدیدهها با مسائل عقیدتی نداریم. مثلا آنچه به عنوان جای پای امام رضا در منطقهی قدمگاه – منطقهای نزدیک مشهد در ایران – شناخته میشود را میتوان در معرض بررسیهای تاریخی دانشمندان قرار داد؛ چه بسا دادههای علمی، کمک کند تا به این نتیجه برسیم که قدمت این جای پا، به هزاران سال پیش بر میگردد و یا اینکه آنچه به عنوان جای پای امام رضا شناخته میشود مثلا سازهای دست ساز است که چندین سال پیش ساخته شده است و لذا ارتباطی با امام رضا علیه السلام ندارد و یا اینکه حداقل احتمال ارتباط این جای پا با امام رضا علیه السلام کمتر میشود. قضیه در بقیهی مکانهای منسوب به معصومین علیهمالسلام در سرتاسر عالم اسلامی، همین گونه است. چرا کسی یا نهادی همچون وزارت اوقاف و یا موسسات دینی، در کنار استفاده از دادههای دینی، گامهای علمی و جدی در این راستا بر نمیدارند؟
البته منظور من این نیست که هر چه دانشمندان علوم طبیعی میگویند حق مطلق است و یا اینکه آنها به آخرین مراحلِ دانش و معرفت رسیده اند. لذا کسی به من اعتراض نکند که قصد دارم علم و دانشِ سکولار را به عنوان حَکَم و قاضی معرفی کنم؛ منظور من این نیست؛ بلکه نهایت چیزی که ادعا میکنم این است که در آخر کار، دادههای جدیدی به دست ما میرسد که باید به اطلاعات موجود قبلی، افزوده شوند تا به نتیجهی روشن و نهایی برسیم. دانشمندانِ این علوم، در تخصصِ خود، اهل خبره و متخصص محسوب میشوند.
در حال حاضر، من طرفدار ورود علوم طبیعی و انسانی در بسیاری از این امور هستم و اینکه نظریات این علوم در این عرصهها، معتبر شمرده شوند. از جملهی این امور، سالم باقی ماندن اجساد بعد از گذشت سالها از زمان دفن شان است. برخورد ما غالبا با این پدیده ها، به صورت تک بُعدی است و فقط از یک جنبه به آنها میپردازیم در حالی که شایسته است به دادههای علمی مرتبط با این مساله نیز مراجعه کنیم؛ چه بسا تفسیر و تبیین دیگری برای این پدیده – سالم ماندن جسم میت – وجود داشته باشد که مربوط به طبیعت خود جسم یا خاک یا منطقه و یا محیط خشک آن و یا هوای سرد و یا حتی شکل هرمی قبر و … باشد – البته وجودِ عامل دینی در این طور اتفاقات به عنوان یکی از عوامل را انکار نمیکنیم – و به همین دلیل میبینیم پدیده هایی اینچنینی (یعنی سالم ماندن جسد میت) در شهرهای مختلفی یافت میشوند؛ حتی برخی از کاتولیکها اجساد برخی از خودشان را نگه میدارند. در بسیاری از نقاط عالَم، آرامگاه هایی هستند که این مساله را به نمایش گذاشته اند. حتی شایعه شده که جسد عبد الحلیم حافظ[5] همچنان به حالت اولش باقی است. با کمک از علوم مختلف میتوانیم فرضیات مختلفی را جلوی روی خود بگذاریم تا نتیجهی نهایی، از ارزش علمی بیشتری برخوردار باشد. دلیلی ندارد که از علم و دادههای آن بترسیم؛ البته بسیاری از افراد چنین ترسی دارند.
نتیجه اینکه میزان و معیار ورودِ صحیح در چنین قضایا و وقایعی این است که:
- با تجهیزات و ابرازهای شناساییِ مختلفی به سراغ این وقایع برویم و از تمام علوم دینی و غیر دینی که به نوعی مرتبط با این مسائل است کمک بگیریم.
- این مسائل و وقایع را در مقیاس جهانی تحلیل کنیم نه منطقهای و محلی؛ و این واقعیت را درک کنیم که بسیاری از این وقایع، پدیدههایی هستند که در تمام دنیا، اتفاق افتادهاند. اگر اینگونه به مسائل نگاه کنیم آنها را بهتر و مطمئنتر بررسی خواهیم کرد.
- از سلامت روش و شیوهای که برای تحلیل این وقایع استفاده میکنیم مطمئن باشیم. اما نتیجه هر چه که باشد تسلیم آن خواهیم بود؛ چه این نتیجه به نفع اعتقادات دینی ما باشد و چه نباشد. حساسیتی که بر آن تاکید کردم در مرحلهی نتایج نیست بلکه در مرحلهی روش است که باید مورد لحاظ قرار گیرد.
.
سوال[6]: در جواب سوال قبلی به نظر رسید که تفسیرها و تبیینهایی را که مسلمین برای کرامات ارائه میدهند به نفع توجیهاتِ علمی و … به حاشیه راندید. سوال من این است که آیا آنچه که در جواب سوال پیشین گفتید بر دو مورد زیر هم تطبیق میشود:
الف) استجابت دعا و شفای مریضیهای لاعلاجی که پزشکان از آن قطع امید کردهاند
ب) و یا شخص مریضی که به هر دلیلی نمیتواند از نظر پزشکی، خود را معالجه کند ولی در عین حال همین مریض و اطرافیانش، به دعا و تضرع به سوی خداوند متعال – در مکه، یا مسجد النبی و یا هر مسجد یا مکان دیگری – پناه میبرند و آن مریض هم در مدت کوتاهی شفا میگیرد به گونهای که اعتقاد این مریض و اطرافیانش این است که به برکت دعا و تضرع به سوی خداوند متعال، شفا یافته اند.
به من اجازه دهید منظورم از تفسیر دینیِ اینگونه پدیدهها را واضح تر بگویم. منظور من از تفسیر دینی، همان تفسیر و تبیینی از حوادث است که انسانهای متدین در تجارب دینی خود، آن تفسیر را در هنگام مواجهه با حوادث و تقارن و هم زمانیِ آنها با یکدیگر، بر توجیهات و تبیینهای دیگر مقدم میدارند. همچنین مقصود من از به حاشیه راندن این تفاسیر در کلام شما این است که شما به عنوان متخصص در اندیشهی دینی، هیچ مشخصات و علائمی را برای مخاطبین خود ارائه نکردید تا وی را برای رسیدن به ترجیحِ احتمال و تفسیر دینی راهنمایی کند. نه تنها این کار را نکردید بلکه برای بیشتر مخاطبین شما – در جواب سوال پیشین – اینگونه تصور شد که شما بر احتمالات دیگر تاکید داشته و از تبیین و تفسیر دینیِ کرامات، غفلت کردید. بگذارید این گونه سوال کنم: شخص مسلمان – ترجیح میدهم بگویم کسی که ایمان به خالق دارد – چگونه ثمرات و نتایج دعاهای خود را مخصوصا در آنچه که متعلق به حاجات دنیوی است شناسایی کند؟
فرقی نمیکند که این دعاها در حالت شدت و سختی باشد و یا در آسایش. آیا نصوص دینی معتبر، در این رابطه، اطلاعاتی به ما ارائه میدهند؟ آیا از نگاه دین، تعامل با این قضایا به صورت دقیق و فلسفی – مثل علاقه بین علت و معلول – پسندیده است؟ چرا عوامل متنوع دیگری همچون اسباب إعدادی[7] یا الطاف خفیه[8] در این موارد مورد لحاظ نمیشود تا شاهدِ چنین تفکیکِ دقیق و قاطعانه ای بین دعا و نتایجِ آن، نباشیم؟ در غیر این صورت، چه معنا دارد خداوند متعال تا این اندازه، انسانها را دعوت به دعا به سوی خود کند – در همهی حالاتِ سختی و آسایش – و وعدهی اجابت بدهد در حالی که ما نتایج این دعاها را مستقیما نمیتوانیم شناسایی کنیم؟ آیا تمام اینها، فقط جهت عمق بخشیدن به بُعدِ اعتقادیِ مساله از حیث نظری – به این صورت که فقط خداوند را فاعل حقیقی در عالم وجود بدانیم – است؟
همچنین لطفا یک تحقیق علمیِ روان شناسی و کامل به من نشان دهید که برخی از اعتقادات مردم از قبیل کرامات را مورد بررسی قرار داده است با این تفاوت که پژوهشگر در آن تحقیق، با استفاده از یک شیوهی علمی به این نتیجه رسیده باشد که این کرامات، ناشی از همان عواملِ روانیای است که در پاسخ قبلی به آن اشاره کردید. اما نکتهی آخر اینکه به برخی از قطبهای صوفیه نسبت داده میشود که به عنوان مثال، بتپرستان نیز در واقع خداوند متعال را میپرستند و فقط راه را گم کرده اند. در این صورت، آیا خداوند متعال با لطف و رحمت خویش که هر چیزی را فراگرفته، به دعاهای بت پرستان در مقابل بت هایشان پاسخ میدهد؟ آیا خداوندی که به همه – چه کسانی که از او چیزی را میخواهند و چه کسانی که از او چیزی نمیخواهند – عنایت دارد و عطا میکند[9] دعای اینان را با توجه به آنچه از برخی صوفیه گفته شد بی پاسخ میگذارد؟
همانطور که میدانید مشهور است که ابن عربی میگفت قلب من قابل هر صورتی است … هم دیر و صومعه برای راهب است و هم کعبه برای بتها … . نظر عرفانِ امامیه نسبت به تفسیر این پدیدهها – که معبودهای بُتی را برمی گزینند – چیست؟ آیا – با توجه به تحقیقاتی که داشتید – آنها موافق اینگونه تاویلات هستند و یا اینگونه نظرات و حرفها را به این دلیل که فریب دادن و گمراه کردن بندگان خدا است رد میکنند؟ نظر شما در اینباره چیست؟
.
جواب:
ابتدا تشکر میکنم از شما بابت این مطالب ارزشمندی که فرمودید. ملاحظاتی چند در رابطه با آنچه گفتید وجود دارد که مایلم به آنها اشاره کنم:
اولا: من به هیچ عنوان تفسیر و تبیین دینی را به نفع توجیهاتِ علمی، به حاشیه نراندم. بله، دین به وجود کرامات، اذعان دارد ولی نمیگوید این مصداق خاص یا آن مصداقِ دیگر، کرامت است و یا حالتی است که غیب در آن نقش دارد. دین، در مصادیق، دخالتی نمیکند مگر از طریق متن و نص آنهم به صورت مستقیم. مانند اینکه دین از طریق یک نص، به صراحت بگوید آنچه با عصای موسی علیه السلام رخ میدهد معجزه است. در اینجا ما قبول میکنیم که دین به صورت مستقیم و قطعی، تفسیری را برای واقعهای خاص ارائه کرده است.
اما در وضعیتی کنونی که از آن صحبت میکنیم – و بیشتر وقایع امروزی اینگونهاند – ما هستیم و یک پدیدهی خارجی که دین در مورد آن هیچ تفسیری ارائه نکرده و نص مستقیمی دربارهی آن وارد نشده است. مثلا از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآله هیچ خبر قطعی و معتبری به ما نرسیده که بگوید خونی که از درخت معروف در قزوین خارج میشود خون امام حسین است و این، کرامتی برای سید الشهداء است. در این حالت، در مقابل ما دو احتمال وجود دارد:
- آنچه در خارج واقع میشود یک مصداق خارجی و جزیی برای عنوان عام کرامتی است که در نصوص ثابت شده است.
- آنچه در خارج رخ میدهد هیچ ارتباطی به عنوان کرامت ندارد بلکه یک حالت عادی است و دلیلی هم وجود ندارد که ثابت کند که این پدیده را حتما باید به عنوان کرامت، تبیین و تفسیر کرد. اگر علم، تبیینها و تفاسیر دیگری از این پدیده برای ما ارائه کرد در این هنگام، تفسیرِ کرامتی آن پدیده، یک احتمال در کنار احتمالات دیگر خواهد بود. اگر توانستیم این تفسیر کرامتی را از طریق تنگ گرفتن بر فرضیات رقیب و تحت فشار قرار دادن آنها، تقویت کنیم در این صورت احتمالاتی که علم جلوی ما گذاشته را نادیده خواهیم گرفت؛ در غیر این صورت، نمیتوانیم آن تفسیرِ کرامتی را اثبات کنیم. این، همان نظریهای است که قبلا در جواب خاضعانه خود به آن اشاره کردم.
ثانیا: هر آنچه گفتیم دربارهی دعا نیز به طور کامل خواهد آمد. ما ایمان داریم که خداوند متعال، دعا را اجابت میکند ولی این، یک ایمان به عنوان کلی است و مصداق خاصی را نشانه نرفته است. اگر فرض کنیم شخصی از خداوند بخواهد که در امتحانات آخر سال تحصیلی، موفق باشد … و سپس موفق هم شود … نمیتوان اطمینان داشت که موفقیت وی در امتحانات، به دلیل اجابت دعای وی از سوی خداوند بوده است مگر زمانی که اطلاعات کافی در این باره داشته باشیم و یا اینکه پیامبری و رسولی به ما خبر دهد که موفقیت این شخص، به دلیل اجابت دعای وی از سوی خداوند متعال بوده و اجتماع این دعا با آن موفقیت، فقط یک امر اتفاقیِ نسبی نیست. صحبت من فقط در مصادیق دعا بود و به هیچ عنوان ناظر به قاعدهی کلیِ دعا و اصل و اساس آن سخنی نگفتم.
از طرفی، چه کسی گفته در وقوع اجابت دعا، لازم است به یقین برسیم؟ تنها چیزی که ما مطالبه میکنیم حسن ظن به خداوند متعال به عنوان یک حالت روانی و درونی است. (از طرفی) سخن من در رابطه با ابعاد نفسی و روانی نیست که احیانا ظن و گمان نیز برای آن کافی است و حتی گاهی نوعِ مظنون هم برای آن کافی است؛[10] من ناظر به ابعاد معرفتی قضیه بحث میکردم. من به طور مفصل پیرامون مسالهی یقین به اجابت دعا در نصوص دینی و نیز معنای آن و انسجام آن با اِشکال عدم استجابت برخی از ادعیه توسط خداوند متعال – با وجود وعدهی اجابتِ آنها – بحث کردم که میتوانید به آنجا رجوع کنید.[11] صحبت من در واقع این بود که اگر دعا کردید و از خداوند خواستید که شما را وارد بهشت کند و یا بیامرزد آیا میتوانید از نظر معرفتی، یقین پیدا کنید که قطعا بخشیده شدهاید و یا حتما وارد بهشت میشوید؟
ثالثا دربارهی سوال شما از یک بررسی علمی و معرفیِ آن به شما، الآن در خاطرم نیست ولی در هر صورت، آنچه که قبلا گفته بودم نقض نمیشود؛ زیرا صحبت من در روش و منهج بود و گمان میکنم روشی که ارائه کردم روش علمی و منطقی در تعامل با اینگونه پدیدههاست. حتی فقدان چنین تحقیقی در این رابطه، از وجود یک نقص پرده بر میدارد و در واقع، بر آنچه که بر جواب سوال قبلی مطرح کردم تاکید میکند.
مثلا فرض کنید شخصی یا اشخاصی در نزد بت بودا بعد از دعا و درخواست از آن بت برای رهایی از یک مرض، خوب شوند. شما آنجا چه میگویی؟ آیا قبول میکنی که بودا خداست – قطع نظر از واقعیتِ اعتقاد یک بودایی – و اوست که این مریض را شفا داده و یا خواهی گفت نمیتوان در این رابطه یک حکم کلی ارائه کرد و به صورت مطلق، یک نتیجه را تعمیم داد و نباید با این مسائل ساده برخورد کرد بلکه باید تمام احتمالات را در این وقایع در نظر گرفت؟ مقصود من از نظریهای که قبلا گفتم و تکرار کردم این بود.
اما نکتهی چهارمی که باید متذکر شوم پیرامون علامتها و مشخصاتی است که باعث ترجیحِ یک تفسیر و تبیین دینی از میان دیگر تفاسیرِ یک پدیده میشود. باید بگویم آنچه را که در صدد آن هستید من ندارم و در نصوص دینی هم چیز روشنی در اینباره نیافتم؛ لذا چگونه ادعا کنم که چنین مشخصاتی را میتوانم ارائه دهم؟ برای همین گفتم تنها علامت، کم شدن احتمال دیگر تبیینها و تفاسیر در مقابل تفسیر و تبیین دینی از یک پدیده است. نمیتوان یک تفسیر دینی را برگزید مگر اینکه احتمال تفاسیر و تبیینهای علمی و … به شدت ناچیز گردد و یا اینکه شخص معصومی – همچون امام ع – واقعیت قضیه را خبر دهد. آنچه در جواب سوال قبلی گفتم همین بود. اگر علامات و مشخصههای دیگری داشتم آن را میگفتم و البته خوشحال خواهم شد اگر برای من – غیر از آنچه گفتم – علاماتی را ذکر کنید.
اما نکتهی پنجم: فکر نمیکنم از کلام من، ترجیح احتمالات غیر دینی فهمیده میشود. آنچه از کلام من قابل فهم میباشد این است که احتمال تفسیر دینی از اینگونه وقایع بدون ابطال احتمالات دیگر، ترجیحی ندارد. این، نکتهای بسیار علمی و منطقی است و در رابطه با ترجیح احتمالات غیر دینی نیز وضعیت به همین منوال است. فکر نمیکنم مسالهی عجیبی را در رابطه با روش و منهج گفته باشم.
به نظر میرسد که شما در پی این هستید که در این مسائل، با تسامح برخورد شود و اینگونه دقتهای علمی در علت و معلول را وارد این قضایا نکنیم در حالی که این گونه مسائل ذاتا به چنین دقتهای عقلی مرتبط است. اینگونه مسائل از سنخ فهمِ متن نیست تا به عرف و لغت رجوع کنیم بلکه مسالهای بسیار علمی است. چرا وقتی یک واقعه و اتفاق به نفع ماست باید نسب به آن با تسامح برخورد کرد ولی اگر به نفع دیگران بود حق این تسامح را ندارند؟ به اعتقاد من هیچ کس حق تسامح در این گونه مسائل را ندارد بلکه باید بر روشهای علمی – به معنی عام کلمه – تکیه کنیم. البته در این گونه مسائل به دنبال یقین برهانی ارسطویی نیستم بلکه یک یقین علمی که از تراکم و تجمیع احتمالات به دست آمده باشد را نیز کافی میدانم که این مساله را هم در جواب سوال قبلی و هم در اینجا، تذکر دادم.
اما دربارهی احتمال آخری که در سوال مطرح شد و مبنی بر نظریهی برخی از عرفا و متصوفه بود قطع نظر از درستی یا نادرستی آن، باید بگویم این گونه مسائل، اگر بتواند چیزی را ثابت کند فقط میتواند ثابت کند معجزهای که حاصل شده هیچ ربطی به بت و صنم ندارد؛ این بدین معناست که اثبات ارتباط این معجزه به قبر نیز مشکل است زیرا احتمالات پیرامون آن، با هم مساوی هستند و هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد؛ چه بسا قبر، هیچ ارتباطی به این واقعه نداشته باشد بلکه این واقعه محصول یک حالت روحی است که منشأ آن، ارتباط شخص با آن قبر میباشد همانطور که ممکن است این حالت روحی در تعامل و ارتباط با یک بت هم صورت بگیرد. این تحلیل بیش از آنکه ارتباط واقعه با قبر را ثابت کند نفی ارتباط بین واقعه و قبر را ثابت میکند.
نکتهی آخر اینکه من در جواب سوال قبل، نگفتم در یک واقعهی جزیی، ممکن نیست تفسیر و تبیینِ دینی صحیح باشد؛ بلکه گفتم شایسته و بایسته است انسانهای متدین و مومن در زندگی خود، به جای اینکه عجولانه نتایجی را برگزینند عالمانه با مسائل برخورد کنند. الآن من از شما سوال میکنم: چگونه میتوانید ثابت کنید جای پایی که در منطقهی قدمگاه در اطراف مشهد وجود دارد متعلق به حضرت رضا علیه السلام است؟ و یا چگونه میتوانید ثابت کنید آن مویی که در استانبول است به پیامبر صلیاللهعلیهوآله تعلق دارد؟ چطور میتوانید ثابت کنید عصایی که در موزه قرار دادند از آن حضرت موسی است؟ آیا میتوانید به روش علمی اینها را اثبات کنید؟ واقعا اگر علوم انسانی و طبیعی – که عادتا در سائر موارد از نظر فقها حجت و معتبر هستند – با روشی قانع کننده (و نه با تقلید کورکورانه و عوامانه از این علوم)، در این مسائل به ما کمک نمایند، تعاملِ ما با پدیدههای دینی عالمانه تر و آگاهانه تر نیست؟ آیا چنین برخورد عالمانهای، در نگاه شما خطرناک است و یا اینکه باعث تقویت دیدگاه دینی در مقابل نقدهای ملحدین و سکولارها و … میشود؟ آیا شایسته نیست به جای تحفظ بر عواطف روحی و احساسی – که تاثیر منفی بر بررسی علمیِ مساله دارد – امروزه روش علمی را در عرصهی دین داری معاصر تقویت کنیم تا الگویی برتر به دنیا عرضه نماییم که میتواند استمرار داشته باشد؟ مخصوصا ما مسلمین که شب و روز دائما اعلام میکنیم که دین اسلام، دین عقل و علم و منطق و حجت و برهان و دلیل است.
استادِ عزیزم، صحبت من اختصاصی به شیعه ندارد و حتی فقط ناظر به مرقد امام جواد علیه السلام نیست بلکه، یک روش عام است و حتی شامل وقایعی میشود که به نوعی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله و یا دیگر انبیاء و اولیاء مربوط است.
من ایمان دارم که خداوند متعال به جایگاهها و مکانهایی جهت عبادت و ابراز محبت به خودش و به یاد او بودن خشنود است؛ این مکانها همان مساجد و مرقدهایی است که منصوص بوده و نصی بر آن وارد شده است؛ و به هیچ عنوان نیازی نیست برای تقویت دین مردم، این مرقدها و مکان ها را زیاد کنیم. شریعت اسلام در بیان برنامه زمانی و مکانی شعائر و عبادات و تقویت روح انسانها، ان شاء الله کوتاهی نکرده است. اگر ما میخواهیم روحیهی دینی مردم را تقویت کنیم باید به جای اختراج مرقدهای اضافی، عملکرد مساجد را متحول کرده و یا حالات روحانی و معنویِ مرتبط با زیاراتِ منصوص و مأثور را دگرگون کنیم.
این، عقیدهی من است و به آن قانع و خشنود هستم و بر همین اساس، افکار خود را سامان میدهم و البته شاید اشتباه کنم و از شما درخواست میکنم خطای من را تذکر دهید.
.
.
منابع:
[1] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 1 سوال 15.
[2] حب الله, ج 4 سوال 531.
[3] . مولف محترم در اینجا میفرماید شفای بیماری میتواند محصول باور انسان به باب الحوائج بودن صاحب قبر باشد و این باور است که آن شفا را به دنبال دارد و البته این مساله، میتواند نسبت به واقعیت خارجی – باب الحوائج بودن صاحب قبر – بی ارتباط باشد. (مترجم)
[4] . قطع نظر از تطابق یا عدم تطابقش با خارج
[5] . خوانندهی مصری که در سال 1977 فوت کرده است.
[6] حب الله, اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع, ج 4 سوال 532.
[7] . منظور عواملی است که زمینه ساز یک اتفاق هستند. (مترجم)
[8] . الطاف و توجهاتی که از چشمها مخفی هستند. (مترجم)
[9] . همانطور که در دعای رجب آمده است البته با صرف نظر از آنچه «آبادی» در بارهی آن گفته است.
[10] . در «ظن به وجود حیوان درنده» دو چیز وجود دارد: یکی ظن و گمان و دیگری مظنون یعنی وجود حیوان درنده. گاهی حالات نفسانی ما به ظن اعتنا میکند و گاهی به خود مظنون. (مترجم)
[11] حب الله, دراسات فی الفقه الاسلامی المعاصر, ج 4 ص 50.